نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانش¬آموختة دورة دکتری تاریخ دانشگاه تهران
چکیده
در سالهای نخست قرن سیزدهم ـ نوزدهم ایران و انگلستان شاهد شکلگیری و توسعة محدود یک رابطة سیاسی بودند که مبنای اصلی آن شرایط ویژة ناشی از جنگ بود. در واقع، جدیشدن خطر ناپلئون انگلیسیها را واداشت که توجه خاصی به ایران داشته باشند. در مقابل، ایران نیز با توجه به رویارویی نظامی با روسیه از توسعة روابط با انگلستان استقبال کرد. اگرچه انگلستان تمایل چندانی به ارتقای سطح این تماس با ایران نداشت، اقدام همزمان ایران در توسعة روابط با فرانسه، آن دولت را به بازنگری در این رویکرد واداشت. در فاصلة سالهای 1224/ 1809 تا 1229/1812 انگلستان با تأمین بخشی از نیازهای نظامی دولت نوپای قاجار، جایگاه و نفوذ خود در ایران را تقویت کرد. این ارتقای نفوذ به سفیران وقت این کشور فرصت داد تا همراستا با منافع دولت متبوع خود، در روند ناپیوسته و نسبتاً طولانی مذاکرات صلح ایران و روسیه اعمال نفوذ کنند. مقالة پیشرو کوشیده است با استناد به دادههای موجود در دو مجموعة آرشیوی کمتردیدهشده، روند و سرشت مراحل پایانی این رابطه و پیامدهای ناشی از آن برای ایران را بررسی کند. این بررسی مدعی است مصالحة گلستان که در نهایت صورت عهدنامه به خود پذیرفت، پیامد همکنشی سه عامل متفاوت، یعنی اقتدار متزلزل حاکمیت قاجار، جنگ با روسیه، و سرانجام، سیاست محافظهکار و موقعیتنگر انگلیسیها در قبال ایران بود.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Diplomacy, War and Political Sovereignty A re-evaluation of Anglo-Persian relations during the first decades of 19th century
نویسنده [English]
- Javad Morshedlou
چکیده [English]
In the early 19th century and as a result of war circumstances, Iran and Britain experienced the formation and development of limited political intercourses. Emergence of Napoleon, as a serious danger made Britain to pay a special attention to Iran. On the other side, Iran welcomed the expansion of its ties with Britain due to its military conflicts with Russia. Although Britain was not interested to improve the contacts, Iran’s simultaneous approach toward France made Britain to revise its policy. So they tried, providing new-established Qajar government with some parts of military needs, to improve their position and influence in Iran during 1809-1812 AD (1224-1229 AH). So, British ambassadors were able to impact on the long and relatively discontinuous process of Russo-Persian negotiation to meet the interests of their own government. This article aimed to suggest a new attention to the nature of Anglo-Persian political relations during the first decades of 19/13th century. It deals with the last phases of Anglo-Persian political negotiations from 1809 to 1814 which finally resulted in the Definitive Treaty of 1814. Based on some new-found documentary materials gleaned from PRO unpublished documents as well as SSSA so far unknown Persian documents, it believes that the Qajar government succeeded to develop a relatively productive relation with Britain in this time. In other words, Qajar politicians and governors while encountered the Russian intrusion to Caucuses as well as many un-settled internal problems, found the Napoleonic wars an excellent opportunity to approach Great Britain. But the occasional nature of Britain policy toward Iran during this time prevented the contact to be more advantageous for Qajar state.
کلیدواژهها [English]
- Qajar Government
- Treaty of Gulistan
- Gore Ouseley
- Foreign Relations
- diplomacy
شکلگیری حکومت قاجار تا حد زیادی پیرو سنت جانشینی سلسلهای در ایران بود. آغامحمدخان، با تکیه بر نیروهای ایلی، طی نزدیک به دو دهه لشکرکشی پیوسته، اقتدار نسبی ایل قاجار را تثبیت کرد. گرچه تثبیت نهایی حکومت قاجار تا سالها پس از درگذشت وی طول کشید، برخی قدرتهای اروپایی ذینفع در منطقه این سلسله را به عنوان حکومت مشروع در ایران به رسمیت شناختند. درواقع، این دولتها با نگرشی واقعگرا، حکومت قاجار را متحد سودمند و کمتوقعی برای پیشبرد اهداف خود یافتند. سیاستمردان قاجاری نیز بهرغم بدبینی آغازین به نمایندگان و فرستادگان این دولتها، نظر به پایگاه نااستوار حکومت و نیازی که جنگ با روسیه ایجاب نمود، از توسعة این مناسبات استقبال کردند. بدینترتیب، در نخستین دهههای قرن سیزدهم هجری زمینة تعاملی کمسابقه میان ایران و برخی قدرتهای اروپایی فراهم شد که نتایج مختلفی داشت. در رأس این قدرتها دولت انگلستان بود که بهواسطة حضور استعماری در هند نگاه ویژهای به ایران و دولت قاجار داشت.
پژوهشهایی که به این موضوع پرداختهاند، کمتر به زمینة شکلگیری این روابط و سرشت آن توجه کردهاند. دغدغه اصلی این پژوهشها ارائة گزارشی از کیفیت این روابط و دستآوردهای آن برای دو طرف بوده است(1). این تحقیق کوشیده است موضوع یادشده را از زاویة متفاوتی بررسی کند. مسئله اصلی آن کیفیت سرشت تعامل دیپلماتیک دولت نوپای قاجار با دولت بریتانیا در راستای حل مسئلة قفقاز است. بنابر فرضیه تحقیق، مبنای این تعامل دستکم در این مقطع، ضرورتهای گذرای ناشی از یک وضعیت جنگی بود. به بیان روشنتر، چه بریتانیا و چه ایران با توجه به توان دو طرف در رفع نیازهای گذرایی که جنگ (انگلستان با فرانسه و ایران با روسیه) اقتضا میکرد، یک دیپلماسی اضطراری را در دورة موردنظر توسعه دادند. سرشت این دیپلماسی به نحوی بود که تأمل و احتیاط، تدابیر موقت و کنش موقعیتنگر را اقتضا میکرد.
تمرکز این جستار بر روند تعامل دیپلماتیک ایران و انگلستان در آستانة انعقاد عهدنامه گلستان است. تجزیه و تحلیل محتوای مکاتبات سیاسی این دوره میتواند ما را به تبیینی متفاوت از دلایل ناکامی دولت قاجار در قبال مسئلة قفقاز رهنمون شود. مبنای این بررسی اطلاعات موجود در گزیدهای از اسناد دو مجموعة آرشیوی مهم و کمتر مطالعه شده، یعنی آرشیو وزارت خارجه بریتانیا و اسناد فارسی آرشیو دولتی گرجستان(2) است.
زمینه
در زمستان سال 1811/1226 گور اوزلی (Gore Ouseley)، سفیر جدید انگلیس، روانة تهران شد تا مقطعی مهم و حیاتی از سیاست «تماس با ایران»(3) را مدیریت کند(4). از سال 1215/1800-1801 که جان مالکم به نمایندگی از کمپانی هند شرقی به دربار قاجار آمد تا زمینة انعقاد یک قرارداد سیاسی- تجاری را فراهم کند، دور جدید و متفاوتی از مناسبات میان انگلیسیها و ایرانیها آغاز شده بود. دو سال پیش از آن تاریخ مهدیعلیخان، تاجری ایرانی و مقیم هند مأمور دربار شاه قاجار شده بود. هدف از گسیل وی زمینهچینی یک رابطة تجاری میان کمپانی و ایران بود (Kaye, 1856, I/ 513-515). اما گسیل مالکم هدفی متفاوت داشت و کمپانی با درک تهدیدی که از ناحیه زمانشاه درانی و ناپلئون متوجه مستعمرهاش بود، وی را به دربار ایران گسیل کرده بود. مالکم که نمایندة کمپانی بود و نه پادشاه انگلستان، کوشید با ریختوپاشی سخاوتمندانه پایگاه کمپانی را در نگاه دربار ایران منیع جلوه دهد. دستاورد سفارت وی انعقاد دو قرارداد تجاری و سیاسی بود که تعهداتی متقابل را برای دو طرف ایجاب میکرد.
هارفورد جونز، سفیر بعدی، در مقایسه با مالکم امتیازات مهمی داشت. او در وهله نخست خود را سفیر پادشاه انگلیس میدانست و همزمان از نفوذ چشمگیری در میان تجار فارس و خاندان زند برخوردار بود. نفوذی که که باعث میشد حضورش در ایالات جنوبی مایة تشویش و نگرانی دربار قاجار باشد.
دستاورد سفارت جونز، تنظیم عهدنامة جدیدی بود که به «مجمل» شهرت یافت و قرار بود در آینده نهایی شود. تدبیری موقت در شرایط اضطراری که هدف اصلی از آن حفظ منافع بریتانیا در ایران و دفع تهدید فوری فرانسه بود.
ورود اوزلی به صحنه منازعة ایران و روسیه
در اواخر سال 1811/1226 که تهدید ناپلئون بار دیگر جدی شد، توجه دوباره به ایران اهمیت یافت. گسیل سفیر جدید حاصل جمعبندی لندن و کلکته مبنی بر ضرورت توجه جدیتر به ایران بود. گور اوزلی به پشتگرمی و حمایت مارکیز ولزلی (Marquis Wellesley)، وزیر خارجة جدید انگلستان و هماهنگ با لرد مینتو (Lord Minto)، مدیر وقت کمپانی، به ایران آمده بود تا در آن مقطع حساس نقش مفیدی ایفا کند. وی میبایست اهمیت و مشخصههای راهبرد آتی رابطه دو کشور را که قرار بود در چهارچوب عهدنامة مفصل تدوین شود، به دقت ارزیابی کند (نک. مشیری، 1346، 27-31). مسئولان کمپانی به اوزلی اجازه داده بودند ضمن پرداخت بدهیهای ناشی از عهدنامة مُجمل (1809/1224)، تداوم پرداخت یارانة سالانهای معادل دویستهزار تومان (شانزده لک روپیه) را تعهد کند (FO. 60/9, Ouseley to Castlereagh, May 4th, 1814). چنین مبلغی در کنار کمک نظامی، موقعیت دولت قاجار را در برابر روسیه و عثمانی تقویت میکرد.
بهرغم تأخیر معنیدار سفارت اوزلی، شاه او و همراهانش را با گرمی و محبتی ویژه پذیرا شد (Morrier,1818, pp. 171-172). در نیمة محرم 1227 (اواخر ژانویه 1812) اوزلی طرح اولیة عهدنامة مفصل را به شاه عرضه کرد. شاه به اوزلی نشان «شیر و خورشید» داد و از او خواست مذاکرات عهدنامة جدید را زودتر با میرزاشفیع و امینالدوله آغاز کند (O. 60/6, Ouseley to Wellesley, Jan. 30th, 1811). این مذاکرات تا 29 صفر1227/14مارس1812 طول کشید(Morrier, 1818, p.188). در این زمان اوزلی نسخهای از پیشنویس عهدنامه را به لندن فرستاد و ضمن نوید دادن از تثبیت «دائمی» نفوذ بریتانیا در ایران، تقویت حکومت قاجار و ارتش آن را در صورتی که این کشور را «پدافند دفاع از امپراتوری بریتانیا در شرق بدانیم» موجه دانسته بود. همچنین عنایت ویژه به عباسمیرزا را لازم دانسته و دربارة نیروهای نظامی انگلیسی مستقر در ایران کسب تکلیف کرده بود. همچنین از اصرار طرف ایرانی برای لحاظ منافع این کشور در مصالحة احتمالی انگلستان و روسیه خبر داده و نظر ولزلی را خواستار شده بود(FO. 60/6, Ouseley to Wellesley, March 15th, 1812).
اوزلی در هفتم جمادیالثانی (19ژوئن) با استقبال باشکوهی به تبریز وارد شد (Freygang, 330, Morrier, 1818, 210, Barret, 255). وی در همین زمان و توسط فریگان، فرستاده روسها که از چندی پیش و با پیشنهاد آتشبس منتظر او بود، از خبر مصالحة روسیه و انگلستان (16ژوئیة 1812/6رجب1227) آگاه شد (اوزلی به رتیشچف، 13اکتبر 1812، مجموعه اسناد گرجی، 2/1/331). ازاینرو با عزم استواری کوشید تا عباسمیرزا و میرزابزرگ را به قبول آتشبس و گسیل فرستادهای نزد رتیشچف، فرماندار نظامی وقت قفقاز قانع کند. برهمین اساس و با صلاحدید طرفین رابرت گاردن (Robert Gordon)، از جمله افسران انگلیسی نزدیک به اوزلی نامزد این مأموریت گشت.
مشخص نیست بر چه اساسی در این مقطع یک انگلیسی مأمور تماس ایرانیها با روسها شد و نایبالسلطنه و میرزابزرگ تا چه اندازه با این تدبیر موافقت داشتند. به هر روی، آنگونه که از درونمایة نامة اوزلی به رتیشچف برمیآید، وی از «بیسرانجامی مصالحه با دولت ایران» ناخشنود بود و گاردن را فرستاده بود تا «از همهچیز که لازم باشد، باطمینان کلی بیتکلف باآن عالیجاه بیپرده گفتوگوی کند» ( اوزلی به رتیشچف، 13 اکتبر 1812، مجموعه اسناد گرجی، 2/1/331). اما گزارش گاردن از این دیدار حاکی از آن بود که پیشنهاد رتیشچف بسیار زیادهخواهانه است.
نخستین شرط پیشنهادی فرماندة روس، آتشبس و آنگاه آغاز مذاکرات برمبنای «وضع موجود» بود. گاردن این زیادهخواهی رتیشچف را برنتافته، به اوزلی خاطرنشان کرده بود که «عباسمیرزا با امتیازاتی که اکنون دارد، یعنی یک نیروی نظامی زبده، یارانة تعهدی بریتانیا، گرفتاری روسها در گرجستان و قفقاز» و غیره دست بالا را دارد و افزوده بود:
براین اساس، من خود را محق میدانم از آن جناب که نمایندة تامالاختیار شاه ایران در مذاکرات صلح است بخواهم این اندیشه را از سر بیرون کنند که به نفع روسها، «وضع موجود» را پایة مذاکرات قرار دهند. شکی نیست که صلح ایران و روسیه مطلوب ماست، اما اگر مبنای آن چنین شرایط ظالمانه و زیانباری برای ایران باشد، به صلحی مؤثر و نتیجهبخش نخواهد انجامید.
گاردن در ادامه تأکید کرده بود که رتیشچف به چیزی کمتر از شرایط مطلوب خود رضایت نمیدهد: «او ناخوشنودی گرجیها و مردم قفقاز از روسیه را انکار میکند و آن را شلوغی کماهمیتی میداند» (FO., 60/7, Gordon to Ouseley, July 14th, 1812). به نوشته وی، موقعیّت نیروهای نظامی عباسمیرزا دراین زمان تقویت شده بود و شاهزاده بهویژه بعد از پیروزی سلطانبود ( نک. دنبلی، صص 365-369، خاوری شیرازی، 335-338،254 Barret,) حاضر به قبول آتشبس نبود. باوجوداین، اوزلی در بحبوحة حملة ناپلئون به مسکو شاهزاده را به پذیرش آتشبس چهلروزه قانع کرد (عباسمیرزا به رتیشچف، بیتاریخ، مجموعه اسناد گرجی، 2/1/331).
اوزلی در نامهای که در این زمان به کاسلری، وزیر خارجة جدید بریتانیا نوشت، ضمن اشاره به این نکته، نسبت به پیامد منفی این میانجیگری برای جایگاه انگلستان در ایران ابراز نگرانی کرده بود (FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, August 10th, 1812). وی اندکی پس از آگاهی از مصالحة روسیه و بریتانیا به دارسی دستور داده بود که نیروهای انگلیسی را از ادامة جنگ با روسها باز دارد. از مجموع پنجاه افسر انگلیسی که دراین زمان در اُردوی شاهزاده بودند، صرفاً کریستی و لیندسی، دکتر کُرمیک و چند افسر توپخانه، آن هم بنا به اصرار نایبالسلطنه و میرزابزرگ اجازه یافتند به فعالیت خود ادامه دهند (Barret, 256. Kaye, 1856, 624-625). پیامد طبیعی این اقدام اوزلی، آشفتگی اردوی عباسمیرزا و تضعیف شدید روحیة سربازان بود. سربازانی که از جنگ با روسیه در شرایط سخت ماه رمضان خسته و فرسوده بودند (Morrier, 1818, 244).
در اواخر رمضان1227/ اوایل اکتبر1812، جیمز موریه به نمایندگی از اوزلی مأمور دیدار با رتیشچف شد تا زمینة دور بعدی مذاکرات را هموار کند. وی در ملاقات با رتیشچف، او را شادمان، خرسند از روند مذاکرات و در موضع خود استوار یافت (Morrier, 1818, p.246-247). رتیشچف مدعی بود هیچ حق و اختیاری برای واگذاری متصرفات ندارد و مبنای آغاز مذاکرات را توافق بر روی سه چیز تعیین کرد: «وضع موجود فعلی»، به رسمیتشناختن فتحعلیشاه به عنوان شاه قانونی و مشروع ایران و تضمین ولایتعهدی و جانشینی عباسمیرزا. البته موریه مدعی بود که کوشیده است موضع رتیشچف را تا حدی تعدیل کند و پیشنهاد کرده بود که روسیه با چشمپوشی از خاننشینهای اشغالی و حفظ گرجستان زمینة صلحی عادلانه و پایدار را با ایران فراهم کند. ضمناً به رتیشچف هشدار داده بود که «چهبسا روسیه و انگلستان دوباره وارد جنگ شوند یا فرانسه در معادلات دستبالا را بگیرد. در آن صورت شکی نیست ایرانیها که مدعی گرجستاناند، از فرانسه استقبال میکنند.» ( FO. 60/7, Morrier to Ouseley, Oct. 6th, 1812).
موریه در نامة دیگری مدعی بود خواست اصلی ایرانیها و اوزلی را مبنی بر استرداد «دربند، باکو و سراسر ساحل جنوبی به همراه قبه، شکی، شماخی، شیروان و قراباغ» به ایران را به رتیشچف فهمانده است ( FO. 60/7, Morrier to Ouseley, Oct. 6th,1812). وی در بازگشت از اُردوی رتیشچف به صوفیان رفت و ضمن گزارش به نایبالسلطنه، نسخهای از عهدنامة صلح روسیه و عثمانی را که رتیشچف زیرکانه برای عباسمیرزا فرستاده بود، به وی تسلیم کرد. نایبالسلطنه در نامهای که پس از مطالعة دقیق آن عهدنامه به اوزلی نوشت، آن صلح را به زیان ترکها و نشانة ضعف عثمانی تشخیص داده بود (FO. 60/7, Prince Royal to Ouseley).
موضع رتیشچف اساساً برای طرف ایرانی قابلقبول نبود. به همین خاطر مذاکرات میرزاابوالقاسم و حقوردیف در آقتپه (9 اکتبر1812/ 2شوّال1227) نیز زود و بینتیجه پایان یافت (Morrier, 1818, 249-250). در این مذاکرات روسها همان مواضعی را که رتیشچف به موریه خاطرنشان کرده بود، تکرار کردند. اما میرزاابوالقاسم با قاطعیت آن پیشنهادها را رد کرد (صورت مذاکرات، اصلاندوز، 27سپتامبر 1812، مجموعه اسناد گرجی، 2/1/331).نآ اوزلی چندی بعد در گزارش مفصلی به کاسلری، از بینتیجه ماندن تلاش خود برای عقد مصالحهای میان ایران و روسیه ابراز تأسف کرده و افزوده بود:
شما میدانید که ما متعهدیم ایران را در بازپسگیری ایالاتی که در اشغال روسیه است یعنی گرجستان، دربند، قبه، شکی، شیروان و قراباغ، یاری کنیم. از میان اینها تنها گرجستان به صورت بالفعل در تصرف روسیه است و حتی در آنجا نیز الکساندرمیرزا، شاهزادة گرجی وفادار به ایران، شورش بزرگی را رهبری میکند. در دیگر نواحی چیزی شبیه حکومت کنونی فرانسه بر اسپانیا جریان دارد و اکثر مردم مخالف سلطة روساند. به یُمن نبردهای پیروزمند سوارهنظام ایرانی، روسها فراتر از جنگ و خونریزی کاری از پیش نبردهاند.
اوزلی در ادامة این نامه به میزان دلبستگی طرف ایرانی به گرجستان اشاره میکند اما میافزاید که توانسته است با تعهد واداشتن روسها به عقبنشینی از دیگر ایالات و به منظور مصالحه، نایبالسلطنه را به چشمپوشی از گرجستان راضی کند. وی همچنین با اشاره به اینکه در چنان شرایطی آتشبس برای روسها بهغایت مطلوب است، خبر داد از این که شاهزاده را قانع کرده است تا قراباغ را نگه داشته و استرداد باقی ایالات را به سخاوت تزار واگذارد. بعید به نظر میرسد که در این فرصت اندک نایبالسلطنه از مواضع خود تااینحد عقب نشسته باشد. جالب این که بر مبنای این گزارش شاهزاده حاضر شده بود در قبال اقدام مشفقانة تزار در بازپسدادن نواحی اشغالی، بخشی از نیروهای نظامی خود را به لهستان گسیل کند تا به نفع روسها بجنگند (FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, Oct. 12th, 1812).
بیستروزی پس از این جریان، کُتلیارفسکی، سردار روس از وضعیت نامعین موجود بهره جسته، در اصلاندوز شکست سختی به سپاه نایبالسلطنه وارد آورد (Kaye, 1851, I/625-630; Barret, 257). این واقعه ضربة شدیدی به اقتدار نایبالسلطنه و دولت قاجار بود و موضع روسها در مذاکرات را تقویت کرد. اوزلی به کاسلری نوشت که این رخداد ناگوار بر نایبالسلطنه و میرزابزرگ، وزیر «همهکارهاش» بسیار گران آمده و آنان نگران از سرزنش شاه، انگلیسیهای بهزعم خودشان «اکنون دوست روسیه» را علت اصلی شکست معرفی کردهاند. با وجود این، اعتماد شاه و میرزا شفیع به سفیر مانع از تغییر رفتار ایشان با وی شده بود. اوزلی در ادامه بر وفاداری خاص میرزاابولحسنخان به انگلستان تأکید کرده، از اعتماد ویژهاش به ایلچی و همراهی وی با اوزلی در جهت «ناکامگذاشتن دسیسههای میرزابزرگ و گروه هوادارش» خبر داده بود. اوزلی که روابطاش با میرزابزرگ از همان زمان فراخوانی انگلیسیها از اردوی نایبالسلطنه روی در وخامت نهاده بود (Kaye, 1851, I/624)، بهزحمت توانست با شاه خلوت کرده، کوشش وزیر را در جهت آگاه کردن ساحت همایونی از مخاطرات اعتماد بیش از اندازه به انگلیسیها خنثی کند (FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, Des. 24th, 1812).
شکستهای پیدرپی ایرانیها از روسیه در چندماه منتهی به بهار 1228/1813، شاه و هیئت حاکمة تهران و تبریز را بر آشفته بود. همزمان با نزدیکشدن به فصل بهار، میرزابزرگ و عباسمیرزا تکاپوی دوچندانی را برای اقناع شاه به لزوم ادامة جنگ با روسیه آغاز کردند(FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, Dec. 24th, 1812). در واقع، سفیر ایران در قسطنطنیه و نمایندگان میرزابزرگ، شاه را نسبت به ادامة رویارویی ناپلئون و تزار امیدوار کرده بودند ( FO. 60/8, Ouseley to Castlereagh, July 10th, 1813). از سوی دیگر، با وجود شکست لشکرکشی ناپلئون به روسیه، اخبار این رخدادها بسیار دیر به ایران میرسید و حتی خود انگلیسیها نیز با تأخیر زیادی در جریان دقایق اوضاع اروپا قرار میگرفتند (Barret, 259). حتی پس از عقبنشینی ناپلئون، پیشبینی شکست نهایی وی بهسختی ممکن بود و خود اوزلی نیز همچنان نگران بهبود دوبارة موقعیّت ناپلئون و ثمربخشی تلاش پنهان جاسوسان فرانسوی بود (FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, Dec. 24th, 1812. Barret, .259).
در بهار 1228/1813، اقدام شاه در فراخوان گستردة شاهزادگان ایالات و سران قبایل از قصد حکومت قاجار برای لشکرکشی وسیع به قفقاز حکایت داشت (دنبلی، صص 406-409؛ خاوری شیرازی، ج1، صص 351- 360؛ سـپهر، ج1، 243 235؛ هدایت، ج 13، ص7649). شاه در این زمان از اوزلی خواست در همدان اقامت جوید؛ اقدامی که اوزلی را نسبت به مقاصد وی و بالاگرفتن نفوذ میرزابزرگ بدگمان کرد.
در واقع، از مدتی پیش گونهای زورآزمایی سیاسی میان اوزلی و میرزابزرگ شدت گرفته بود. اوزلی به نوشته خودش، دلایل زیادی داشت که نشان میداد میرزابزرگ «درحال توطئهچینی به نفع دشمن ما [فرانسه] است». وی مدعی بود که میرزابزرگ به منظور اقناع شاه به ادامة جنگ، حتی اقدام به جعل نامههایی بهنام میرزاشفیع و عسکرخان افشار کرده است تا امکان تماس با فرانسه را تقویت کند (FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, Dec. 24th, 1812). اوزلی با تأکید بر این تکاپوهای میرزابزرگ و گروه همفکر وی، کاسلری را به توجه بیشتر به موقعیت حساس ایران فراخوانده بود. منظور اوزلی از این توجه، احتمالاً همان کمکهای تاکتیکی بود که در چنین شرایطی قطعاً جایگاه ضعیف شدة انگلیسیها در ایران را تقویت میکرد. اگرچه خود او به این نتیجه رسیده بود که «اگر ما امنیت هند را درنظر داریم، همان به که ایران را در همین شرایط ضعف و بربریت رها کنیم... قدرت این کشور هیچگاه به اندازة ضعفاش به حال ما سودمند نیست.»
با وجود این، اوزلی همچنان حفظ دوستی قاجارها را ضروری میدانست و معتقد بود در این راستا «حتی اگر ناچار شویم خودمان از تصرف خارک و بوشهر دفاع کنیم، تداوم پرداخت میزانی از یارانة فعلی به همان اندازه که شاه را قانع کند، بسنده خواهد بود.» ( FO. 60/7, Ouseley to Castlereagh, Dec. 24th, 1812). اوزلی در آستانة اجتماع بزرگ نیروهای قبایلی در سلطانیه به اردوی شاه شتافت تا او را نسبت به عواقب اقدام دوباره به جنگ هشدار دهد. وی قصد تسلیم در برابر شرایط پیشآمده نداشت، زیرا در آن صورت مصالحهای که این همه به آن امیدوار بود و میتوانست خدمت بزرگی به دولت متبوعاش تلقی شود، منتفی میشد (FO. 60/8, Ouseley to Castlereagh, July 10th, 1813).
البته اوزلی، حتی اگر مغضوب شاه هم میشد، ابزار مؤثری برای فرونشاندن این غضب داشت. زمانی که به دنبال تداوم ناکامیها در برابر روسیه و ناکارمدی میانجیگری اوزلی، مناسبات وی با شاه بهطور محسوسی به سردی گرایید، در جریان مجادلهای با شاه به تاریخ ژوئن1813(جمـادیالثـانی1228) برگ برندة خود را رو کرد. وی خود جریان رویاروییاش با شاه را به این شیوه نقل میکند:
اعلیحضرت با سخنانی لافگونه و گستاخانه گفتگو را آغاز کرد. من نخـست سعی کردم با حفظ متانت و ادب پاسخ دهم، اما چون دیدم این شیوه فایـدهای نـدارد، زبـان تهدید و ارعاب بهکار بستم. شاه گفت: گویا شـما بـیش از آنکـه طالـب مصالحه باشید، درصدد جنگ افروختنید و افزود که هیچ ترسی ندارد، زیرا نهایت اقدامِ من، ترک دربـار و عهدشکنی خواهـد بـود. البته مـن به اعلیحضرت یادآوری کردم که بد نیست پیش از نقضپیمان به فکر اسـترداد پولهایی باشـند کـه تـاکنون هزینه کردهایم... (Reynolds, xc)
از سوی دیگر، شاه و میرزا شفیع همانقدر که به پیروزی فرانسه بر روسیه امیدوار بودند، نگران بودند که در پی حوادث جدید انگلستان ایران را در برابر روسیه رها کند (Barret, 259). اوزلی در جریان همین گفتگو آشکارا به شاه هشدار داده بود که «اگر روسیه شرایط مناسب و عادلانهای برای صلح پیشنهاد کند و دولت بریتانیا رد چنان پیشنهادی را بیمناسبت تشخیص دهد، بعید نیست طبق روح عهدنامه که هدف آن زحمت دشمنان و نه دوستان ما است، تداوم پرداخت یارانه را به صلاح نداند.»( FO. 60/8, Ouseley to Castlereagh, July 10th, 1813).
اوزلی، دستکم در خلال چند دور مذاکرات مستقیم یا غیرمستقیم با روسها، دریافته بود که شرایط مناسب و عادلانة دلخواه آنها با کف انتظارات حکومت قاجار نیز فاصلة زیادی دارد. ازسویدیگر حکومت قاجار نیز اصرار چندانی برای پذیرش چنان مصالحة خفتباری نداشت. بهویژه اگر انگیسیها به تعهد خود برای پرداخت یارانة جنگی پایبند میماندند، شاه و ولیعهد آمادگی داشتند جنگ مذکور را تا سالها ادامه دهند (Reynolds, A Memoir, p. xcii). اما نکتهای که درک آن برای شاه و سیاستمردان قاجاری دشوار بود، سرشت و زمینة سیاستی بود که بر مبنای آن پرداخت یارانة مذکور و کمکهای نظامی به ایران حای توجیه داشت. چنان که اوزلی در ضمن گفتگوی خود با شاه اشاره کرده بود، سیاست «تماس با ایران» قرار نبود «مایة زحمت دوستان بریتانیا» شود. در زمانی که انگلستان در اوج انقلاب صنعتی تحتفشار جنگ دریایی با ناپلئون و سیاست قارهای وی بهشدت تحلیل رفته بود، مصلحت نبود که مناسبات انگلستان و روسیه در سایه منافع ایران تیره شود.
مبنای اساسی سیاست «تماس با ایران» در دهة نخست قرن نوزدهم، رفع تهدید از هند یعنی شریان حیاتی اقتصاد انگلستان در هنگامة انقلاب صنعتی بود. اگر قرار بود انگلیسیها به مرحمت تزار از شر ناپلئون خلاص شوند، پشتیبانی از ادعاهای ایران تناسب چندانی با «شرایط جدید» نداشت. بدینترتیب، در تابستان 1228/1813 که دور جدیدی از مذاکرات صلح آغاز شد، اقتضای «شرایط جدید» آن بود که به هر ترتیب مصالحهای میان ایران و روسیه صورت پذیرد (FO. 60/9, Morrier to Ouseley, June 25th, 1814).
سفیر به اذعان خودش با تعهد دولت بریتانیا برای پرداخت «یارانة سنگین» ( Onerous Subsidy) مواجه بود و توان انکار آن را نداشت. همچنین با این استدلال شاه و هیئت حاکمة ایران روبهرو بود که در صورت عدم تمکین روسها به مصالحهای عادلانه، ایشان نه تمایلی به چشمپوشی از یارانة مذکور داشتند و نه حاضر به پذیرش صلحی بودند که نتیجة آن چیزی جز سرافکندگی و ازدسترفتن بخش مهمی از قلمرو و جمعیت ایران آن زمان نبود (FO. 60/10, Ouseley to Hamilton, April, 4th, 1815). از سوی دیگر، اوزلی هم موقعیت دولت متبوع خود در ایران را در مخاطره یافته بود، و هم خود به دنبال مرگ دختر و بیماری پسر و همسرش، در شرایط روحی بدی قرار داشت (Barret, p.252). پس دیگر علاقة چندانی به ماندن در ایران نداشت و تصمیم گرفت با تعهد بیپایهای مبنی بر اقناع تزار به بازپسدادن بخشی از ایالات اشغالی و واداشتن رتیشچف به گنجاندن بندی در پیشنویس طرح پیشنهادی صلح(5) دولت قاجار را به قبول خواست خود وادار کند (FO. 249/ 19).
بازی میرزا ابوالحسنخان ایلچی در میدان منافع انگلیس و روسیه
اوزلی که کمکم همهکاره و معتمد شاه برای پیشبرد مذاکرات با روسها شده بود (FO. 249/ 19) پیش از ترک ایران شاه را بر آن داشت تا میرزاابولحسنخان ایلچی را بهعنوان نمایندة مختار ایران در مذاکرات گلستان نامزد کند. فرمانی که شاه در این رابطه صادر کرد، با تأکید بر «اراده دو دولت بر مصلحت امور و رفاه جمهور و رفع کلفت و حصول الفت» و اشاره به تمایل «سردار و امین دولت روسیه» و «مأموریت و اختیار کلی» او در استقرار صلح، برای ایلچی نیز «اختیار کلی» قائل شده، از وی انتظار داشت «اول برای گفتگوی مصالحه و مسالمه، متارکة پنجاهروزه کرده بعد با اختیار تمام و کفایت وافی به انجام کار مسالمت پردازد و حجتی متضمن اصول مصلحت و فصول لازمه و مواد وداد و شروط اتحاد گرفته و داده و بنیادی محکم درکار مطابقت نهاده باطن و ظاهر دقایق و حقایق اینمهم مبارک را بنظر صلاحاندیشی ملحوظ دارد...». در پایان نیز به وی اطمینان داده بود که «مواد و فصولی را که بهمقتضای مصلحت انجام میدهد در حضرت همایون مقرون بامضا و قبول داند» ( فرمان فتحعلیشاه به میرزا ابوالحسنخان، بدون تاریخ، مجموعه اسناد گرجی، 2/1/331).
ایلچی در سلخ رمضان 1228 با این اختیار تام، در مذاکرات مقدماتی با نمایندة رتیشچف حاضر شد و تعهّد کرد که «با رضایخاطر ینارال موصوف را خاطرجمع مینمایم که به اختیار تمام از جانب دولت علیه ایران در گلستان با سردار روسیه ملاقات و در حین گفتگوی مصالحه و قرار آن عذری که موقوف به فرستادن آدم و اذن خواستن از دولت علیه ایران باشد، بجهت سردار موصوف در باب مصالحه نیاورم.» (صورت پیشنویس متارکهنامه گلستان، مجموعه اسناد گرجی، 2/1/331).
از این تأکید دوباره چنان برمیآید که روسها نگران دخالت دوبارة دارالسلطنه تبریز در ماجرا و برهمخوردن روند مصالحه بودند. بر مبنای فصل دوم این پیشنویس «اسطاطوسکو اوپریزندم» مبنای مصالحه قرار میگرفت؛ امری که پذیرش آن بهمعنای گام نخست ایران در عقبنشینی از ادعای خود بر ایالات اشغالی بود. متن اصلی متارکهنامه چندروزی بعد با حضور میرزا ابوالحسنخان و ژنرال رتیشچف تنظیم شد. سه فصل نخست این متارکهنامه ناظر بر تعیین دورهای پنجاهروزه برای آتشبس و الزام مؤکد دو طرف به رعایت جوانب آن بود. فصل چهارم نیز بر قبول قاعده «اسطاطوسکو اوپریزندم» بهعنوان مبنای مصالحه تأکید میکرد. بدینترتیب، روسها به همت دوستان انگلیسی توانسته بودند خواست آغازین خود را مبنی بر حفظ سرزمینهای اشغالی قفقاز جنوبی که اخیراً تالش نیز به آن افزون شده بود، به طرف ایرانی تحمیل کنند. این در حالی بود که بر مبنای گزارشهای اوزلی، موریه و گاردن، حکومت قاجار توان پافشاری بیشتر بر موضع خویش را داشت.
چندی بعد، اوزلی ایران را به مقصد روسیه ترک کرد و ایرانیها را با مسائل بعدی این مصالحه تنها گذاشت. وی در همین زمان نامهای از کاسلری دریافت کرد که پایان مأموریت وی را اعلام میکرد. جانشین ولزلی ضمن امیدواری نسبت به حضور مثبت و مؤثر اوزلی در جریان صلح ایران و روسیه، تأکید کرده بود که «مسئلة درخواست ایران از روسیه برای استرداد برخی از ایالات مورد اشاره از طریق خرید آنها(6) امری مربوط به مناسبات آن دو کشور است و ربطی به انگلستان ندارد.» سپس ابراز امیدواری کرده بود که «توقف جریان یارانهای که پرداخت آن را در خلال جنگ تعهد کرده بودیم، برمبنای شرایط جدید درک شود و شما مراقب خواهید بود که زمینة تعهد دوبارهای برای پرداخت آن را فراهم نکنید» ( FO. 60/9, Castlereagh to Ouseley, Sept. 23th, 1814).
اوزلی هنوز در روسیه بود که هنری الیس، جانشین وی با مأموریت انعقاد نهایی عهدنامة مفصل به ایران آمد. پیش از این طبق دستوری به اوزلی توصیه شده بود که صورت پیشنویس پیشنهادی خود را برمبنای عهدنامة مجمل اصلاح کند. این دستور تأکید ویژهای بر حذف برخی بندهای پیشنویس پیشنهادی اوزلی داشت. از جمله بند هفتم که ناظر بر تأسیس نیروی دریایی در دریای خزر توسط بریتانیا بود و با مناسبات انگلستان و روسیه سازگاری نداشت و بند یازدهم که به پیشنهاد حمایت از جانشینی عباسمیرزا مربوط میشد. در مورد تعهّد حمایت مالی و نظامی از ایران در برابر حملة قدرتهای اروپایی نیز خواسته شده بود که چنان تعهدی تا نهایت ممکن محدود گردد (FO. 249/19, Bathurst to Ouseley, April 23th, 1811 [1812?]).
مأموریت الیس و موریه تعدیل بیشتر این پیشنویس با هدف تأمین حداکثر منافع بریتانیا در ایران بود. ایشان درعینحال مأمور بودند که ضمن حفظ وفاداری دولت قاجار به انگلستان، مانع از سفر احتمالی ایلچی به آن کشور شده، به دولت ایران تفهیم کنند که تعهدات و قولهای اوزلی درباب حمایت از ادعای ایران بر قفقاز بیپایه و مبتنی بر نظر شخصی وی بوده است (FO. 249/17, Morier and Ellis to Castlereagh, Nov. 30th, 1814, FO. 249/18, Morier to Liston, Aberan, June, 25th, 1814). این در حالی بود که اوزلی، چنان که دولت قاجار نیز مدعی بود، سفیر فوقالعاده و مختار انگلستان و تعهدات وی در حکم تعهّد دولت متبوعاش بود. بدینترتیب، ضعف ساختاری حاکمیت قاجار در مواجهه با روسیه، ناآگاهی شاه و برخی وزیران او از ظرایف کار دیپلماسی، و وابستگی زیاد دولت به انگستان، زمینة یک شکست سیاسی دامنهدار از روسیه را در این مقطع تاریخی فراهم کرد. ایرانیها که به قولهای اوزلی و بزرگمنشی تزار برای بازپسگیری بخشی از ایالات اشغالی دل خوش کرده بودند، بسیار دیر به حقیقت ماجرا پیبردند. در آن زمان مدتها بود که اوزلی پس از دریافت نشان «سنت الکساندر» روسیه را ترک کرده بود (FO. 60/9, Ouseley to Castlereagh, Sept. 1th, 1814؛ نیز نک. علوی شیرازی، صص 252-253).
نتیجه
حکومت قاجار در بدو تأسیس، در برابر چشمانداز بیسابقهای از مناسبات بینالمللی قرار گرفت که زمینة یک تجربة دیپلماسی را برای این دولت فراهم کرد. عواملی چون موقعیت راهبردی ایران در همسایگی هندوستان، جنگهای ناپلئونی، نیاز به شناسایی حکومت استعماری هند و توسعة مناسبات سیاسی و تجاری با همسایگان دولت بریتانیا را واداشت به ایران توجه کند. ازسویدیگر، دولت قاجار نیز که دستکم در آغاز قرن سیزدهم/ نوزدهم هنوز فاصلة زیادی تا تثبیت نهایی اقتدارش بر ایران داشت، بهرغم بدبینی و بدگمانی نسبت به اهداف انگلیسیها، از توسعة مناسباتی که میتوانست به ارتقای جایگاه سیاسیاش کمک کند استقبال کرد. این رویکرد، زمانی که حکومت قاجار در برابر تهدید اساسی امپراتوری تزاری قرار گرفت، با جدیت بیشتری دنبال شد. زمانی که ناپلئون با عبور از بحران اسپانیا و گشودن جبهة شرق مرحلة جدیدی از لشکرکشیهای خود را آغازید، کلکته و لندن در مورد ضرورت توجه جدیتر به تهران به توافق رسیدند. محصول این توافق سفارت گور اوزلی بود. نتیجة این مرحله از تماس با انگلستان برای قاجارها عینیتر بود. دریافت بخشی از یارانة جنگی و حضور افسران انگلیسی خیلی زود به تقویت موضع ایران در برابر روسیه انجامید. درهمان حال، نفوذ اوزلی در دربار فتحعلیشاه نیز به نحو مؤثری ارتقاء یافت. درسال 1228/1812، به دنبال یورش ناپلئون به روسیه و صلح بریتانیا با آن کشور، اوزلی در موقعیت بغرنجی قرار گرفت. وی میبایست دولت قاجار را به صلح با روسها اقناع میکرد. لیکن شرایط موردنظر دو طرف برای صلح اختلاف زیادی داشت. شاه برمبنای تعهد انگلستان به پرداخت یارانه و کمک نظامی به ایران، تمایلی به صلح موردنظر روسها نداشت. روسها نیز قصدی مبنی بر استرداد سرزمینهای اشغالی نداشتند. تدبیر اوزلی در چنین موقعیتی تهدید شاه به قطع رابطه و در همان حال تعهد بیپایهای مبنی بر تلاش برای اقناع تزار به واگذاری بخشی از این سرزمینها بود. در این راستا، اوزلی و رتیشچف توافق کردند که بهمنظور جلب اعتماد دولت قاجار در پیشنویس عهدنامة صلح، بندی گنجانده شود که تعیین تکلیف بخشی از نواحی اشغالی به نتیجة مذاکرات ایلچی با تزار وانهاده شود. با این تدبیر، فتحعلیشاه به روند فرسایندهای از مذاکرات گام نهاد که وقتکشی و در نهایت تحمیل منویات روسها به حکومت قاجار نتیجة آن بود. زمانی که خطر ناپلئون رسماً فروکش کرد، انگلستان زیاندیده از این بحران، ضرورتی نمیدید که باردیگر به خواست ایران در مورد لزوم عمل به تعهدات وزیرمختار خود توجه کند و مسئله ایران و روسیه را امری مربوط به دو کشور تشخیص داد. تکاپوهای دیپلماتیک حکومت قاجار نیز برای واداشتن آن کشور به قبول مسئولیت خود در این مناقشه، راه به جایی نبرد.
پینوشت
1ـ نک. شمیم، صص 70-82؛ نفیسی، 1/320-322؛ افشار یزدی، 226-234؛ بینا، 1/160-182؛ عبداللهیف، صص 84-93. برخی مطالعات جدید رویکردی مسئلهمحور به این موضوع داشتهاند. برای نمونه بنگرید به: زرگرینژاد، 1381؛ همو، 1390. اینگرام و اتکین هر یک با رویکردی مستقل این موضوع را بررسی کردهاند. در این میان، پژوهش اینگرام که بر سرشت و زمینه دیپلماسی این زمان بریتانیا در قبال ایران تمرکز کرده، از تفصیل و دقت ویژهای برخوردار است: Atkin, 1980, pp. 123-144; Ingram, 1992, chapters 2-7, pp. 23-183.
2ـ عنوان این اسناد در بررسی پیشرو اختصاراً «اسناد گرجی» آمده است. لازم می دانم از گروه تاریخ دانشگاه تهران و به ویژه آقای گودرز رشتیانی که امکان دسترسی به این اسناد را فراهم آوردند، سپاسگزاری کنم.
Persian Connection، نک3- Ingram, Chapter II, pp. 23-51
4ـ سپهر این هدایا را شامل: «ششصدهزارتومان زر مسکوک و سیهزار قبضه تفنگ انگریزی و بیست عراده توپ و چهل عراده قورخانه» و هدایایی برای دیگر امنای دولت و همراهان اوزلی را شامل «سی تن مهندس و معلم آشنا به نظام جدید» دانسته است: سپهر، ج1، صص 211-212. عبداللهیف مبلغ مساعده اوزلی را 450 هزار پوند استرلینگ، نزدیک به 12هزار تفنگ، 32 توپ و مهمات جنگی نوشته است.(ص 85)؛ وی حضور انگلیسیها و کمک آنان به ایران را ذیل سیاست ضدروسی انگلیسیها تفسیر کرده و عهدنامه گلستان را دستآورد روسها، مایه ناکامی این سیاستها و محصول بهبود وضعیت روسیه در صحنه جهانی و پیروزی آن در برابر ناپلئون میداند (صص 89-91).
5 ـ «چون میان وکلاء دو دولت پایدار عهدنامه مجمل قرار یافته بنابر این شد که بعد از وقوع مصالحه میمونه برای استقرار دوستی و اتحاد سفرا آمدوشد نمایند. لهذا سفیری که از طرف دولت علیه ایران به دولت بهیه روس میرود مطالبی را که درباب ولایات و غیره حال ملتوی میباشد نزد امپراطور دولت روس اظهار نماید تا بخواست خدا مطالب مذکور فیصل یاب گردد و از تفضل الهی الی انقراض روزگار دوستی و اتحاد دولتین پایدار محکم و برقرار ماند و سردار دولت روس ینارال ردیشجوف نیز تعهد نمود که در حصول مطالب ایران کوشش و سعی کامل بعمل آورد.» صورت پیشنویس مصالحة گلستان، سلخ رمضان 1228، اسناد گرجی، 2/1/331. این فصل که به متن اصلی پیشنویس افزوده شده بود، همانطور که قابل پیشبینی بود مورد اعتنای تزار قرار نگرفت و میرزاابوالحسن که پس از متارکه جنگ به عنوان نخستین سفیر رسمی به دربار روسیه شرفیاب شد، پس از معطلی بسیار دست خالی از پترزبورگ بازگشت. بنگرید به: علوی شیرازی، صص 127-129، 252-253، 264-265.
6 ـ این پیشنهاد را گویا اوزلی بنا به علاقة دوراندیشانهاش به تثبیت مرز ایران و روسیه در قفقاز و توقف پیشروی روسها مطرح کرده بود ( FO. 60/9, Ouseley to Castlereagh, Feb17th, 1814).