نویسندگان
1 استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران
2 سهم¬الدین خزائی دانشجوی دکتری تاریخ ایران باستان دانشگاه تهران
چکیده
ارتباط زمینی میان ایران و مصر مدتها پیش از دورۀ هخامنشی برقرار بود. در زمینۀ برقراری ارتباط دریایی نیز پیش از دورۀ هخامنشی تلاشهایی توسط فراعنۀ مصر صورت گرفته، ولی به دلایل مختلفی این تلاشها ناکام مانده بود. با فتح مصر توسط کمبوجیه (529-522 ق.م)، در سال 525 ق.م این کشور تحت تابعیت شاهنشاهی هخامنشی درآمد. پس از مرگ کمبوجیه، داریوش اول (522-486 ق.م) با شکستدادن گومات مغ به پادشاهی رسید. داریوش با اطلاع از اقدامات انجام گرفته در زمینۀ حفر آبراهۀ سوئز در دوران قبل، تصمیم گرفت تا این کار بزرگ را به نتیجه برساند. وی با فراهمآوردن مقدمات لازم، کار نیمهتمام فراعنه را دنبال کرد و با جدیت تمام توانست طی مدت 10 سال حفر آبراهۀ سوئز را با موفقیت به انجام برساند. با حفر این آبراهه، دریای مدیترانه، دریای سرخ، خلیج فارس، دریای عمان و اقیانوس هند بههم متصل شدند و ارتباط دریایی میان مصر و ایران و هند برقرار شد. پس از افتتاح آبراهۀ سوئز، روابط بازرگانی بین سه کشور مزبور و همچنین مناطقی که بین آنها قرار داشت، گستردگی بیشتری پیدا کرد و آبراهۀ سوئز محل گذر کالاهای تجاری مناطق مختلف غرب به شرق شد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Darius, Digging of the Suez Canal And Its role in the development of trade relations during the Achaemenid
نویسندگان [English]
- Rouzbeh Zarrinkoub 1
- Sahmeddin Khazaie 2
1
2
چکیده [English]
The ground connection between Iran and Egypt was established long before the Achaemenid period. Many unsuccessful efforts were also made by Egyptian Pharaohs to establish maritime connections before the Achaemenids. With the conquest of Egypt by Cambyses (529-522 B.C), in the year 525 B.C, it was under the rule of Achaemenids. After the death of Cambyses, Darius I (522-486 B.C) defeated the Gaumat the Magush and became the King. Being informed of the activitie stook place about the digging of the Suez Canal before him, Darius decided to bring this great work to a conclusion. Providing the necessary requirement he completed the Pharaohs unfinished works and successfully made the Suez Canal being dug during 10 years. The canal made the Mediterranean Sea, the Red Sea, the Persian Gulf, the Oman Sea and the Indian Ocean being connected and established the maritime relations between Iran, Egypt, and India and developed commercial relations between these three countries and all areas were located between them and the Suez Canal was then the main crossing of commercial goods were exchanged between western and eastern regions.
اگرچه ترکمانان سلجوقی خیلی زود تمامی ایران را تحت سیطرة خود درآوردند، آشنا نبودن آنان با آدابورسوم ایرانیان از یکسو و علاقة آنان به استفاده از نیروی کاردان ایرانی برای ادارة امور مملکتی که تازه تصرف کرده بودند از دیگرسو موجب گردید تا سلاطین سلجوقی از زمان نخستین سلطان خود، یعنی سلطان طغرل اول (431-455هـ..ق) از وزرا و دبیران ایرانی جهت رتقوفتق امور مملکتی استفاده نمایند. این حقیقتی بود که طغرل در بدو ورود به نیشابور به آن اعتراف کرده و چنین بیان داشت که: «ما مردمان غریبیم و رسمهای تازیکان ندانیم.» (بیهقی، ج3، ص 885). سلاطین سلجوقی بر آن بودند تا همچون سلاطین ترک پیش از خود، یعنی غزنویان، با استفاده از توانمندیهای ایرانیان در قالب دیوانسالاری، به ادارة امور امپراتوری خود بپردازند. دیوانسالاری سلجوقیان بزرگ تا حدود زیادی برگرفته از دیوانسالاری دورة غزنوی و شامل درگاه و دیوان بود که در رأس دیوان، وزیر قرار گرفته و محور دستگاه حکومتی بهشمار میرفت. شخص وزیر بهعنوان نایب سلطان، عهدهدار تمام جنبههای تشکیلات کشوری بود که تحت نظارت حکومت مرکزی قرار داشت.
بهطور کلی میتوان دورة سلجوقیان را دورة تکوین و تکامل دیوانسالاری ایران دانست. از همینرو و با توجه به نقش بسیار سازندهای که وزیر در پیشرفت شاخههای مختلف سلجوقیان داشته است بررسی عملکرد نهاد وزارت و نقش وزیر به عنوان یک عامل اجرایی در سازماندهی این شاخهها بسیار حائز اهمیت است. بنابراین ارزیابی نهاد وزارت در وضعیت سیاسی و فرهنگی سلاجقة کرمان با توجه به تأثیرپذیری آنان از سلاجقة بزرگ و همچنین نقش وزیر در ساختار اداری و دیوانسالاری این دولت، قابل تأمل و بحث میباشد. اگرچه مطالب بسیاری راجع به وزرای سلجوقیان بزرگ و بهویژه اشخاص مشهوری همچون خواجه عمیدالملک کندری و خواجه نظامالملک طوسی در منابع آمده است، بحث وزارت سلاجقهء کرمان و وزرای این دولت تاکنون مورد عنایت اندیشمندان و محققان (چه ایرانی و چه غیر ایرانی) قرار نگرفته است. این نوشتار بر آن است تا به بیان چگونگی عملکرد نهاد وزارت و نقش وزیران دولت سلاجقهء کرمان در ساختار سیاسی و فرهنگی این دولت پرداخته و در حد توان، پاسخی درخور برای پرسشهای ذیل بیابد: 1- نهاد وزارت سلاجقة کرمان چگونه بوده و وزرای این دولت در پایهریزی ساختار اداری حکومتشان تا چه اندازه از سلجوقیان بزرگ تأثیر پذیرفتهاند؟ 2ـ وزرای سلاجقة کرمان چه کسانی بودند و میزان تأثیر هرکدام از آنان در ساختار سیاسی، اداری و فرهنگی دولت سلاجقه کرمان تا چه حد بوده است؟
چگونگی شکلگیری دولت سلاجقة کرمان
ترکمانان سلجوقی پس از شکست سپاهیان سلطان مسعود غزنوی در محل دندانقان در سال431هـ.ق بر خراسان مستولی شدند و به زودی حرکت خود برای فتح نواحی داخلی ایران را آغاز نمودند. طغرل بن میکائل ـ که در رأس سلجوقیان قرار داشت ـ تصمیم گرفت با تقسیم نقاط فتحشده و واگذاری فتح نقاط جدید به برادران و برادزادگان، اولاً تسلط خود بر نقاط فتح شده را تثبیت کند و ثانیاً نواحی فتح نشده را به سرعت فتح کرده و تحت اقتدار درآورد. از همینرو بود که «ولایت قسمت کردند و هر یکی از مقدمان به طرفی نامزد شد. چغری بک، که برادر مهتر بود مرو را دارالملک ساخت و خوراسان بیشتر خاص کرد و موسی یبغو به ولایت بُست و هرات و سیستان و نواحی آن چندانکه تواند گشود، نامزد شد و قاورد پسر مهین چغریبک به ولایت طبسین و نواحی کرمان...» (راوندی، ص 104). به این ترتیب فتح ایالت کرمان و نواحی اطراف آن به قاورد بن چغریبیگ واگذار گردید؛ اما راجع به زمان ورود قاورد به کرمان و تشکیل دولت سلاجقة کرمان توسط وی نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی از منابع برآنند که «ملک قاورد سلجوقی به سال 433هـ..ق به دستور عم خود طغرلبیگ عازم فتح کرمان گردید» (میرخواند، ج4، ص 698). بعضی دیگر برآنند که ملک قاورد به سال 442هـ..ق عزم تصرف کرمان نمود (وزیری، ج1، ص 343). در این میان مورخانی چون بنداری نیز از این واقعه به هنگام بیان وقایع سال 447هـ.ق سخن به میان آوردهاند (بنداری، ص 37). اگرچه این دیدگاهها بسیار متناقض هستند با توجه به اینکه ملک قاورد در سال 465هـ.ق وفات یافته و مدت حکومتش نیز 32سال بوده است به نظر میرسد همان دیدگاه نخست یعنی سال 433هـ..ق به واقعیت نزدیکتر باشد. (حلمی، ص 53) همزمان با ورود قاورد به کرمان شاخهای از دیالمه بر این سرزمین حکومت میکردند. قاورد پس از چند درگیری سرانجام بر دیالمه چیره شد. (حافظ ابرو، ج3، ص23 ؛ کرمانی، بدایع الازمان فی وقایع کرمان، ص 4). اما پیروزی بر دیالمه، پایان کار قاورد برای تسلط بر کرمان نبود چراکه قومی دیگر با نام قوم قفص(1) نیز در برخی از نقاط کرمان تسلط داشت. این قوم به گفته منابع، قومی شریر بودند و مشکلات فراوانی را برای قاورد فراهم آوردند اما ملک قاورد سرانجام توانست با فرستادن جاسوسانی در بین این قبیله، آنها را نیز قتل و غارت نماید (وزیری، ج1، صص 347-346، کرمانی، بدایع الازمان فی وقایع کرمان، صص 9-8). ملک قاورد پس از غلبه بر دیلمیان و قفصها و تسلط کامل بر کرمان، راهی فتح عمان شد و در این امر از امیر هرموز خواست که وی را یاری نماید و تجهیزات این سفر را برای او فراهم سازد. اما والی عمان ـ که شخصی بود به نام شهریاربنتافیل ـ بدون مقاومت تسلیم شد و در آن سرزمین خطبه و سکه به نام ملک قاورد خوانده شد (خبیصی، ص 339). پس از تسخیر عمان، فتح کرمان به پایان رسید و قاورد تمامی خاک ولایت را تصرف نمود. بدین ترتیب وی شاخهای جدید از سلجوقیان با نام سلاجقه کرمان را در این ایالت تأسیس کرد. اگرچه ملک قاورد،همزمان با جلوس سلطان آلب ارسلان و سلطان ملکشاه، بر تخت سلاجقه بزرگ، شورش هایی علیه این دو سلطان انجام داد و سرانجام نیز سپاهیان ملکشاه، او را گرفتند و شبهنگام، به قولی خفه کرده و به قولی دیگر، زهر خورانیدند (راوندی، ص127؛ ابن اثیر، ج17، ص54؛ بنداری، ص156، شبانکارهای، ص102؛ خواندمیر، ج 2، ص537). اما ملکشاه حکومت کرمان را در دست فرزندان وی باقی گذاشت.
وزارت و عملکرد وزرا در دولت سلاجقة کرمان
حکومت سلجوقیان که بر اساس الگوی حکومتی سامانی و غزنوی پایهریزی شده بود مرکب از دو بخش درگاه و دیوان بود (حلمی، ص 181). به این ترتیب که درگاه، خود به دو بخش تقسیم میشد: بخشی از درگاه، به حرم سلطان تعلق داشت و امور مالی و اقتصادی آن را «وکیل خاص» اداره میکرد، بخش دیگر درگاه، محل رفتوآمد افراد بلندپایة کشوری و لشکری، طبقات مذهبی، دانشمندان و اقطاعداران بود (ستارزاده، صص 178-177). بخش دیگر سازمان اداری را دیوان تشکیل میداد که در رأس آن وزیر قرار داشت و این دیوانسالاری عموماً در دست وزرای ایرانی بود (کلوزنر، ص 10). آشنانبودن سلجوقیان با آدابورسوم ایرانیان موجب شد که از وزرا و دبیران ایرانی، برای ساماندادن به امور مملکتی استفاده کنند و با استفاده از توانمندیهای ایرانیان در قالب دیوانسالاری به ادارة امپراتوری بپردازند. (وطواط، مقدمه، 80-79) دیوانسالاری کهن ایرانی نیز در پی ایجاد حکومت متمرکزی بود که از یک نقطه به اعمال قدرت بپردازد. بنابراین یکی از کارکردهای مهم وزارت، تدبیر امور مملکتی بود (اقبال، ص 22). خواجه نظامالملک طوسی، هستة اصلی و نقطة اتکای امور دیوانی سلطنت سلجوقیان بزرگ بود (بازورث، ص 88). وی به مدت دهسال بهعنوان وزیر آلبارسلان و بعد از کشتهشدن وی درسال 465هـ.ق، به مدت بیستسال بهعنوان اتابک و وزیر ملکشاه به ادارة امور امپراتوری سلجوقی پرداخت (خواندمیر، ج2، صص151-150، منشی کرمانی، نسائمالاسحارمن لطائمالاخبار،ص 49). خواجه نظامالملک در این دوره در تمامی امور اعم از فتوحات و لشکرکشیها، عزل و نصبها، ازدواجهای سیاسی، ارتباط با خلافت بغداد، نظارت بر اوقاف، نهادهای مذهبی و فرهنگی صاحبنظر بود. (بنداری، ص94).
سلاجقه کرمان نیز همچون سلاجقه بزرگ، و تا حد زیادی به تقلید از این دولت، دیوانهایی همچون دیوان وزارت، دیوان اشراف، دیوان استیفا، دیوان انشاء و مناصب دیگری همچون اتابکی و امیر سلاح داشتند. (مرسلپور، صص 131-130). با بررسی تاریخ دولت سلاجقة کرمان میتوان دریافت که همزمان با بهتختنشستن قاورد در دارالملک بردسیر، قاضی آن ولایت، فردی با نام محمد فزاری بوده است (کرمانی، بدایع الزمان فی وقایع کرمان، ص 59). این شخص در زمان آل بویه نیز از جمله قضات فارس و کرمان بوده و در نزد عضدالدوله دیلمی از احترام خاصی برخوردار بوده است. فرزندان وی نیز قضاوت در فارس و کرمان را بر عهده داشتند از جمله فرزندش ابوالحسن فزاری که به قول نویسندة کتاب فارسنامه، «هرگز مال نیندوختی و جز بر بهیمه مصری ننشستی..». (ابن بلخی، صص 118-117) افضلالدین کرمانی بر آن است که محمد فزاری «مردی طویل، عریض، مستحیل و در لباس تأنق تأمل تمام نمودی و عمایم قصب مصری بستی و چند اطلس برهم بپوشیدی» (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص 59). وی را نزد قاورد آوردند و سلطان بلافاصله پس از دیدن فزاری، در سال 433هـ.ق منصب وزارت را به او واگذار نمود (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص 59). بهاینترتیب میتوان دریافت که نخستین وزیر دربار سلاجقة کرمان، محمد فزاری است. وی منشأ خدماتی در زمینههای عمرانی و سیاسی بوده است که در ادامه ضمن معرفی این وزیر به خدمات وی نیز اشاره خواهد شد.
از جمله حوادث سیاسی دوران سلطنت قاورد رابطه او با سلاجقة بزرگ، از جمله عصیانش علیه آلبارسلان (465-455هـ.ق) است. ابن اثیر، محرّک قاورد علیه برادرش را وزیری نادان میداند که «مرتب، قرا ارسلان قاورد را به استبداد، توصیه میکرد و تحت تأثیر این وزیر بود که قاورد، عصیان ورزید» (ابن اثیر، ج17، ص27). به احتمال زیاد باید آن وزیر همین شخص، یعنی محمد فزاری بوده باشد. همانطور که گفته شد یکی از نقشهایی که وزرا در ادارة امپراتوری سلجوقی بر عهده داشتند توسعة متصرفات امپراتوری بود (وزیری، ج1، ص354). شاید در همین راستا فزاری، مشوق قاورد در حمله به برادرش بوده است. وی قاورد را امیدوار کرده بود که میتواند بر امپراتوری سلجوقی مسلط شود. فزاری میدانست که در کنار فتوحات قاورد نقش وی نیز پررنگتر خواهد شد؛ رؤیایی که هیچگاه رنگ واقعیت بهخود ندید. فزاری که نتوانسته بود در این راستا موفقیتی بهدست آورد کوشید تا با انجام کارهای عمرانی، محبوبیتی در میان مردم کسب کند. از همینرو شروع به ساخت اماکن علمی و مذهبی نمود. از جمله کارهای عمرانی محمد فزاری تأسیس مدرسهای در شیراز بود که این وزیر «ضیاع فراوانی وقف آن نمود» (وزیری، ج1، ص354).
از آن جا که حمایت از نهادهای مذهبی هدف اصلی حکومتهای اسلامی در قرون وسطی بود (Lambton ,Atabat alkataba, p 377) بنابراین یکی دیگر از کارکردهای نهاد وزارت، تعیین خطمشی مذهبی دولت بود (اقبال، ص 170) برای نمونه روش نظامالملک در ایجاد پیوند میان دین و دولت بر پایة ایجاد نظام مدارس استوار بود. سلجوقیان سعی داشتند با حمایت دولت از نظام آموزشی (مدرسه) حکومت مرکزی را با نهاد مذهبی پیوند دهند و نیروهای لازم را جهت ادارة امور کشوری از این طریق تأمین نمایند (اقبال، ص170). نظامالملک اولین کسی بود که مدارس نظامیه را بنیاد نهاد (حسینی، ص93). تأسیس مدرسه در قالب اقدامات فرهنگی نظامالملک از جمله اهداف وی در اجرای سیاستهای اداری و دیوانیاش بود (بویل، ص 76). از همینرو روش نظامالملک در برپایی نظام مدرسه مورد اقتباس عدة زیادی قرار گرفت. در کرمان نیز این اقتباس صورت گرفت و حکمرانان و وزرای سلجوقی کرمان از الگوی نظامالملک بهره بردند. گرچه مذهب فزاری بر ما معلوم نیست، با توجه به اینکه شخص سلطان قاورد دارای مذهب حنفی بوده است به احتمال فراوان فزاری مدرسهای را در شیراز برای تعلیم علوم دینی و بهویژه شاخة مذهب سنی حنفی ایجاد کرده است هرچند که ظاهراً قاورد فرصت نکرد در همگرایی دین و دولت گامی اساسی بردارد (مرسلپور، ص 119). همزمان با سالهای آخر سلطنت قاورد، هیچ فعالیت یا اقدامی از محمد فزاری گزارش نشده است. احتمالاً وی تا سال 459هـ.ق بر منصب وزارت باقی بوده است چراکه از این تاریخ بهبعد منصب وزارت به صاحب(2) ناصرالدین مکرم بن علاء واگذار گردیده است. به احتمال زیاد ساخت بنای ربض بردسیر توسط مکرم همزمان با سالهای آخر حکومت قاورد بوده است (اقبال، ص89). پس دومین وزیر قاورد، صاحب مکرم است که بعد از فزاری به وزارت رسید. ساخت این بنا را باید در زمرة فعالیتهای عمرانی این وزیر ادیب بهحساب آورد. بعد از قتل قاورد در سال 465هـ.ق حکومت به یکی از فرزندان وی با نام کرمانشاه رسید (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص17). قاورد پیش از اینکه به جنگ سلطان ملکشاه برود فرزندش کرمانشاه را بهعنوان نایب خود به حکومت کرمان گماشت. وی نیز پس از یکسال نیابت پدر در کرمان در سال 466هـ.ق درگذشت (همان،14). شاید بههمین دلیل است که اغلب مورخان از کرمانشاه در زمرة پادشاهان سلجوقی کرمان یاد نکردهاند و پس از قاورد، فرزند دیگر وی، یعنی سلطانشاه را بهعنوان دومین سلطان سلاجقهء کرمان معرفی کردهاند (مرسلپور، 1378: 65). سلطانشاه، در جنگ پدرش با سلطان ملکشاه، حاضر بود و اگرچه وی نیز اسیر شده و به چشمانش میل کشیدند، وی بینایی خود را از دست نداد و پس از یکسال توانست به کرمان بازگشته و به حکومت سلاجقهء کرمان برسد (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، 17-16). وی پس از دستیابی به حکومت سلاجقهء کرمان در سال 67-466هـ.ق راه عشرتطلبی در پیش گرفت و در مدت بیش از دهسال سلطنت خود (67-466 تا 477هـ.ق) به هیچ امر مهمی نپرداخته و اکثر برادرانش را نیز به قتل رسانید (خبیصی، ص 358). با توجه به اینکه مکرم بن علاء تا زمان تورانشاه بر منصب وزارت بوده است باید وزارت سلطانشاه را نیز عهدهدار بوده باشد. از آنجا که سلطانشاه چندان توجهی به امور کشوری نداشته، این طبیعی است که به نهاد وزارت چندان اهمیتی ندهد. بعد از سلطانشاه، عمادالدنیاوالدین تورانشاه به پادشاهی رسید وی مدت سیزدهسال با عدالت و رعیتپروری به امور حکومتی پرداخت (مستوفی، ص479). «وی صاحب عمارات و مساجد زیبا بود. بعد از یکسال از پادشاهی او کرمان، مصر جامع شد» (شبانکارهای، ص 190، خواندمیر، ج 2، ص539). تورانشاه در سال 477هـ.ق بر تخت سلطنت تکیه زد و صاحب ناصرالدین مکرم بن علاء را به وزارت منصوب کرد. مکرم از آنجا که معاصر با خواجه نظامالملک بود در بسیاری موارد سعی داشت خود را همطراز وی قرار دهد (خبیصی، ص 362). ابراهیم بن عثمان غزی (524-441هـ.ق) ملکشاه و سنجر را مدح گفته، ولی ممدوح اصلی او مکرم بن علاء، وزیر حاکم کرمان بود (بازورث، ص 195). مهمترین مسائل سیاسی دوران حکومت تورانشاه، یکی شورش عمان و دیگری تلاش تورانشاه برای تصرف ایالت فارس است. تورانشاه، توانست شورش عمان را سرکوب کند و اگرچه ابراهیمبنعثمان غزی، در اشعار خود به مدح اقدامات نظامی مکرم بن علاء جهت فتح عمان، پرداخته است (اقبال، ص 89)، به نظر میرسد غزی، در بیان نظامیگری ممدوح خود مبالغه کرده است. تورانشاه سپس طی دو مرحله به فارس حمله برد. گرچه منابع، زمان دقیق حملات وی را مشخص نکردهاند، هر دو لشکرکشی باید پس از سال 485هـ.ق باشد. چراکه بعید است تا زمانی که امپراتوری سلجوقی با وجود ملکشاه در اوج قدرت بوده است تورانشاه به خود جرأت چنین اقدامی داده باشد (مستوفی، ص 479؛ وزیری، ج 1، ص360). از طرفی دیگر منابع، مطلبی دربارة حضور یا عدم حضور مکرم بن علاء در این لشکرکشیها ارائه نمیدهند. در مجموع باید چنین گفت که یکی از وظایف وزیر، وظایف نظامی بوده و وزرای سلاجقة بزرگ آنقدر مقتدر بودند که خود در رأس لشکرکشیها حضور داشتند. برای نمونه خواجه نظامالملک طوسی علاوه بر ادارة دیوان و ولایات، به تجهیز لشکر نیز میپرداخت (منشی کرمانی، نسائمالاسحار من لطائمالاخبار، ص 50) و در جنگ آلبارسلان با ملک قتلمش، شخصاً لباس جنگ پوشیده و به تجهیز سپاه پرداخت (حسینی، ص 59). همچنین شمسالملکعثمانبننظامالملک در لشکرکشی سلطان محمودبنمحمد در سال 517هـ.ق به گرجستان و شروان بههمراه سلطان بود (بنداری،ص 639) اما در دولت سلاجقة کرمان، چنین حضور پررنگی از وزیر در حوادث سیاسی دیده نمیشود. در بیان علت این امر نیز باید چنین گفت: با توجه به اینکه بهتختنشستن تورانشاه حاصل تلاش امرا بود لذا نقش امرا در طول دوران حکومت این سلطان نسبت به نقش وزرا از اهمیت بیشتری برخوردار بود. زیرا غالب امور سیاسی و اجرایی توسط امرا صورت میپذیرفته است و بیشتر فعالیتهای صاحب مکرم در اصلاحات عمرانی بوده است. تورانشاه در زمینة انجام کارهای عمرانی، سخت تحتتأثیر وزیر عمارت دوستش، مکرم بن علاء بوده است. این وزیر طرحی ریخت که سربازان ترک یاغی از داخل شهر خارج و جهت سکونت به ربض تازهای در بیرون شهر منتقل شوند و با ساختن چندین بنای عمومی، عامه اهل بردسیر را خشنود ساخت (بویل، صص 93-92). تورانشاه مسجد ملک را که در زمان پدرش طراحی شده بود به اتمام رساند و بازارچهای در اطراف مسجد بنا کرد و در طرف غربی مسجد، مدرسه و کتابخانه ساخت و مکرم بن علاء را مدرس مدرسه نمود (همت کرمانی، ص 65). دستور ساخت مدرسه توسط تورانشاه را میتوان در راستای پیوند دین و دولت تلقی نمود. با توجه به اینکه علمای مذهبی در این دوره در حال رشد و ترقی بودند احداث مدرسه را میتوان به جهت رضایتخاطر آنها دانست. تورانشاه به ساخت خانقاه و رباط هم توجه داشت که نشاندهنده توجه وی به صوفیه بود (مرسلپور، ص120). بدونشک در اقدامات فرهنگی و مذهبی و عمرانی تورانشاه، مشوق اصلی او وزیرش مکرم بن علاء بوده است. گرچه در مورد سال به وزراترسیدن مکرم در منابع، ابهاماتی وجود دارد، شواهد نشان میدهد وی در دوران قاورد بعد از عزل فزاری به وزارت رسیده است. در اینکه صاحب مکرم همزمان با سلطنت قاورد به منصب وزارت رسیده است جای هیچگونه شکی نیست. آنچه مورد سؤال است این است که تا چه سالی بر این منصب باقی بوده است؟ با غور در منابع تاریخی به نظر میرسد وی تا اواخر دوران حکومت تورانشاه بر این منصب باقی بوده است ولی آنطور که در دیوان معزی آمده صاحب مکرم مدت کوتاهی نیز وزیر ایرانشاه بوده است. معزی در دیوان خود، مکرم بن علاء را با لقب مجیرالدوله ستوده و وی را از وزرای ایرانشاه سلجوقی دانسته است:
صاحب دولت مجیر دولت و صدر کفاه ناصرالدین کدخدای خسرو گیتی ستان
سید و تاج وزیران مکرم آن که هست منعم فی کل حال مبتل فی کل شأن...
نام آن صاحب که شاهنشاه را دستور بود از مناقب داستان شد در ری و در اصفهان
نام این صا حب که دستور است ایرانشا ه را از فضایل هست در ایرا ن و توران داستان
(معزی، صص 71-470)
این صاحب مکرم بن علاء، فردی بسیار علمدوست، ادبپرور و البته سخاوتمند و کریم بود. از شواهد جود و کرم مکرم بن علاء حکایت آمدن شبلالدوله به کرمان است. ابوالهیجاء مقاتل بن عطیه ابن مقاتل بحری مجازی، ملقب به شبلالدوله از امیرزادگان عرب بود. چون بین او و برادرانش اختلاف افتاد ابتدا به بغداد آمد و سپس به خراسان نزد نظامالملک رفت. بعد از مرگ نظامالملک، وی عازم کرمان شد؛ به این امید که به دستگاه وزیر دیار کرمان مکرم بن علاء راه پیدا کند. لذا از خلیفهالمستظهر بالله خواست که نامهای به وزیر بنویسد و سفارش وی را در آن نامه بنماید. مکرم به محض خواندن نامه فرمود: «فرمان امیرالمؤمنین به چشم و جان باشد» (وزیری، ج1، صص366-365). بیان حکایت نشان میدهد که صاحب مکرم برای خلیفة عباسی ارزش فراوان قائل بوده است متقابلاً خلیفه نیز از فضل و کرم ناصرالدین باخبر بوده است. در منابع سلاجقهء کرمان آنچه از مکرم آمده در مدح کردار وی بوده و اغلب محوریت فعالیتهای وی در حوزة عمران و آبادانی است. راوندی در کتاب خود گوشهای از قصیدة ابراهیم بن یحیی بن عثمان الغزی را در مدح مکرم آورده است: « بهر دوری نام نیک از آنکس بازماند که عدل ورزید و مجالست و مؤانست و مخاطلت نیکان گزید و با شعراء و ندمای فاضل نشست که ذکر باقی و صیت سایر ایشان باز ماند» (راوندی، ص 61). در سرای صاحب مکرم، شاغلین حرفهها از هر صنف فعالیت داشتند و وزیر با آنان مجالست داشت (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص18). احتمالاً ناصرالدین مکرم تا ابتدای سالهای حکومت ایرانشاه 490هـ.ق و اندکزمانی بعد، منصب وزارت را در دربار سلاجقة کرمان عهدهدار بوده است. بعد از تورانشاه، ایرانشاه برتختسلطنت نشست (495-490هـ.ق) (شبانکارهای، ص190). پنجسال دوران حکومت ایرانشاه را باید دوران حکومت اسماعیلیان در کرمان دانست. ایرانشاه به دلیل حشرونشر با اسماعیلیان به فتوای علمای آن زمان همچون قاضی ابوالعلاء بکویه و امام تاجالدین القراء، خونش مباح شد (ناصرالدین منشی، ص 17؛ حافظ ابرو، ج 3، ص26). « در زمان حکومت ایرانشاه کفر و الحاد در دستگاه حکومتی رونق گرفت. وی اتابکی داشت به نام نصیرالدوله، که شخصی متدین بود و مدام ایرانشاه را نصیحت مینمود تا با اوباش و اراذل که یکی از آنها کاکابلیمان نام داشت معاشرت ننماید» (وزیری، ج 1، ص363). با جلوس ایرانشاه، میان دین و دولت وقفهای ایجاد شد و تضاد میان دین و دولت بهوجود آمد. به نظر میرسد اتابک نصیرالدوله، سدی در راستای اهداف مذهبی ایرانشاه بود و تلاش داشت که وی را از کیش اسماعیلی باز دارد (مرسلپور، صص 122-121). مؤلف کتاب تاریخ کرمان، از اتابک نصیرالدوله بهعنوان وزیر ایرانشاه نام برده است و بر آن است که ایرانشاه قصد داشت وی را به قتل برساند ولی وزیر از قصد او مطلع شد و با پانصدسوار به طرف اصفهان فرار کرد (همت، ص 66). بهاحتمالقوی نصیرالدوله، اتابک ایرانشاه بوده است نه وزیر وی. در دوران حکومت ایرانشاه، وی چندان با ندمای خردمند همنشینی نمینمود و این یکی از رذایل اخلاقی وی بود. «آنچه برای سلطان ناپسند است آمیزش با اشخاص پست و کوچک و نادان است» (ابن طقطقی،ص 46). با توجه به مطالب موجود میتوان به این نتیجه رسید که قدرت اتابک نصیرالدوله به حدی بوده است که دیگر جایی برای حضور وزیر باقی نمیمانده است. نکتة دیگر اینکه ایرانشاه پادشاهی بوده است که چندان دغدغة ادارة امور کشوری را نداشته تا درصدد انتخاب وزیر برآید. زیرا ما در منابع اصلی به نام هیچ وزیری برنمیخوریم جز در ابتدای حکومت وی که صاحب مکرم وزارت را عهدهدار بوده و احتمالاً این مدت بسیار کوتاه بوده است.
بعد از ایرانشاه، محیالاسلام ارسلانشاه بنکرمانشاهبنقاورد به سال 495هـ.ق به تخت سلطنت سلاجقة کرمان نشست. این لقب بدیندلیل به وی داده شد که بعد از الحاد ایرانشاه به دستور وی مجدداً دین و مذهب در دستگاه حکومتی رونق گرفت. لقب دیگر او معزالدین و کنیهاش ابوالحارث بوده است. وی مدت چهلودو سال بر کرمان و مکران پادشاهی کرد. در زمان وی علماء از هرسو به وی رویآوردند و هنر رونق گرفت (خبیصی، صص 382-381؛ وزیری، ج1، ص364). وی در طول دوران حکومتش با مردم تعامل خوبی داشت به همین دلیل دوران حکومت او در کرمان توأم با آرامش بود. این آرامش، موجبات ثبات حکومت سلاجقة کرمان را فراهم آورد (مرسلپور، ص 75). وزارت ملک ارسلانشاه بر عهدة مولانا مجدالدین بود. اگرچه در باب وی مطالب زیادی در منابع تاریخی نیامده است، این وزیر، همان کسی است که ملک ارسلانشاه، او را به سرحد تیز(3) فرستاد و وی در آنجا کمال شایستگی را از خود نشان داده حقوق دیوانی را دریافت داشته و پیش سلطان فرستاد. سال دیگر شخصی به نام علی انصاری را برای دریافت حقوق دیوانی به تیز فرستادند ولی وی بعد از کسب حقوق سلطنتی به مصادرة اموال تجار و بازرگانان پرداخت و ثروت زیادی پیش سلطان آورد. سلطان ارسلانشاه، مجدالدین را به حضور طلبید و از او پرسید این مال، سال گذشته در کجا بود؟ مجدالدین جواب داد «این مال در خانه خداوندان و بازرگانان مشرق و مغرب بود. مرا فرستادی که حق دیوان حاصل کنم، غارت نفرمودی!» این جواب درست همان پاسخی است که فضل بن یحیی بن خالد برمکی به هارون الرشید داد (وزیری ، ج1، ص 366). احتمالاً مجدالدین از ابتدای سلطنت ارسلانشاه مقام وزارت وی را بر عهده داشته است و تا وفات وی نیز عهدهدار این مقام بوده است و عدالت را در سایه پادشاهی ملک ارسلان، اجرا میکرده است.
بعد از ملک ارسلان، فرزندش مغیثالدنیاوالدین محمد به پادشاهی رسید (کرمانی، 1326: 18). وی پانزدهسال یعنی از سال 536 تا سال551 هـ..ق پادشاهی کرد. (وزیری، ج1، صص368-367). محمدبن ارسلانشاه بعد از تکیه بر تخت پادشاهی تمام همتش صرف این شد که امرا را راضی نگه دارد تا به برادرش سلجوقشاه نپیوندند. این امر سبب قدرتگیری فراوان امیرالامراها گردید بهطوریکه وزرا، کاملاً به حاشیه رانده شدند و در منابعی که از دوران سلطنت محمد بن ارسلانشاه سخن به میان آمده حتی نام یک وزیر نیز نیامده است. بیشک موفقیت یک نظام دیوانسالاری در گرو قدرت افراد و نهادهایی است که در برابر کل اجزای سیستم مسؤولیت دارند (کلوزنر، ص 98). گرچه در سنت اسلامی مفهوم قدرت به معنی اینکه اقتدار اصلی در دست یک نفر، یعنی سلطان بود، ماهیت قدرت سلطان بستگی داشت به تعادل بین نیروها و مقامات مختلف، و حفظ قدرت سلطان از طریق کنترل قدرت بین امرا و ارتش و نهادهای دولتی صورت میگرفت (Lambton Atabata alkataba .p 388 & 370) اما زمانی که اقتدار امرا از سلطان بیشتر شود دولت صبغة نظامی به خود گرفته، لذا دیوانسالاری نقشی صوری میگیرد و حکومت مرکزی سست میشود (کلونز، ص 101). همان روندی که در دوران محمد بن ارسلانشاه پیش آمد و سرانجام امیرالامراها که در واقع تا حد اتابکی سلطان نیز پیش رفته و تمام اختیارات دربار را در دست میگرفتند وزرا را عقبرانده و وزارت را به انزوا میکشاندند. بعد از محمد بن ارسلانشاه، پسرش طغرلشاه به سلطنت سلاجقة کرمان رسید. وی برای اهل علم احترام خاصی قائل بود (شبانکارهای، ص192). در زمان طغرلشاه ـ که از سال 551 تا 561 پادشاهی نمود ـ به دو وزیر در حد آوردن نام، در منابع اشاره شده اما به هیچگونه فعالیتی از آنها اشاره نشده است. از جمله وزرای این سلطان یکی ناصحالدین ابوالبرکات بود که به یکباره از امور دولتی کناره گرفت و به خرقة اهل تصوف درآمد (خبیصی،ص 442) احتمالاً وی بهمدت کوتاهی بر این منصب باقی بوده است، البته نباید این وزیر را با عمادالدین ابوالبرکات، وزیر سلاجقة عراق، اشتباه گرفت (منشی کرمانی، نسائمالاسحار و لطائمالاخبار، ص 79)، و دیگری فردی با نام ناصرالدین است؛ به نظر میرسد این وزیر تا سال 561 هـ.ق بر این منصب بوده و پس از مرگ طغرلشاه و بهجهت ایجاد کشمکش میان فرزندان وی برای دستیابی به تاجوتخت، به سیستان رفته و مدتیبعد بههنگام هجوم ملک دینار غز، به کرمان و از میان رفتن سلاجقة کرمان، همین فرد از سیستان به کرمان بازگشت و وزارت ملک دینار را عهدهدار شد (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص 17). بعد از مرگ طغرلشاه، بین پسرانش ارسلانشاه، بهرامشاه و تورانشاه محاربه بسیار رخ داد و هرازچندگاهی یکی از آنان پیروز میشد (مستوفی،ص470؛ خواندمیر، ج2، ص537). از واپسین سالهای حکومت سلاجقة کرمان اطلاعات جامعی در دست است که این مهم حاصل تلاشهای افضلالدین ابوحامد کرمانی است. این شخص در خدمت فرزندان طغرلشاه به امور دیوانی و دبیری میپرداخت. از گفتههای وی میتوان دریافت که در این دوره، زمام امور به دست اتابکان افتاد و گرایش آنها به یکی از پسران طغرلشاه حکومت را چندصباحی نصیب وی میساخت اما به محض آنکه اتابکان درمییافتند سلطان قصد کوتاهکردن دست آنان از خزانه را دارد علیه وی با یکی از برادرانش همداستان میشدند. در این میان ایالت کرمان، بسیار ویران شده و وضعیت مردم، اسفبار بود. البته این پایان کار نبود چراکه مداخلات حکام سایر ایالات همچون خراسان، عراق عجم، فارس و یزد در امور سلاجقة کرمان، وضع را بدتر از پیش ساخته بود. در توضیح این مهم باید چنین بیان داشت که تا دوران سلطنت طغرلشاه، سلاجقة کرمان قدرتمند بودند و این خود سبب می شد تا دخالت حکام سایر ایالات در کرمان بسیار اندک باشد اما اکنون هر سه برادر به یکی از ولایات همجوار متوسل میشدند تا با حمایت حاکم آن ولایت به سلطنت دست یابند. تورانشاه را حاکم فارس، ارسلانشاه را حکام یزد و عراق، و بهرامشاه را حاکم خراسان حمایت میکردند (مرسلپور، صص 85-84). با توجه به اینکه زمام کار ممالک در اواخر دوران سلطنت ملک طغرلشاه بهدست مؤیدالدین اتابک ریحان بود، بهرامشاه به کمک وی به سال 561هـ.ق بهجای پدر برتخت نشست. به نظر میرسد وی حتی قبل از مرگ پدر و با حمایت این اتابک قدرتمند، پدر را مخفی کرده و با شایعه کردن آوازة مرگ وی، خود در جیرفت بهتخت نشست. برادران وی ارسلانشاه و تورانشاه ـ که در این زمان آمادگی مقابله با برادر را نداشتندـ بلافاصله از جیرفت گریختند. ارسلانشاه، راهی بم شد و تورانشاه نیز برای دریافت کمک از اتابک زنگی، به فارس پناهنده شد. (حافظابرو، ج3، صص30-29؛کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص 33). در این زمان، بردسیر در دست قطبالدین محمد بزقش بود که پس از مؤیدالدین ریحان، بزرگترین اتابک سلاجقة کرمان بود. این اتابک به محض جلوس بهرامشاه، خطبه به نام او کرد تا از رقیب خود، یعنی مؤیدالدین ریحان، عقب نیفتد (وزیری، ج1، ص 376) اما چون دریافت که نمیتواند در زیر سایة سنگین اتابک مؤیدالدین ریحان، به مقامی دست یابد، بردسیر را رها کرده و برای پیوستن به فرزند دیگر طغرلشاه، با نام ارسلانشاه، راهی شهر بم گردید. به این ترتیب قدرت ارسلانشاه نیز بیشازپیش گردید و از این زمان تا اواخر دوران سلطنت سلجوقیان کرمان میان این دو برادر کشمکش بود و هر کدام از این دو چند صباحی حکومت میکرد اما دوباره از برادر شکست خورده و تاج و تخت را از دست میداد. حتی برای مدتی نیز کرمان میان این دو برادر تقسیم شد و چهار دانگ آن به ارسلانشاه رسید و دو دانگ باقیمانده از آن بهرامشاه شد. (کرمانی، بدایع الازمان فی وقایع کرمان،ص 43) تورانشاه نیز اگرچه کمتر از دو برادر خویش وارد این کشاکشها شد اما او نیز با درخواستهای کمک مکرر خود از حکام فارس، چند صباحی حکومت یافت.
دربارة وضعیت وزرات همزمان با این دورة پرآشوب باید چنین گفت که به دو دلیل وزرا عملاً نقشی در ادارة کرمان نداشتند؛ اول آنکه قدرت بسیارزیاد اتابکانی همچون اتابک مؤیدالدین ریحان و اتابک قطبالدین محمدبن اتابک بزقش، اجازة خودنمایی به وزرای همزمان با آنها را نمیداد و دیگر آنکه هیچکدام از وزرای این دورة آشفته نیز آنقدر مقتدر نبودند تا بتوانند زمام امور را در دست بگیرند. آنچه دربارة وزرای این دوره در منابع آمده این است که ارسلانشاه به محض پیروزی بر برادران به سال 565هـ.ق منصب وزارت خود را به ضیاءالدین ابوالمفاخر واگذار نمود «چه وقت طلوع رایات منصوره ارسلانی به شق بم، خدمتهای پسندیده کرده بود و جان و مال بر کف قدی نهاده برقرار صدر وزارت او را مسلم ماند به مزید تمکین و تقویت مخصوص شده» (خبیصی، ص423 ؛ وزیری، ج1، ص379). وی پیش از رسیدن به منصب وزارت، مشرف دیوان بم بود (مرسلپور، ص132). ابوالمفاخر، مردی بود جوانمرد و با اخلاق و امانتدار، وی اماناتی که مؤیدالدین ریحان به معارف و خواجگان شهر سپرده بود همه را به دیوان ملک ارسلان آورد و خزانه را رونق بخشید (خبیصی، ص 424). ارسلانشاه، منصب اتابکی و شحنگی را نیز به قطبالدین محمد داد. قطبالدین محمد بزقش، مردی حلیم، خردمند و عاقل و در فن سپاهیگیری ماهر بود. افضلالدین ابوحامد کرمانی در سلک منشیان او درآمد (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان،ص 36). سیاست و ادارة کرمان در دورة فترت بیستةسالة پسران طغرلشاه بهدست این اتابک بود اما متأسفانه همة کوششهای او برای نجات کرمان بینتیجه ماند (همان، ص 17). ارسلانشاه ـ که پس از دستیابی به قدرت به ملک ارسلان ثانی نیز موسوم شده بود ـ عیشونوش را آغاز کرده و از پرداختن به امور مملکتی غافل شد، امرا این فرصت را مغتنم شمردند و زمینه را برای قدرتنمایی خود هموار نمودند. در این میان اتابک قطبالدین محمد بزقش از ارسلانشاه رنجیده، نزد بهرامشاه رفت و با کمک لشکری که بهرامشاه برای او فرستاده بود بر وی پیروز شد (حافظ ابرو، ج 3، ص34). بدینترتیب قدرت بهدست اتابکان افتاده بود و دیگر اتابکی وسیلهای جهت نگهداشتن تابعیت امیری قدرتمند یا شورشگر نبود بلکه سلطان امیدوار بود از طریق نهاد اتابکی، استقلال واقعی خویش را بهدست آورد (بویل، ص 235). بر همین اساس زمانی که قطبالدین محمد بزقش، ارسلان را ناتوان دید سعی کرد وی را حذف نماید و بهرامشاه برای رسیدن به قدرت، مهرهای مناسبتر از این اتابک ندید. زمانی که اقتدار نهاد اتابکی تا بدان حد است که حتی قدرت حذف سلطان را دارد دیگر نهاد وزارت نمیتوانست جایگاهی در ادارة امور حکومت داشته باشد؛ این بلایی بود که دامان وزرات و وزرای سلجوقیان کرمان را گرفته بود درحالیکه در دولت سلاجقة بزرگ، لااقل تا زمان حضور خواجه نظامالملک، هیچگاه اتابکان تا بدینحد قدرت نیافتند و این خواجه بود که در مدت وزارتش جهان را از مشرق تا مغرب به تابعیت و تصرف سلطان درآورد (نخجوانی، ص279) و در دربار سلاجقة بزرگ این وزیران بودند که در عزلونصب امیران و بهسلطنت رساندن پادشاهان به رقابت برمیخواستند از جمله میتوان به رقابت نظامالملک با تاجالملکابوالغنائم در اواخر دوران سلطنت سلطان ملکشاه سلجوقی اشاره کرد (راوندی، ص 134؛ خواندمیر، ج2، ص165). اما در دربار سلاجقة کرمان، بهویژه در اواخر دوران حاکمیت آنان وضع بهگونهای بود که امرا و بهویژه اتابکان در رأس امور کشوری قرار داشتند این جریان تا به حدی بود که امور کشوری تحت نظارت نهاد لشکری بود.
بهرامشاه بعد از رسیدن به پادشاهی، وزارت را بر عهدة همان وزیر برادرش ارسلانشاه، با نام ضیاءالدین ابوالمفاخر قرارداد. وی وزیر را در رأس لشکری به بم فرستاد تا آنجا را تصرف نماید. این گزینش بهجا و حسابشده بود زیرا بم در دست پسر ابوالمفاخر بود. وزیر میتوانست پسرش را راضی کند که شهر را تسلیم بهرامشاه کند (مرسلپور، ص 92). در دولت سلجوقیان کرمان این اولینبار بود که وزیری در رأس یک لشکرکشی حضور داشت اما بهرامشاه به محض تسلط بر بم، وزیر و پسرش را دستگیر و هلاک نمود و وزارت را به زینالدین کیخسرو سپرد. ابوالمفاخر تا سال 566هـ.ق وزارت را عهدهدار بوده است بعد از وی این منصب به کیخسرو و بعد از او این مقام به ناصرالدین افزون، واگذار گردید (خبیصی، ص 429). این جایگزینیها بهسرعت انجام میگرفت بنابراین باید وزارت این وزیران، بسیار کوتاه و در طول سالهای 566 تا 567هـ.ق بوده باشد. با توجه به اینکه دوران کشمکش فرزندان طغرلشاه، توأمان بوده است نمیتوان سال دقیقی برای حکومت آنان در نظر گرفت؛ زیرا بهطور همزمان هرسه مدعی تاجوتخت بودند، لذا نمیتوان تاریخ دقیق عزلونصب وزیرانی که در این مدت به وزارت میرسند را بهدست آورد. با قدرتگیری مجدد ارسلانشاه در سال 567 هـ.ق، وزارت به جوانی اصفهانی، از نوادگان نظامالملک، واگذار گردید. این جوان که نامش را نمیدانیم در اصفهان به خدمت ارسلانشاه رسید و از آنجا که در اصفهان به ملک ارسلان خدماتی کرده بود منصب وزارت را بهدست آورد (همان، ص 442). اما این وزیر، از درایت و کیاست کافی برخوردار نبود و امور ایالت کرمان بدون دخالت وی انجام میشد. سرانجام نیز بهدلیل ناآشنایی با امور کرمان بیکفایتیاش بیشازپیش آشکار شد و وی را از وزارت عزل کرده و این مقام را به ناصحالدین ابوالبرکات سپردند (مرسلپور، صص 95-94). بعد از قدرتیابی مجدد بهرامشاه، وزرات همچنان در دست ناصحالدین باقی ماند. برای اولینبار بود که در دولت سلاجقة کرمان از مساجد و رباطات، برای رتقوفتق امور مملکتی و دیوانی استفاده میشد و این امر به همت این وزیر صورت گرفت، احتمالاً این عمل از طرف بهرامشاه برای کاهش نفوذ علمای مذهبی طرحریزی شده بود (مرسلپور، ص126). در سال569هـ.ق که ملک ارسلان عازم جیرفت شد قطبالدین محمد اتابک و ناصحالدین ابوالبرکات وی را همراهی کردند. ناصحالدین از آنجا که به خرقة اهل تصوف درآمده بود مردم گمان میکردند با وزیرشدن شخصی که از کار دنیا کناره گرفته گشایشی در کارشان ایجاد خواهد شد اما اینگونه نشد (خبیصی،صص 443-442). ناصحالدین از سال 567 تا 569هـ.ق عهدهدار منصب وزارت بود اما در همین سال وزارت را از وی گرفتند و به ناصرالدین افزون دادند. ناصرالدین افزون، مردی صاحبشوکت از خاندان آل کسری بود اما در این زمان، امرا از قدرت بسیاری برخوردار بودند. بهطوریکه رفیعالدین طرمطی و رفیعالدین محمد، دو امیر حاضر در دستگاه ارسلانشاه آنچنان صاحب قدرت و نفوذ شدند که چشمان ناصرالدین افزون را میل کشیدند. طرمطی از دادن وزارت به ناصرالدین پشیمان شد زیرا ناصرالدین مردی محتشم بود و طرمطی از قدرتگیری وی هراس داشت. لذا او را در همینسال میل کشیدند و بعد وزرات را به شخصی با نام ظهیرالدین واگذار کردند. ظهیرالدین تا سال وفات بهرامشاه 570هـ.ق در این منصب باقی ماند و بعد از وفات بهرامشاه به یزد نزد ارسلانشاه رفت (همان، صص 453-452) بهاینترتیب در فاصلة سالهای 565 تا 569 هـ.ق شاهد حضور چندین وزیر هستیم: ضیاءالدین ابوالمفاخر، زینالدین کیخسرو، جوانی ناشناس از نوادگان خواجه نظامالملک، ناصحالدین ابوالبرکات، ناصرالدینافزون و ظهیرالدین. این امر اولاً نشان از آشفتگی نهاد وزارت و امور سیاسی دارد که در این فاصلة کوتاه چندیننفر به وزارت رسیدند و ثانیاً این عزل و نصبهای سریع و بدون دلیل، نشان از عدم اهمیت این نهاد در اواخر دوران سلطنت سلاجقة کرمان دارد زیرا در این دوره هیچگونه فعالیتی از وزرا دیده نمیشود و ادارة امور بهدست امرا است. یکی از امرایی که در این دوره صاحب قدرت شد شخصی به نام رفیعالدین طرمطی بود. در بهقدرترسیدن وی، دو شخصیت تأثیرگذار بودند یکی رفیعالدین محمود و دیگری زینالدین مهذب، بدونشک این دو از حمایت طرمطی هدفی جز رسیدن به اهداف و آمال خود نداشتند بهطوریکه ملاحظه میشود بعدها زینالدین مهذب به وزارت میرسد (مرسلپور، ص 95).
در دولت سلاجقة کرمان به موازات کاهش قدرت سلطان، وزیر همان نقش صوری را نیز از دست داد. این درحالیاست در دولت سلاجقة بزرگ، ملکشاه آنقدر قدرت داشت که خلیفة عباسی را از امور دنیوی عراق محروم سازد و روابط روزانة این دو قدرت را وزرای آنها رقم میزدند (بازورث، ص90). ملکشاه سعادتی بزرگ داشت که توانست بیشتر ملک عالم را به تصرف درآورد (آقسرایی، ص180) و این امر در سایة تدبیر خواجه نظامالملک، وزیر معروف وی صورت پذیرفت. (وطواط، مقدمه، ص17) نفوذ این وزیر در دولت سلجوقیان بزرگ، امور تجاری و عوارض مالیاتی شهرها را نیز دربرمیگرفت بهطوریکه ملکشاه به تحریک این وزیر شهر اصفهان را از همة عوارض اضافی و مالیات غیرقانونی معاف کرد (Lambton, Administration and social organization, P. 619) از سوی دیگر در دربار سلجوقیان کرمان، دوشادوش زوال قدرت سلاطین و وزرای آنها و به موازات نظامیشدن روزافزون دولت، بعضی از افراد متنفذ یا مقرب طبقة نظامی، مأمورین تشکیلات دیوانی را به دلخواه اخراج میکردند و خود جانشین آنها میشدند به همراه تضعیف موقعیت وزیر، سلطان دیگر به وی بهعنوان یک رابط اتکا نمینمود و با سران دیوانهای دیگر رابطه برقرار میکرد (کلوزنر، ص 107). با تأمل در دوران حکومت سلاجقة کرمان میتوان دریافت که برای نمونه ارسلانشاه ثانی، آنقدر ابهت نداشت که بتواند جلو عزل وزیرانش توسط امرا و اتابکان را بگیرد. در سال 572هـ.ق ملک ارسلان به محاصرة سابقالدین علی ـ کوتوال قلعة بم ـ آمد که به تحریک تورانشاه پرداخته بود. در این سفر مجدالدین محمود پسر ناصحالدین ابوالبرکات با او همراه شد (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص 11). مجدالدین، خواجهای معتمد بود و در این سفر بهرغم تلاشی که انجام داد نتوانست بین ملک ارسلان و سابقالدین، آشتی ایجاد کند. (کرمانی، مجموعه آثار افضل الدین ابوحامد کرمانی، ص 18) چندی بعد همین مجدالدین، به وزارت ملک ارسلان برگزیده شد و به فکر لشکرکشی به بم افتاد اما در همین سال 572هـ.ق از وزارت عزل شد و در شورشی که مدتی بعد به سال 579هـ.ق در کرمان توسط ظافرمحمد امیرک، روی داد عوام وی را کشتند (کرمانی، بدایعالازمان فی وقایع کرمان، ص 11). به این ترتیب حکومت ارسلانشاه، بسیار ضعیف شده و سلطان آنقدر بیابهت شده بود که حتی عوام دست به شورش زده و وزیر وی را میکشتند. بهراستی که هیبت و شکوه پادشاه است که نظام کشور را حفظ میکند (ابن طقطقی، ص 27) اما در میان سلاطین سلاجقة کرمان، از این هیبت و شکوه، دیگر اثری نمانده بود.
تورانشاه ثانی، با شنیدن خبر بهتختنشستن مجدد ارسلانشاه بهسوی او لشکر کشید و با کمکگرفتن از حاکم فارس در سال 572 هـ.ق بر ارسلانشاه پیروز گردید. تورانشاه در همین سال وزارت را در جیرفت به زینالدین مهذب واگذار کرد، وی کدخدای طرمطی بود و در رکاب اتابک محمد قرار داشت (خبیصی، صص 494-493). اما بعد از مدتی کوتاه، تورانشاه او را عزل و وزارت را به ظهیرالدین واگذار کرد و باز در بازگشت از بردسیر ظهیرالدین را عزل و وزارت را به نصیرالدین ابوالقاسم سپرد. در اواخر دورة سلاجقة کرمان جنگهای ممتدی صورت گرفت که صبغة نظامی شدیدی به حکومت بخشید. ضعف تورانشاه اوضاع را بدتر نمود. در اواخر حکومت او غزها وارد کرمان شدند (مرسلپور، صص 107- 106). در سال 575هـ.ق در حضور تورانشاه و اکثر تازیکان، ترکان حمله کردند و در حضور پادشاه وزیر نصیرالدین ابوالقاسم، ظهیرالدین افزون، شهابالدین کیا محمدبن المفرح، خواجه علی خطیب، سابقالدین زوارهای، فخرالاسلام و شرفکوبنانی را که ارکان اصلی مملکت بودند تیغ کشیدند (خبیصی، ص 512). در این میان ظافرمحمد یکی از امیرزادگان سلجوقی، محمدبنبهرامشاه را به سال 579هـ.ق به تخت نشاند وی در سال 580هـ.ق وزارت را به قوامالدین زرندی سپرد. در همین سال بهدنبال قحطی که در بردسیر اتفاق افتاد محمدشاه به توصیه وزیر و ترکان به بم رفت و مهمان سابقعلی شد اما ورود ترکان به بم و غارت آنجا موجب شد که سابقعلی دروازهها را ببندد. محمدشاه نیز به بردسیر بازگشت (مرسلپور، ص 129). در همانسال یکی دیگر از شاهزادگان سلجوقی کرمان با نام مبارکشاه به مخالفت با محمد بن بهرامشاه برخاست اما محمد بن بهرامشاه به پناه سلطان ارسلان بن طغرل (از سلاجقة عراق) آمد. سلطان ارسلان به وی کمک کرده و محمد بن بهرامشاه با دریافت این کمک از سلطان سلاجقة عراق به کرمان بازگشت. مبارکشاه به غور گریخت اما همزمان با این کشاکشهای داخلی، ملک دینار غز، حملات سهمگین خود به کرمان را از سر گرفته و سرانجام در سال 583 هـ.ق طومار حکومت سلاجقة کرمان را در هم پیچید. (مستوفی، ص480، خواندمیر، ج 2، ص537).
نتیجه
این نوشتار بر آن بود تا با غور در یکی از شاخه های سلجوقیان، یعنی سلاجقة کرمان، نهاد وزارت این دولت را مورد تحلیل قرار داده و جایگاه وزرای این سلسله و فعالیتهای آنان در امور حکومتی را مشخص سازد. نتایج حاصل از این پژوهش عبارتند از: 1- بدون شک سلاجقهء کرمان در ساختار اداری حکومتشان از سلاجقه بزرگ الگو گرفتهاند اما در مقایسه با آنان کارکرد نهاد وزارت، بسیار ضعیف بوده است. 2- در دولت سلاجقه بزرگ، وزیر، محور دستگاه حکومتی بود و به عنوان نایب سلطان، عهدهدار تمام جنبههای تشکیلات کشوری بود که تحت نظارت حکومت مرکزی قرار داشت. در دربار سلاجقة بزرگ، وزیر از قدرت سیاسی فراوانی برخوردار بود؛ وی در بهسلطنترسیدن پادشاهان نقش داشت، مذاکرات خویشاوندی را انجام میداد، در فتوحات و لشکرکشیها حضور داشت، بر مجالس مظالم مینشست، امور مالی امپراتوری را کنترل میکرد و بر نهادهای دینی نظارت داشت اما در دولت سلاجقة کرمان، نقش سیاسی وزیر بسیار کمرنگ است و کمتر میتوان حضور جدی آنان را در عزلونصبها، فتوحات و لشکرکشیها دید. جز در مواردی محدود همچون هجوم ضیاءالدین ابوالمفاخر به بم همزمان با سلطنت بهرامشاه. 3- در بررسی علل ضعف این نهاد در دورة سلاجقة کرمان میتوان چنین بیان داشت که قدرتگیری اتابکان و امیران در دولت سلاجقة کرمان منجر شد که غالب امور اجرایی کشور توسط آنان صورت گیرد تا آنجا که مدعیان قدرت سعی داشتند با متوسلشدن به امرا و اتابکان به استقلال برسند در نتیجه به نهاد وزرات توجه نشده و این نهاد یک نهاد صوری و تشریفاتی بود و بهاینترتیب ظهور امرا و اتابکان در این دوره، عرصه را برای وزرا تنگ نموده و امور کشوری در نظارت نهاد لشکری قرار گرفت. 4- از نظر بعد اعتقادی و فرهنگی، الگویی که خواجه نظامالملک در راستای پیوند دین و دولت پایهریزی کرده بود مورد اقتباس سلاجقة کرمان و وزرای آنان قرار گرفت. حرکت ناصحالدین، وزیر ارسلانشاه ثانی و بهرامشاه در ایجاد پیوند میان دین و دولت در راستای همین هدف بود. 5- در زمینة اصلاحات عمرانی، تورانشاه تحتتأثیر وزیرش مکرمبن علاء قرار داشت وی به ساخت خانقاه، رباط، مسجد و مدرسه اقدام نمود که نوعی همگرایی در پیوند دین و دولت بود تقریباً اکثر اقدامات عمرانی سلاجقة کرمان به امر سلاطین، امرا و وزرای آنان انجام پذیرفت. 6- نکتة مهم دیگر در این بحث، اقتدار سلطان میباشد که نقش مؤثری در قدرت وزیر داشت. در دربار سلاجقة بزرگ برای نمونه ملکشاه آنقدر قدرت داشت که توانست ممالک را تصرف کند و این امر در سایة تدبیر خواجه نظامالملک صورت گرفت؛ اما در دولت سلاجقة کرمان امور تحتنظر امرا و اتابکان بود بهطوریکه حتی آنان میتوانستند سلطان را تحت کنترل خود درآورند و به خود جسارت داده وزرا را بکشند. عملکرد ضعیف نهاد وزرات در این دوره منجر شد که منابع پیرامون این موضوع کمتر صحبت کنند بهطوریکه تاریخ عزلونصب وزرا در بسیاری موارد ذکر نشده است. وزارت در عهد فرزندان طغرلشاه به وضع بغرنجی رسید، دولت سلجوقی کرمان تحت اقتدار امرای نظامی قرارگرفت. اقتدار امرا، کاهش ابهت سلطان را در پی داشت. رقابت اتابکان قدرت را از دست وزرا ربود و این رقابتها موجب شد که عمر وزارت وزرا بسیار کوتاه باشد.
پینوشت
1- قفص (کوفج) طوایفی بودند که ظاهراً در جیرفت و نواحی جبال بارز سکونت داشتند و این نواحی تیول آنها بود (خبیصی، ص330). در این منطقه از کرمان دو قوم تاریخی و کهن قفص (کوچ) و بلوص (بلوچ) سکونت دارند (صفینژاد، ص 107).
2- صاحب، لقبی و عنوانی بوده که در دوران سلاجقه به شخص وزیر داده میشد. این واژه به ویژه در میان دوشاخه از سلجوقیان یعنی سلاجقه روم و سلاجقه کرمان از رواج بیشتری برخوردار بوده است. برای مثال در میان وزرای دربار سلاجقه روم نیز به وزرایی که پیش از نام آنان از این عنوان استفاده شده است برمیخوریم افرادی همچون صاحب مهذبالدین علی دیلمی، صاحب شمسالدین محمد اصفهانی، صاحب فخرالدین علی رومی و.. . (ر.ک: ابن بیبی، ص 219. آقسرایی، ص 41)
3- تیز، بندری است در کنار دریای مکران (عمان) که به ویژه همزمان با سلجوقیان از اعتبار فراوانی برخوردار بود. بنا به قول مقدسی، تیز « [شهری] در کرانه دریا، پر نخلستان، داراى چند رباط نیکو و جامعى زیبا است. مردم میانهحالند، نه دانشى، نه خوشزبانى دارند، ولى باراندازى معروفست.» (مقدسی، صص 04- 703)