نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی
چکیده
در منابع و تحقیقات تاریخی، شخصیت امین در میان خلفای عباسی، به عنوان خلیفهای که متصف به رذائل اخلاقی است شناخته میشود. این تصویر منفی از وی به واسطة گزارشهای متون تاریخنگاری مسلمانان در قرون نخستین اسلامی از جمله اخبارالطوال دینوری ایجاد شده و تحقیقات تاریخی معاصر دربارة خلافت عباسی نیز با اعتماد به آن گزارشها، این تصویر را بهعنوان واقعیت تاریخی وی پذیرفتهاند. اما با استفاده از رویکردهای تفسیری ـ انتقادی نقد متون میتوان دریافت دینوری در بازنمایی شخصیت امین و رویدادهای منجر به قتل وی، به دلیل ویژگیهای خاص این واقعه، فرم بیان «حکایت» را در پردازش و بازنمایی رویداد بهکار گرفته است تا به واسطة وجه تعلیمی فرم بیان حکایت تاریخی و کارکرد عبرتآموزی مطالعه «تاریخ» در فرهنگ اسلامی، تفسیری از مسئلة جبر و اختیار و نسبت آن با حقایق اخلاقی بر اساس کلام معتزلی را اثبات کند. به نظر میرسد همین پیشفرضهای عقیدتی، انتخاب فرم بیان حکایت و بازنمایی آن رویدادها را به صورت «واقعیت استعارهای» موجب شده
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Pattern of Narrative in Islamic Historiography Representation of al- Amin, the Abbasid caliph, in Dīnawarī’s al-akhbâr al-tiwâl
نویسنده [English]
- Zohair Siyamiyan Gorji
چکیده [English]
In historical sources and studies, among Abbasid caliphs, al-Amin (April 787 – 24/25 September 813) characterized as a caliph with moral vices. This negative picture emerged from the accounts of Muslims historiographical texts, such as al-akhbâr al-tiwâl, in first centuries of Islam and the contemporary historical studies about Abbasid caliphate, based on that accounts, accept it as his real, historical picture, too. Using critical-interpretative approaches to criticizing the texts, however, it could be found that, due to the special features of the event, Dīnawarī has used the form of ‘narrative-telling’ to represent al-Amin’s personality and the events which led to his murder. Utilizing the educational features of narration and the historical lessons of Islamic culture, he tried to prove an interpretation of the problem of Determinism and Free Will philosophy and its relation to Islamic truths based on mo’tazelian theology. It seems that the very theological assumptions and choosing the narrative-telling form have made these events to be represented as ‘metaphorical realities’.
کلیدواژهها [English]
- Al-Amin the Abbasid
- Islamic Historiography
- Dīnawarī’s al-akhbâr al-tiwâl
- Historical narrative
امروزه مهمترین هدف علم تاریخ، شناخت واقعیت گذشته در نظر گرفته میشود. واسطة شناخت گذشته نیز متون تاریخی است. بنابراین محقق تاریخپژوه باید با نقد و بررسی اثریکهدربارةوقایعگذشته اطلاعاتی را ارائه میکند به شناسایی واقعیت گذشته نزدیک شود. شناخت واقعیت گذشته نیز بر اساس رهیافتهای معرفتشناسی مختلفی صورت میگیردکهتفسیرگرایییکیازآنهاست. بر اساس این رهیافت شناخت واقعیت بهصورت عینیآنگونهکهرهیافتهای تجربهگرایانه مدنظر دارند ممکن نیست بلکه مسئلهمحوری درفرایندشناختواقعیت،تفسیر،فهم ومعناست.دراینرویکرد مؤلف،مفسر، بافت، متن، زبان و افق از مهمترین مؤلفههایی هستند که محقق علوم انسانی باید در فرایند تفسیر واقعیت، نسبت و جایگاه این مؤلفهها را درنظر گیرد (منوچهری، صص52ـ 78). براین اساس اگر بپذیریم هر متن تاریخی، عملاً روایت زبانی مؤلف اثر از رویدادهای گذشته است که براساسطرحوارةتفسیریویصورتمیگیردمیتوانایننکتهراهممطرحکرد کهدانش ما از گذشته از طریق شکلها و قالبهای روایی تعیین میشود و هنگامیکه فرددربارة گذشتهسخن میگویددرحقیقتداستانیراروایتمیکند. هیچگاه نبایدتاریخرابهعنوانعلائممشخصوروشنیازرویدادهابشماریم،بلکهبایدگفتتاریخیاتواریخ ساختهای نمادین و استعارهایی گسترشیافته هستند که رویدادهای گزارششده را به فرهنگ ادبیای که با آن آشنایی داریم، شبیه میسازند. مورخ به دنبال ساختن مجموعهای از رویدادهاست به شیوهای که بتواند داستانی قابل فهم از آن استخراج کند. رویدادهایی که فحوا و معنایی نمادین با ساختار یا طرحی قابل فهم ارائه کنند (وایت، ص 35 ـ 62).
بررسی شخصیت امین عباسی در اخبارالطوال نشان میدهد دینوری در گزارش خود از شخصیت و تحولات سیاسی دورة خلافت وی به انتخاب گزارشهایی پرداخته است که شخصیت اخلاقی وی را متصف به ویژگیهایی مانند بیتدبیری، غرور و پیمانشکنی در قالب فرم بیان حکایی، و تحولات سیاسی دوران خلافت او را نیز حول موضوع جدال با برادرش مأمون و مبتنی بر شکستهای مداوم وی که سرانجام به قتل او منجر شده است، نشان میدهد. مشابه این رویکرد در الفتوح ابناعثم کوفی و مروجالذهب مسعودی نیز وجود دارد.
با عنایت به مبنای نظری طرح شده پرسش مقاله این است که بازنمایی شخصیت امین عباسی در اخبارالطوال دینوری بر اساس چه شکل روایی صورت میگیرد و به تولید چه معرفتی دربارة شخصیت وی منجر میشود و دلیل تولید چنین شکل روایی و معرفتی از این واقعیت تاریخی در اثر دینوری چیست؟
مدعا این است که گزارشهای دینوری از شخصیت امین عباسی و رویدادهای منتهی به قتل وی، در شکل رواییِ «حکایت ـ قصص» بیان شده است و دلیل انتخاب این فرم بیان برای بیان حکایت سرنوشت امین به عنوان فردی پیمانشکن و مغرور نیز از طرحواره تفسیری دینوری، از روند کلی تاریخ نتیجه میشود که بر مبنای باورهای کلام معتزلی در تفسیر آیات قرآن، به ارائة یک رابطه اخلاقی بین ارادة الهی و اختیار انسانی در انتخاب سرنوشت خود در این رویداد میپردازد. مسئله این است که بین هدف از ارائه یک ایده با فرم بیان آن رابطهای معنادار وجود دارد که پیامدهایی را برای ساختار، اجزای روایت، معنا و محتوای روایت در پی دارد.
از دیگر سوی به نظر میرسد از آنجا که دینوری قصد داشته است با مرور شخصیت امین به تعلیم صدق حقیقتی اخلاقی بر اساس کلام معتزلی بپردازد از فرم بیان «حکایت» برای بیان این رویداد استفاده کرده است بنابراین آنچه که دینوری درباره شخصیت و رویدادهای دورة وی گزارش میکند، عینیت تاریخی نداشته و «واقعیت استعارهای» هستند. زیرا «قصص ـ حکایت» فرم بیانی است در فرهنگ و ادبیات دورة اسلامی که محتوای آن به «تعلیم» باوری عقیدتی و یا اندرزی اخلاقی به عنوان «حقیقت صادق» اختصاص دارد (مشرف، ص 9 – 14)(1) و برآمده از شاخهای از علم «ادب» در فرهنگ اسلامی است که موضوعات تاریخی را نیز شامل میشود(2). ویژگیهای کارکرد تعلیمی این فرم بیان، پیرنگ روایت را به شیوهای خاص و بر اساس تضاد تعریف میکند تا درستی هنجارهای اخلاقی طرح شده برجسته شود چرا که در پیرنگ روایت است که امکان طرح مفاهیم وجود دارد.
پیرنگ الگو یا ساختار حوادثی است که در متن روی میدهند و به معنی توالی وقایع است که عموماً به صورت ترتیب زمانی با رابطهای علیومعلولی ارائه میشود و حاصل طرز پیوند میان ترتیب و توالی زمانی حوادث و نظم و سامانی است که همین حوادث به شیوهای زمانمند و مکانمند در متن به خود میگیرند (دیپل، ص 124 و 129).
بنابراین بازنمایی رویدادها بر اساس طرحوارة تفسیری مؤلف در پیرنگ حکایت خود را نشان میدهد. در این نمونه نیز به نظر میرسد به دلیل هماهنگی فرم بیان حکایت با درونمایه طرحوارة تفسیری دینوری از رویدادهای تاریخی، این قالب توسط وی برای بازنمایی رویدادهای تاریخی انتخاب شده است زیرا «معناسازی از طریق روایت ـ حکایی ـ کنش بسیار مهمی است که فهم ـ مفاهیم انتزاعی ـ را از طریق داستان و تمثیل ـ برای مخاطب ـ آسانتر میکند» (بامشکی، ص 24).
مسئلة اصلی این است که با توجه به کارکرد تعلیمی این فرم بیان، آنچه که در محتوای این قالبهای حکایی مورد اشاره قرار میگیرد از جنس حقایق ازلی است و نه واقعیت تاریخی بنابراین کاربرد آن ایدهها به عنوان اطلاعات تاریخی دربارة شخصیتها یا رویدادهای تاریخی صحیح به نظر نمیرسد و باعث کژتابی در شناخت و فهم واقعیتهای گذشته میشود که در مورد شخصیت امین عباسی این اتفاق در تحقیقات تاریخی معاصر افتاده است (رفاعی، ج 1، صص 194 ـ 203، طقوش، ص 124، حسن، ص 496 ـ 498، عش، صص 85 ـ 90، دوری، ص 191، عبدالنعیم، ص 101، عبدالمنعم، ص 222، جمیلی، ص 82، ایوب، صص 71ـ 73، عبادی، ص 100، عبدالهادی، ص 224، وکیل، ص 302، اقبال، ص 154 ـ 168، بیات، ص 301 و 302، زرینکوب، ج 2، ص 68 و 77، فیاض، ص 190، شهیدی، ص 189، خضری، ص 66، احمدوند، ص 208). البته تداوم این تصویر از امین متأثر از میراث تاریخنگاری اسلامی در قرون بعدی است که بر پایة زاویه دید مورخین قرون نخستین اسلامی به این رویداد ساخته شده است. با توجه به اهمیت عبارتها و کلمات در این مقاله، موارد مورد تأکید با خط مشخص شده است (ادامه مقاله).
مبانی قرآنی طرحوارة تفسیری دینوری
با بررسی اثر دینوری میتوان دریافت مهمترین مؤلفة طرح تفسیری دینوری در بازنمایی گذشته در روایتهای تاریخی اخبارالطوال، مبنایی قرآنی دارد که میتوان بهطور نمونه در کاربرد آیات سورة فجر(3) در بازنماییاش از دورة عباسی مشاهده کرد (دینوری، ص 384). محتوای آیات این سوره بازخوانی سرنوشت اقوام عاد، ثمود، ارم و فرعون به عنوان کسانی است که «طغیان/سرکشی» و «فساد/تبهکاری» کردند و درونمایة آن، یادآوری موقعیت «ابتلاء/آزمایش» انسان در قبال ارادة الهی و تعریف نسبتی بین نعمت و محنت انسان در دنیا و آخرت با میزان عملکرد آدمی به نیکی بر مبنای تفسیری معتزلی است(4). اما نکتة مهم این است که این آیات در بازنمایی دینوری از رویدادهای دورة منصور عباسی، از سوی عمرو بن عبید معتزلی بهعنوان هشدار و انذار به خلیفة عباسی گفته میشود و در نهایت از بیان عمرو به خلیفه یادآوری میشود «و لمن عمل و الله بمثل عملهم» (همانجا).
بدینترتیب دینوری بر اساس این آیات قرآنی، یکی از قواعد تعریف شده درباره حرکت تاریخ یا حیات انسان در فرهنگ اسلامی یعنی رابطة «غرور، طغیان، زوال» را بر مبنای طرحوارة تفسیری برآمده از این سوره برای خواننده برجسته میکند. انتخاب این حکایت و بازنمایی همدلانة دینوری از آن، نشان از باورمندی وی به چنین فهمی درباره چگونگی رقمخوردن سرنوشت آدمی در مسیر تاریخ دارد.
بنابراین به نظر میرسد انتخاب موضوعها و گزارشها و تنظیم و ویرایش روایت رویدادهای «گذشته» برای ورود به «تاریخ» روایتشده توسط دینوری، همین معیار است زیرا رویدادهای تاریخی از منظر این ارزشها، معنای خاصی پیدا کرده و به شکل خاصی مورد قضاوت و ارزشگذاری قرار میگیرند و در نتیجه همراه با گزینشها و برشهای خاصی از رویدادهای گذشته توسط مورخ در اثر تاریخی به روایت درمیآیند.
روایت حکایی از رویداد تاریخی در اخبارالطوال دینوری
برای شناسایی هرچه دقیقتر این مسئله، به بررسی بازنمایی دینوری از شخصیت امین عباسی و رویدادهای منتهی به تبدیلشدن امین به نخستین خلیفة مقتول عباسی به عنوان نزدیکترین رویداد به دورة زمانی حیات دینوری (فو 282 هـ.ق) پرداخته تا با آگاهی از مؤلفههای مفهومی موجود در گزارشها، معنا و دلالتهای بازنمایی دینوری از این رویداد بهتر شناخته شود.
این محتوا و شیوة گزارشگری دینوری با تفاوتهایی در تاریخ یعقوبی(5)، تاریخ الرسل و الملوک طبری(6)، الفتوح ابن اعثم کوفی(7)، مروج الذهب مسعودی(8) ادامه یافته است ـ هرچند این رویکرد دینوری در الفتوح و مروجالذهب مشهودتر است ـ تا بدانجا که ابناثیر دربارة امین عباسی میآورد «و لم نجد فی سیرته ما یستحسن ذکره من حلم، او معدلة، او تجربة، حتی نذکرها و هذا القدر کاف» (ج 6، ص 295) همانطور که ابنطقطقی نیز دربارة وی میگوید «کان الامین کثیر اللهو و اللعب، منقطعاً الی ذلک، مشتغلاً به عن تدبیر مملکته» (ص 204). این تصویر منفی به عنوان واقعیت شخصیت امین عباسی بهواسطة انتقال و اقتباس تعاریف مورخین متقدم از وی به متون تاریخنگاری بعدی مانند تاریخ خلفای سیوطی (صص 290 – 300)، تاریخ ابنخلدون (ج 3، صص 282 – 297)، روضةالصفا میرخواند (ج 5، ص 2613 و 2621) و حبیبالسیر خواندمیر (ج 2، ص 246) به عنوان واقعیتی عینی پذیرفته شده است.
بنابراین در بازنمایی دینوری است که برای نخستینبار در سنت تاریخنگاری اسلامی قرون نخستین، تصویری اخلاقی در قالبی حکایی برای تبیین دلایل سقوط محمد امین بازنمایی میشود در حالیکه متون تاریخنگاری متقدم که قبل از دینوری از این رویداد گزارش میکنند تاریخ خلیفه ابنخیاط (صص 304 – 310) و المعارف ابنقتیبه دینوری (ص 382) است که هیچیک چنین فرم بیان و محتوایی ندارند.
هرچند دینوری به شیوة گزارشمحور از عهدنامه هارون در انتخاب امین و مأمون برای خلافت یاد میکند و در قالب خبری رویدادنگارانه میآورد:
در این سال هارون در حالی که دو پسرش محمد امین و عبدالله همراهش بودند حج گزارد و هارون برای آن دو فرمانی نوشت که نخست محمد امین ولیعهد است و پس از او عبدالله مأمون و آن نامه را داخل کعبه آویخت و به بغداد برگشت (دینوری، ص 385).
مسئله اینجاست که گزارشهای دینوری از دوران هارون، بهطور مشخص حول موضوع ولایتعهدی هارون و عملکردها و گفتگوهایی است که در اینباره انجام میدهد (همان، صص 387 ـ 392) و حجم عمده از بازنمایی دینوری از رویدادهای دورة هارون را دربر میگیرد همانطور که این بخش از اثر وی بهنحوی بازنمایی شده است که در پیوستگی موضوعی با گزارش وی از تحولات سیاسی جدال امین و مأمون قرار دارد و در مقایسه با دیگر بخشهای اثر، عمده صفحات بخش خلافت عباسی اخبارالطوال را به خود اختصاص داده است (همان، صص 392 ـ 400).
همین رویکرد دینوری نشاندهندة اهمیت این موضوع برای وی است چرا که وی را به سمت بازنمایی از شخصیت امین با تصویرِ اخلاقیِ منفی جهتدهی میکند که در آن روایتهایی همراه با قضاوت دربارة شخصیت امین و نتایج تصمیم هارون و سرنوشت امین وجود دارد بهنحویکه عملاً گزارشهای دینوری از روند وقایع دورة امین، تحقق پیشبینیها و صفاتی است که برای وی در حکایتهای دورة هارون مطرح شده است.
بعدازاشارهبهاینعهدنامه،دینوریسهحکایتی را بیان میکند که در راستای تبیین طرح نظری این نوشتار قرار میگیرد. دینوری بعد از گزارش اقدام هارون دربارة اعلام ولایتعهدی دو پسرش در مکه و تنظیم عهدنامه، با اشاره به نقش کسایی در تربیت امین و مأمون، خواب زبیدهمادرامینراازقولکنیزویخالصهگزارش میکندکه درآن تصویری خاصاز شخصیت محمد امین بازنمایی میشود. این خوابگزاریها در متون تاریخنگاری عصر عباسی یکی از شیوههایی است که در آن آینده خلافت هرکدام از خلفا مورد اشاره قرار میگیرند و پیش از اینکه واقعیت تاریخی داشته باشند بهعنوان «ایدئولوژی اختربینانه/خوابگزاری برای مشروعیت سیاسی» شناخته میشوند (گوتاس، ص 64).
در عین حال که محتوای حکایت نشان میدهد در دورة زمانی بعد از رویداد طراحی شدهاند زیرا محتویات آن ناظر به روندی است که در کلیت وقایع محقق شده است و نشان از آگاهی راویان آن به آنچه که در آن رویداد واقع شده است دارد اما در بافت فکری فرهنگ اسلامی، تصویری که از شخصیتها، گفتارها، کردارها و کلیت رویداد بدین شیوة پیشگویانه ارائه میشود با اینکه قالب «استعارهای» دارد در تفکر و فرهنگ مخاطبان مسلمان «واقعی» تلقی میگردد (فهد، صص 60 ـ 99 و ستاری، صص 110 ـ 118).
در بازنمایی دینوری، راوی این حکایت کسایی، مُوَدِّب امین است و از قول زبیده نقل میکند که چهار زن به خواب زبیده پس از بهدنیاآوردن امین میآیند و توصیفی از آیندة امین در خلافت برای زبیده ارائه میکنند که در این روایت صفات امین شامل این موارد است: «ملکقلیلالعمر،ضیقالصدر،عظیمالکبر،واهیالأمر،کثیرالوزر، شدیدالغدر»، «ملک قصاف، مبذر متلاف، قلیل الإنصاف، کثیر الاسراف»، «ملک ضخم، قلیل الحلم، کثیرالإثم،قطوع للرحم»،«ملک غدار، کثیرالعثار، سریعالدمار» (دینوری، صص 387 ـ 388).
همانطور که از کلمات این عبارتها مشخص است، طرحوارة این جملات، پردازش تصویری منفی از امین را بازنمایی میکند اما مهمتر آن است که این کلمات نیز همسوی با طرحوارة تفسیری «غرور، طغیان، زوال» هستند. به خصوص کلمات «عظیمالکبر، شدیدالغدر، ملکغدار» که گزارشهای دینوری از روند وقایع که در ادامة اثر میآید تحقق این مفاهیم را نشان میدهد درعینحال که دیگر کلمات عملاً پیشبینی آینده حیات سیاسی امین آنگونه که دینوری گزارش میکند نیز هستند مانند «قطوع الرحم، قلیل العمر، شدید الغدر».
دلالت معنایی که از کنار هم قرارگرفتن این کلمات نتیجه میشود نیز با طرحوارة تفسیری «غرور، طغیان، زوال» دینوری همسوست و بهنحوی این معانی از بازنمایی دینوری از شخصیت و عملکرد امین دلالت میشود که کوتاهی عمر/ زوال نتیجه وجود چنین صفتهایی است: سنگدلی، تکبر، ضعیفالنفس، فراوانی گناه، پیمانشکنی، خوشگذرانی، دورویی، اسرافکاری، نابردباری، خطاکاری، پیمانشکن، لغزشکاری، خونریز و برعکس یعنی نتیجه وجود چنین صفتهایی نیز کوتاهی عمر/ زوال است. این همگرایی صفات اخلاقی یاد شده با وضعیت زوال بر مبنای طرحوارة تفسیری ـ طرحشده در آیات سورة فجر در ماجرای عمرو بن عبید ـ است که رابطة اخلاقیای بین انجام عمل صالح با اختیار آدمی و رقمخوردن سرنوشت نیک برای وی درنظر میگیرد.
آنچه که در اینجا اهمیت دارد این است که مؤلفههای عقیدتی این طرح تفسیری دینوری در بازنمایی وی تحقق تاریخی خواهد یافت و به مثابه یک قانون واقعی در حیات تاریخی بشر جلوه خواهد کرد هرچند در باطن امر گزارشهای تاریخی وی از واقعیت رویدادها بیان استعارهای این حقایق اخلاقی دینی هستند.
همانطور که دینوری مجدداً در ادامة همین گزارش به نگاه ویژه هارون دربارة اختلاف امین و مأمون اشاره کرده و از قول اصمعی، بهعنوان معلم آنان در پاسخ به توانایی آنان در یادگیری «فنونالادب» میگوید: «ما رأیت مثلهما فی ذکائهما و جودة ذهنهما، فاطال الله بقاءهما، و رزق الامة منرأفتهماومعطفتهم» (همان، ص 388). دینوری در ادامه بازنمایی خود میآورد هارون درحالیکه اشک در چشمانش حلقه زده و امین و مأمون را به سینه چسبانده بود در پاسخ به پرسش اصمعی که «هذا شیء قضى به المنجمون عند مولدهما، او شیء اثرته العلماء فی أمرهما؟» پاسخ میدهد « بل شئ اثرته العلماء عن الأوصیاء عن الأنبیاء فی امرهما» و در ادامه میگوید که «کیف بکم إذا ظهر تعادیهما و بدا تباغضهما، و وقع باسهما بینهما حتى تسفک الدماء، و یود کثیر من الأحیاء انهم کانوا موتی؟ (همان، ص 389).
کاربرد این حکایت حاوی خبری «ماثور/پیشبینیشده» از سوی «اولیاءالله» در بازنمایی دینوری، در حالیکه از سوی معلم آنان، آرزوی بهرهمندی «امت» از «ذکاوت، استعداد، مهربانی و عطوفت بیمانندشان» مطرح میشود، در راستای همان طرحوارة تفسیری دینوری است و نشان میدهد نخستین «دشواره انتقال قدرت» در تاریخ خلافت عباسی که به ظهور «فتنه» در میان امت اسلام منجر شد، در آگاهی تاریخی و خاطرة جمعی «امت»، به موضوعی خاص و عبرتآموز تبدیل شده است (ملحم، فصلهای مختلف) زیرا در حالیکه هر دو نامزد ولایتعهدی «مارأیت مثلهما» و از انواع «فنون الآدب» بهطور کامل برخوردار بودند، برخلاف امر مورد انتظار امت، «تعادی و تغاضب» بین دو برادر با در پیشگرفتن مسیر غدر/خیانت توسط امین روی داد.
بهرغم وجه مثبت موجود در این حکایت که تشابهی را بین شایستگیهای امین و مأمون در «فنونالادب» مورد اشاره قرار میدهد و تبیین ظهور نزاع بین دو برادر را در امری مُقَّدَر محول بازنمایی میسازد اما در حکایت بعدی مجدداً تضاد بین منش اخلاقی امین در برابر سجایای اخلاقی مأمون کانونی و برجسته میشود بهنحویکه بین منش اخلاقی امین و مأمون با توانایی آنها در امر حکومت رابطه برقرار میکند و بدینترتیب امر مُقَّدَر طرحشده در حکایت پیشین، به قیود اخلاقی همسوی با طرحوارة تفسیری قرآنی دینوری مرتبط میشود و از وضعیت مُقَّدَر ـ مشیتگرایانه ـ خارج میشود.
این حکایت بهطور مشخص دربارة تصمیم هارون برای انتخاب ولیعهد بعد از خود است درحالیکه پیش از آن دینوری در ابتدای گزارش خود از دورة هارون، تصمیم هارون برای ولایتعهدی را در قالب یک رویداد اعلام کرده است اما بازگشت وی به این رویداد بدین شکل حکایی نشان میدهد دینوری بر ارائه/تولید یک عبرت اخلاقی از طریق مرور این رویداد خاص تأکید دارد.
دینوری دربارة ماجرای انتخاب امین و مأمون به جانشینی از قول اصمعی به مشورت هارون با فضل بن ربیع اشاره دارد که در آن هارون به این نکات اشاره میکند:
وقدعلمتانىانولیتمحمداًمعرکوبه هواه، وانهماکهفیاللهو واللذاتخلطعلىالرعیة، و ضیعالأمر،حتىیطمعفیهالأقاصیمناهلالبغىوالمعاصی، وانصرفتالأمرالىعبدالله لیسلکنبهمالمحجة،ولیصلحنالمملکة،وانفیهلحزمالمنصوروشجاعةالمهدى(همان،ص 389).
در بازنمایی دینوری، از جلسة مشاورة هارون با «غلام عباسی» در موضوع «امر خطیر عظیم، و الزلة فیه لاتستقال»، «اتفق رأیهما على تولیه محمد العهد، و تصییر عبدالله من بعده، و قسمه الأموال و الجنود بینهما، و ان یقیم محمد بدار الخلافه، و یتولى المأمون خراسان» نتیجه میشود (همان، ص 390). درحالیکه در دیگر متون تاریخی این دوره، این مشاور، یحیی برمکی است (ابن اعثم، ج 8، ص 385 و مسعودی، ج 4، ص 213) به نظر میرسددلیل انتخاب فضلبنربیع در این حکایت توسط دینوری نیز همسوی با طرحوارة تفسیری دینوری در بازنمایی این رویداد است و بر اساس پیرنگ حکایت این رویداد در بازنماییدینوری،ازهمان ابتدای مسئولیت «امرخطیرعظیم»یکه«الزلةفیه لاتستقال» است بر عهدة فضلبنربیع گذاشته شده است زیرا بهرغم اینکه هارون نسبت به خصائص منفی امین برای امر حکومت آگاهی داشت و آنرا هم به فضلبنربیع اعلام کرده بود، اما این مشورت نادرست «غلام عباسی» بود که منجر به انتخاب امین به ولایتعهدی برخلاف تمایل هارون شد. به نظر میرسد این شیوة بازنمایی با مفهوم «یطمع فیه الأقاصیمناهلالبغى والمعاصی» در این حکایت ارتباط دارد و این دلالت معنایی شکل میگیرد که فضلبنربیع نیز از مصادیق این مفهوم است هرچنددینوری در آینده رویداد نامی از وی نمیبرد و نقش افراد دیگری مانند اسماعیل بن صبیح بهعنوان «کاتبالسر» امین (دینوری، ص393 ـ 394) و علیبنعیسی بن ماهان به عنوان «شیخ هذه الدوله» (همو، ص 396) را به عنوان دیگر مصادیق «یطمع من اهل البغی و المعاصی» برجسته میکند.
بر اساس این حکایت، جملههای هارون، پیرنگ روایت بازنمایی دینوری از روند شکلگیری این جدال را نشان میدهد زیرا جمله اول گفتار هارون دربارة شخصیت اخلاقی امین، «و قد علمت انى ان ولیت محمدا مع رکوبه هواه، و انهماکه فی اللهو و اللذات خلط على الرعیة، و ضیع الأمر»، «علت» پیرنگ روایت را نشان میدهد و مبنای گزینش و بازنمایی روایتهای او از عملکرد امین در برابر مامون است و «معلول» موجود در پیرنگ روایت، جمله دوم هارون، «یطمع فیه الأقاصی من اهل البغى و المعاصی»است که در بازنمایی دینوری از رویدادهای بعدی در روایتهای انتخاب شده و سوگیرانه در سقوط امین خود را نشان میدهد به این معنی که پیروی امین از «هواه» منجر به «ضیع الامر» و «یطمع من اهل البغی و المعاصی» میشود.
در سویه متضاد حکایت یعنی شخصیت مثبت مامون، ویژگیهای «و ان فیه لحزم المنصور و شجاعة المهدى» بیانشده در گفتار هارون، علت پیرنگ روایتهای دینوری در بازنماییاش از روند نزاع دو برادر است و معلول آن ـ که روایتهای چگونگی رسیدن خلافت به مأمون است ـ مبتنی بر جمله اول هارون دربارة مأمون، «و ان صرفت الأمر الىعبداللهلیسلکن بهم المحجة، و لیصلحن المملکة» بازنمایی و این معنا که «دوراندیشی» و «شجاعت» مأمون باعث «اصلاح ملک» میشود دلالت میگردد.
همانطور که مشخص شد درونمایة اصلی این رابطة علیومعلولی موجود در پیرنگ روایتهای بازنمایی دینوری از این نزاع، همسوی با طرحوارة تفسیری دینوری است که حول محور «غرور، طغیان» و «پیمانشکنی، خیانت» در ربط با «زوال» حکومت در مقابل «وفاداری، تعهد» و «حلم، طاعت» در ربط با «دوام» حکومت قرار میگیرد و تمام گزارشهای رویداد بهعنوان درونمایة داستان نیز حول پردازش پیرنگ مبتنی بر این طرحوارة تفسیری دینوری بازنمایی شدهاند زیرا که دینوری قصد دارد در بازنمایی خود این معنا را دربارة مأمون برای خواننده دلالت کند «کان شهما، بعید الهمة، ابی النفس، و کان نجم ولد العباس فی العلم و الحکمة» (ص 401) در حالیکه که وی این عبارت را در آغاز بخشی که به خلافت مأمون اختصاص دارد میآورد.
محتوای این گفتارها همگی نشان از هنجارها و باورها در حوزة «شایست و ناشایست»های حکمرانی در تفکر اسلامی دارد که به عنوان موضوع محوری در سنت تاریخنگاری اسلامی طرح میشود (رابینسون، صص 198 – 208) و مورخین مسلمان در عمل مورخانه با مرور وقایع تاریخی در ذیل عبرت بر اساس پردازش واقعیتی استعارهای در قالبی حکایی، «حقایق اخلاقی» دربارة قدرت و سیاست را به مخاطب آموزش میدهند. آنچه که به آن «آموزش فلسفه با مثال» گفته میشود (روزنتال، ص 20).
ساختار روایت و الگوی حکایی در طرحوارة تفسیری دینوری
انتخاب و تنظیم و جایگزاری روایتهایی که علیالظاهر گزارش عملکردها و گفتارهای کنشگران حاضر در رویداد هستند، توسط دینوری بر اساس همین پیرنگ و طرحواره تفسیری انجام میشود.
در حالیکه دینوری، اخذ بیعت امین بعد از مرگ هارون را بدین شیوه «فاتت الخلافة محمدا الامین ببغداد، یوم الخمیس للنصف من جمادى الآخرة، و نعاه للناس یوم الجمعه، و دعاهم الى تجدید البیعة، فبایعوا» بازنمایی میکند بلافاصله زوایه دید روایت به ارائة تصویر خاصی از کنش مأمون و اخذ بیعت برای امین از اهل خراسان پس از مرگ هارون منتقل شده و بدینشیوه روایت میشود که:
و وصلالخبر بوفاةالرشیدالىالمأمون، وهوبمدینةمرو،یومالجمعهلثمان خلون من الشهر، فرکب الى المسجد الأعظم، و نودى فی الجنود و سائر الوجوه، فاجتمعوا، و صعد المنبر، فحمد الله و اثنى علیه، و صلى على النبی و آله، ثم قال: ایها الناس، احسن الله عزاءنا و عزاءکم فی الخلیفة الماضى، صلوات الله علیه، و بارک لنا و لکم فی خلیفتکم الحادث، مد الله فی عمره. ثم خنقته العبرة، فمسح عینه بسواده. ثم قال: یا اهل خراسان، جددوا البیعة لامامکم الامین. فبایعه الناس جمیعا» (دینوری، ص 392-393).
بر اساس این شیوه روایتپردازی، دینوری در بازنمایی خود برای مخاطب این معنا را دلالت میکند که مأمون در کار عهد و پیمان خود استوار بوده است. در ادامه دینوری زاویه دید روایت را به کنش امین منتقل کرده و روایتی را میآورد با این مضمون که چگونه امین از همان ابتدا قصد خلع مأمون را از خراسان داشته است و تمایل و دلایلش به این کار را با مشاورش اسماعیلبنصبیح دبیر در میان گذاشته است (همان، ص 393 ـ 394). سپس روایت انذارابنصبیح به امین در عدم غدر/ پیمانشکنی و آنچه که هارون بنیان نهاده بیان میشود در حالیکه مفهوم میل به افزایش قدرت در این گفتار امین «انالرشیدموهعلیهفیامرعبداللهبالزخرفه و لایجتمع فحلان فی هجمة الا قتل أحدهما صاحبه»، این معنا را دلالت میکند که چگونه «هواه»، امین را به سمت طغیان و خیانت به پیمان سوق میدهد. درونمایه روایت نیز در راستای پیرنگ حکایت است که در آن امین به نصایح دیگران گوش نمیدهد و با این تصور که «رای» وی به «حزم» نزدیکتر است تصمیم به «نقض پیمان» میگیرد.
مهم اینجاست که پیرنگ روایت که در نظر/پیشبینی هارون نسبت به امین در عبارت «رکوه هواه» وجود دارد در این روایت بازنمایی و متحقق میشود و در حالیکه اسماعیلبنصبیح از اشتباه امین آگاه است و آنرا به وی گوشزد میکند اما به «هواه» تن میدهد و در صف کسانی قرار میگیرد که «یطمع فیه الأقاصی من اهل البغى و المعاصی» زیرا این ابنصبیح است که به امین چگونگی تحقق این «هواه» را نشان داده و در پیمانشکنی وی شریک میشود و به وی پیشنهاد میکند:
اما إذ کان هذا رأیک، فلاتجاهره، بل اکتب الیه، و اعلمه حاجتک الیه بالحضرة، لیعینک على ما قلدک الله من امر عباده و بلاده، فإذا قدم علیک، و فرقت بینه و بین جنوده کسرت حده، و ظفرت به، و صار رهنا فی یدیک، فائت فی امره ما اردت.
در ادامه بازنمایی دینوری، تأیید پیشنهاد ابنصبیح توسط امین با این عبارتها «اجدت یا ابن صبیح، و اصبت، هذا لعمری الرأی»، از آنجا که با «هواه» ـ به عنوان درونمایه پیرنگ روایت ـ هماهنگ است باعث میشود امین در نامهای به «دغل» متوسل شود و برای مأمون بنویسد: «ثم کتب الیه یعلمه ان الذى قلده الله من امر الخلافه و السیاسة قد اثقله، و یسأله ان یقدم علیه لیعینه على أموره، و یشیر علیه بما فیه مصلحته، فان ذلک اعود على امیر المؤمنین من مقامه بخراسان، و اعمر للبلاد، و ادر للفیء،واکبتللعدو،وآمنللبیضة» درحالیکه هدف واقعی وی«ظفرت به» است. بدینترتیب معانی دلالتشده از این بازنمایی با صفات «شدیدالغدر» و «ملکالغدار» منتسب به امین در حکایت خواب زبیده تطابق مییابد زیرا دروغ، خیانتپیشگی، فریبکاری و پیمانشکنی امین در این بازنمایی دینوری به نحو خاص در ساختار و انتخاب نوع روایتها و کلمات و عبارتها برجسته شده است.
در حالیکه در سویه دیگر حکایت، بازنمایی دینوری از کنش مأمون دلالت بر صحت تصویری است که هارون دربارة وی گفته است «و ان فیه لحزم المنصور و شجاعة المهدى». بر اساس انتخاب روایتها در بازنمایی دینوری، مأمون رسولان امین ـ عباس بنموسی و محمدبنعیسی عباسی ـ را که از بزرگان بنیعباس هستند، «اکرام و احترام» کرده اما برای اعلامنظر به آنان به مشورت با فضلبنسهل پرداخت که در بازنمایی دینوری وی «و کان اخص وزرائه عنده، و اوثقهم فی نفسه، و قد کان جرب منه وثاقة راى و فضل حزم» است (دینوری، ص 395). همانطور که گفتگوی مأمون با فضلبنسهل نیز دلالت بر بازنمایی دینوری از شخصیت مأمون است که دربارة او میآورد «شهما، بعید الهمة، ابیالنفس» (همان، ص 401) چرا که با توجه به روایتهای استفاده شده در بازنمایی دینوری، ایستادن در برابر خواسته خلیفهای که به قول مأمون «الرجال و الأموال معه، و الناس مع المال» (همان، ص 395)، با دارا بودن «حزم، شهامت، همت بلند، خویشتنداری، وثاقت رای» ممکن است و این همان معانی است که در بازنمایی صفات مأمون و فضلبنسهل توسط دینوری برجسته شده است.
درادامهنیزانتخابروایتهایاین رویداد توسط دینوری همسوی با چنین درونمایه و پیرنگی صورت میگیرد و پاسخ مأمون بر مبنای «دوراندیشی» و «خویشتنداری»، یاداوریِ «وفاداری به پیمان» به امین است. دینوری متن نامه مأمون به امین را در قالب چنین روایت و عبارتهایی بازنمایی کرده و میآورد:
و کتب معهم الیه: اما بعد، فان الامام الرشید و لانى هذه الارض على حین کلب من عدوها، و وهى من سدها، و ضعف من جنودها، و متى اخللت بها، او زلت عنها لم آمن انتقاض الأمور فیها، و غلبة اعدائها علیها، بما یصل ضرره الى امیر المؤمنین حیث هو، فراى امیر المؤمنین فی ان لا ینقض ما أبرمه الامام الرشید (همان، ص 395).
محوریت کلمات «کلب، وهی، ضعف، اخلل، زلت، انتقاض، ضرر، ینقض» در بازنمایی دینوری از این عبارتها، دلالت بر این معنی دارند که با نقض پیمان و برکناری مأمون چنین وضعیتی برای مملکت پدید خواهد آمد و این معانی با مفاهیم «رکوه هواه»، «نقض الامر»، «خَلَّط علی الرعیه» ذکر شده در حکایت پیشبینی هارون درباره امین هماهنگ است همانطور که بازنمایی این روایت بدین شیوه و بیان آن مفاهیم در نوشتار مأمون معنای «حزم» را برای شخصیت مأمون دلالت و پیشبینیهای هارون در عبارت «ان صرفت الامر الی عبدالله لیسلکن بهم المحجة و لیصلحن المملکة» و «لحزم المنصور و شجاعة المهدی» دربارة مأمون را بازنمایی میکند.
بعد از این گزارش، دینوری زاویهدید روایت را به سمت کنش امین بازگردانده و واکنش وی به تذکر مأمون در رعایت پیمان و خطرات زیرپاگذاشتن آنرا بازنمایی میکند. دینوری میآورد:
فلما قراه جمع القواد الیه، فقال لهم: انى قد رایت صرف أخی عبد الله عن خراسان، و تصییره معى لیعاوننى، فلا غنى بی عنه، فما ترون؟ فاسکت القوم. فتکلم خازم بن خزیمة، فقال: یا امیر المؤمنین،لاتحملقوادکوجنودکعلىالغدرفیغدروابک،ولایرونمنک نقض العهد فینقضوا عهدک. قال محمد: و لکن شیخ هذه الدولةعلىبنعیسىبنماهانلایرىمارأیت، بلیرى ان یکون عبد الله معى لیؤازرنى و یحمل عنى ثقل ما انا فیه بصدده. ثم قال لعلى بن عیسى: انى قد رایت ان تسیر بالجیوش الى خراسان، فتلى امرها من تحت یدی موسى بن امیر المؤمنین، فانتخب من الجنود و الجیوش على عینک. ثم امر بدیوان الجند، فدفع الیه، فانتخب ستینالفرجلمنابطالالجنودوفرسانهم،ووضع العطاء، و فرق فیهم السلاح، و امره بالمسیر. فخرج بالجیوش، و رکب معه محمد، فجعل یوصیه، و یقول: و لا تبق على احد یشهر علیک سیفا، او یرمىعسکرکبسهم، ولاتدععبداللهیقیمالاثلاثامنیومتصلالیه،حتىتشخصه الى ما قبلی (همان، ص 396).
آنچه که از بازنمایی دینوری به عنوان درونمایه معنایی این روایتها برای خواننده دلالت میشود مفهوم «پیمانشکنی، غرور، طغیان، بغی» است که البته تحتتأثیر «رکوه هواه» در امین باعث شده کسانی مانند علیبنعیسی «شیخ هذه الدوله» شناخته شوند در حالیکه در بازنمایی دینوری از شخصیت ابن ماهان، وی همان کسی است که رفتارش در زمان امارت بر خراسان در دورة هارون «اساه السیرة و اظهر الجور» بوده و موجب «خرج» رافع بن نصر بن سیار شد که نتیجة آن برکناری وی به فرمان هارون بود (همان، ص 391) بنابراین بر اساس این بازنمایی دینوری، ابنماهان مصداق «من اهل البغى و المعاصی» در گفتار هارون است که نتیجه «رکوه هواه» امین میباشد.
همانطور که این شیوة پردازش روایت از تصمیم و فرمان امین در بازنمایی دینوری نیز معانی صفات «کثیرالعثار، سریعالدمار، کثیرالاثم» طرح شده در حکایت خواب زبیده را دلالت میکند که با مفاهیم خطاکار و پراشتباه بودن و خونریز بودنش در درونمایه این بازنمایی همسو است.
از دیگر سوی پیرنگ حکایت و وجه تعلیمی آن ایجاب میکند، در میانة بازنمایی ماجرا که در قبال «رای» امین، «قواد قوم» «فاسکت» بودند، ناصحی مشفق، خطرات «غدر» و «نقض العهد» خلیفه را به وی یادآور شود. این فرد نیز سردار وفادار عباسیان از دورة منصور، خازمبنخزیمه است که میگوید «یا امیرالمؤمنین، لا تحمل قوادک و جنودکعلىالغدرفیغدروا بک، ولایرونمنک نقضالعهد فینقضواعهدک». اما مطابق با پیرنگ روایت، شخصیتپردازی دینوری از امین بهواسطة انتخاب روایتها و مبتنی بر درونمایه آن، به نحوی است که این هشدار خازمبنخزیمه موردتوجه قرار نمیگیرد و در قبال آن به «رای» ابنماهان توجه میشود همانطور که پیشبینی خازمبنخزیمه که اصلیاخلاقیرادرملکداریتعلیممیدهددربازنماییدینوریدر برجستهساختن خیانت و شکست سرداران امین به وی بعد از شکست ری محقق میشود (همان، ص 398 و 399).
در عین حال بازنمایی دینوری از عملکرد امین بدین شیوه، همسوست با مؤلفههای طرح وی دربارة امین که از همان آغاز بازنماییاش در عهد هارون، در خواب زبیده بر آن تأکید کرد: «عظیم الکبر، شدید الغدر، ملک غدار، قطوع للرحم». حکایت دیگر دینوری نیز مؤید چنین طرحی با محوریت غرور امین است در آنجا که از سفارش و اقدام زبیده به ابن ماهان در رعایت شأن مأمون روایت میکند و این خواستة وی که «دفعت الیه قیدا من فضة و قالت: ان استعصى علیک فی الشخوص فقیده بهذا القید» را برجسته میکند (همان، ص 396).
ادامة بازنمایی دینوری از روند رویدادها نیز براساس همین طرحواره و پیرنگ برآمده از آن است. حاکمیت غرور بر روحیة علی بن عیسی بن ماهان در مواجه با سپاه طاهر در درونمایه روایتها مشهود است. بر اساس روایتهای انتخابشده در بازنمایی دینوری، ابنماهان با شنیدن خبر آمادگی سپاه طاهر برای نبرد میگوید «و ماطاهر؟ومنطاهر؟ لیس بینه و بین أخلاءالریالاانیبلغهانىجاوزتعتبة همذان» و باردیگردرهمدانبا شنیدن افزایش آمادگی طاهر برای مقابله با وی و تذکر فرزندش «ان طاهراً لو اراد الهرب لم یقم بالری یوماً واحدا» میگوید «انما تستعد الرجال لاقرانها، و ان طاهراً لیس عندی من الرجال الذین یستعدون لمثلی، و یستعد له مثلی» (همان، ص 397).
بر این اساس مفهوم «کبر/غرور» که باعث دورشدن آدمی از «حزم» است به عنوان دلالت معنایی این روایت بازنمایی میشود همانطور که انتخاب روایتی از «مشایخ بغداد» توسط دینوری در این بخش از بازنمایی رویداد که گزارش میدهد سپاهی به توانایی نظامی لشگر ابن ماهان تا آن زمان ندیده بودند، در راستای تقویت تولید دلالت همین مفهوم است.
در ادامه نیز دینوری با تغییر زاویه دید روایت، به سمت جناح طاهر از «مشاوره» و «حزم» وی در تصمیم به خروج از ری یاد میکند و باور او به اینکه «والنصر من عندالله» را برجسته میسازد (همان، ص 397). نتیجه طبیعیای که برای خواننده از این طرح و پیرنگ دلالت میشود، پیروزی چشمگیر سپاه طاهر برخلاف ظاهر واقعیت در بازنمایی رویداد توسط دینوری است.
بازنمایی دینوری از ادامه روند رویدادها نیز در راستای همین طرحواره است. بهکار گرفتن روایت اعزام سپاه دیگری به فرماندهی عبدالرحمن ابناوی و سفارش امین به آنان که «الا یغتروا کاغترار علی بن عیسی، ولا یتهاونوا کتهاونه» در بازنمایی رویدادها (همان، ص 398) نیز در همان راستاست تا معنای برآمده از طرحوارة تفسیری دربارة رابطه «غرور و زوال» از زبان امین برجسته شود. پیرنگ حکایت نیز با انتخاب و برجستهشدن روایتهای خیانت و «هزم» سرداران متعدد وی در مقابله با سپاه طاهر در بازنمایی دینوری ادامه مییابد تا وضعیت و موقعیت امین با عبارتهای «فسقط فی یده» و «حتی ضاق محمد بذلک ذرعا» و «کان من امره ما کان» بهعنوان مصداق معنای «واهی الامر» در نتیجه «رکوه هواه» در وی دلالت شود (همان، ص 399).
هرچند در بازنمایی دینوری از پایان ماجرا، امین پشیمان شده است و «نصحاء» و کسانی مانند هرثمهبناعین «یحب صلاح حال محمد و الابقاء علی حشاشة نفسه، علی ان یخلع نفسه عن خلافة و یسلم الامر لاخیه» اما بهرغم این انتخاب روایت، طرح روایت در قالب ضربالمثلی از فرهنگ عربی از زبان هرثمه بازنمایی میشود که «و شَغَل الحلی اهله ان یُعار/ اکنون کار از اندازه گذشته و از کسی کاری ساخته نیست» که معنای «حزم» را در مقابل «عثار» دلالت میکند.
بههمیندلیلدرادامة بازنمایی و براساسطرحوارةتفسیریدینوری، امینبایددر نهایت باپیامدهای«هواه»روبروشود.در نتیجه دینوری با انتخاب روایتی که در آن طاهر با آگاهی از توافق هرثمه با امین برای «اخذ عهداً وثیقا» از «امیرالمؤمنین» مأمون، امین را دستگیر و به قتل میرساند (همان، ص 400)، ماجرا را به شکلی تلخ به پایان میبخشد چراکهتنهابدینشیوةبازنماییاستکهوجوهتعلیمی حکایت آشکارتر و صریحتر میشود.
استخراج این دلالتها از متنی که به ظاهر دربارة رویدادی واقعی گزارش میدهد در قالب تضامن معنایی آن در کارکرد عبرتآموزی اثر امکانپذیر است اما این معناها در متنی در سنت ادبی به صورتی آشکار توسط مؤلف آن به بیان درمیآیند و از آن حکایتها، چنین معانیای فهمیده میشوند بهنحویکه این معانی در وجه تعلیمی و ابعاد اندرزی و مهمتر از آن در قالب حکایت در جوامعالحکایات و لوامعالروایات عوفی (صص 277 – 294) به صراحت بیان میشود:
واینحکایتمتضمنفایدةبزرگ استوآنآناستکهبر پادشاهان و ارباب دولت واجب است کهکارهای ملکو امور سلطنت را به ارباب کفایت و شهامت حوالت کنند و دیگر وزرا راواجب است کهدر خدمت پادشاهان صافی دل و خوب اعتقاد باشند و برای غرض خویش بر پریشانیملکاونکوشندکهچونکار از حدتدارک تجاوز کند بیش به هیچ نوعتلافی نپذیرد(ص 294).
نتیجه
آنچهکهبهعنوانمضموناینروایتپردازی دینوری از «انتخاب»های امین دلالت میشود عملاً همسوست با مؤلفههای عقیدتی طرحوارة تفسیری دینوری متأثر از کلام معتزلی از نسبت «اختیار» انسان با «ارادة الهی» به عنوان «حقیقت»ی اخلاقی که کل پیکربندی حکایت در راستای آن طرحریزی شده است. معنای حقیقت اخلاقی مستتر در این حکایت آن است که این خود آدمی است که با انتخاب «رأی»های مبتنی بر «هواه» سرنوشت خود را به سوی «ضیعالامر» و زیان و خسرانِ ناشی از «غرور» رقم میزند و با ارتکاب«غدر»،«نقضپیمان»میکنددرحالیکه میتواند با «ابیالنفس» بودن، سرنوشت خود را بر اساس «حزم» به سمت خیر و نیکی و «صلاح» سوق دهد. همانطور که این حقیقت اخلاقی نیز از طرح حکایت دلالت میشود که نتیجه اعمال انسان به خودش برمیگردد و این قاعدهای است برای توضیح منطق حرکت تاریخ در نزد دینوری.
در عین حال که دینوری در بازنمایی خود از این رویداد، روایت آنرا مجالی قرار داده است تا درباره فلسفه سیاست همراه با مثال به مخاطبان اثر خویش آموزش دهد. این معانی تولیدشده در این بازنمایی نیز در قالب هنجارهای فرهنگ سیاسی، در آگاهی سیاسی و عمل سیاسی مخاطبان همچون یک «عبرت» تاریخی به مثابه تجربهای عملی تأثیر خواهد گذاشت بنابراین هدف مورخ مسلمانی مانند دینوری از بررسی رویدادهای تاریخی، گزارش واقعیت گذشته نیست بلکه تولید اندرزهای تعلیمی است که با بازنمایی رویدادهای تاریخی در قالب یک «واقعیت استعارهای» صورت میگیرد.
پینوشت
1-«منظور از ادبیات تعلیمی، ادبیاتی است که نیکبختی انسان را در بهبود منش اخلاقی او میداند و هَّمِ خود را متوجه پرورش قوای روحی و تعلیم اخلاقی انسان میکند» (مشرف، ص 9).
2- دربارة فرم بیان «قصه» و «حکایت» نگاه کنید به مقاله با عنوان «دامنة معنایی قصه در زبان عربی» در کتاب قصه در جهان اسلام (پلا، ص13 ـ 20)، «حکایت به نوعی داستان سادة واقعی یا غیرواقعی گفته میشود که اغلب جنبة تمثیلی دارد تا مفاهیم طرحشده در آن را وضوح و روشنی بخشد و با نظیرآوردن برای آن مفاهیم، تجسم و عینیت بیشتری را پدید آورد» (رضوانیان، صص 30 ـ 31).
3-«أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ (6) إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ (7) الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ (8) وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ (9) وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ (10) الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ (11) فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ (12) فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ (13) إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ (14) فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ (15) وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ (16) کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ (17) وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ (18) قرآن کریم، سوره فجر
4- اینآیهدرآثارمفسرانمعتزلی قروننخستین اسلامی بهعنوان مؤید مسئلة اختیار آدمی فهمیده شده است. جبائی، ص 487 – 488، کعبی، ص 55، اصفهانی، 608 ـ 610، زمخشری در تفسیر این آیه با اشاره به ماجرای عمرو بن عبید ( ج 4، ص933) میآورد «این آیه روشنترین دلیل بر وجود اختیار انسان است و مقرر میداردکه اختیاربهدستخودآنان و وابستهبهقصد واراده آنان است» همان، ص937.
5- یعقوبی در میان این آثار دیدگاه خنثیتری به امین دارد و میگوید «فافسد قوم قلب محمد علی المأمون و اوقعوا بینهما الشر و کان الذی یحرضه علی بن عیسی بن ماهان و الفضل بن الربیع و زینا له ان یبایع لابنه بولایته العهد من بعده و یخلع المامون ففعل ذلک و بایع لابنه موسی» (ج2، ص 436).
6- طبری با گزارش جزئیات رفتارهای غیراخلاقی امین و رویدادهای جدال دو برادر از میان راویان مختلف سهم عمدهای در ارائة این تصویر منفی از امین دارد مانند این روایت «لما ملک محمد و کاتبه المامون و اعطاه بیعته طلب الخصیان و ابتاعهم و غالی بهم و صیرهم الخلوته فی لیله و نهاره و قوام طعامه و شرابه و امره و نهیه و فرض لهم فرضا سماهم الجرادیه و فرضا من الحبشان سمّاهم الغرابیه و رفض النساء الحرائر و الاماء حتی رمی بهن»، ج 8، ص 508.
7- ابناعثم با ارائه هشت حکایت راجع به امین و رذائل اخلاقی و سرنوشت بدفرجام وی (ج8، ص 385 ـ 393) در کتاب الفتوح میآورد «لما صارت الخلافة الی محمد الامین فخلی للهو و اللعب و النزهة و ثم انه ابتاع انواع الجواهر و اشتغل بالنساء و ....» (همو، صص 403 ـ 417).
8- مسعودی نیز در مروجالذهب از همان حکایتهای دینوری استفاده میکند اما شرح مفصلی از رویداد و بهخصوص چگونگی محاصرة بغداد توسط طاهر و سقوط امین ارائه میکند (ج 4، صص 210 ـ215 و صص 261 ـ262).