نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار گروه تاریخ دانشگاه گیلان
چکیده
یکی از مسائل مهم پیرامون آسیبشناسی جنبش جنگل، آسیبشناسی ایدئولوژیک سیاسی آن است. زیرا از این دیدگاه جنبش چندان مورد مطالعه قرار نگرفته است. در این راستا، این پرسش مطرح است که ایدئولوژی سیاسی جنبش، از آغاز تا پایان، چه تغییراتی در روند خود داشته و این تغییرات چه تأثیراتی بر میزان مشروعیت و سرنوشت آن داشته است. برای بررسی این موضوع، نخست محورهای ایدئولوژی جنبش در سالهای اولیۀ مبارزه مورد مطالعه قرار میگیرد و در ادامه، روند دگرگونیهای بهوجود آمده در آن و نیز علل و پیامدهای این دگرگونیها تا سالهای پایانی جنبش مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
جنبش در شرایط بحرانی جنگ جهانی یکم که کشور مورد تاختوتاز دول متخاصم قرار گرفته بود، پا به عرصه نهاد. در چنین شرایطی، مبارزه با بیگانگان، احیای استقلال کشور و نظام مشروطه، به عنوان محورهای اصلی ایدئولوژی سیاسی جنبش مطرح شدند. اما در روند مبارزۀ جنبش، حوادثی روی داد که نهتنها جنبش را در موضع ضعیفی قرار داد، بلکه آن را از تحقق آرمانهای یاد شده نیز مأیوس کرد. چنین شرایطی جنبش را به سوی همکاری با بلشویکها سوق داد. این همکاری سرانجام به تغییر ایدئولوژیک جنبش از مشروطه به «جمهوری شوروی» منجر گردید. چنین تغییری به زیان مشروعیت و پایگاه مردمی جنبش تمام شد و در نتیجه سرکوبی آن را نیز آسانتر کرد.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Investigation of the Ideological Changes of the Jangali Movement and its Aftermath
نویسنده [English]
- Aboutaleb Soltanian
چکیده [English]
One of the important problems about the pathology of the Jangali movement is the changes political Ideology which has not been studied yet protperly. In this study, the question is posed that, what changes have happened in the political Ideology of the movement during its seven years combat (1294-1300 A. H.), and what was theaftermath of these changes. For this purpose, first the ideology of the movement, during the first years of combat, must be taken into consideration. Then, the changes occurred and the causes will be investigated until the end of the movement.
In the beginning of the movement, its Ideology consisted of combat against the Foreigners, the revival of the independence and the constitutional system. These elements resulted from the critical situation of the country in the World War I and the disorders caused by it. But because of certain events that resulted in weakening of the movement, they began to collaborate with the Bolshevik forces. This collaboration led to Ideological changes in the movement, from royal constitution to the Soviet Republic that was harmful to its legitimacy and weakened its popular bases.
کلیدواژهها [English]
- Jangali movement
- Ideology
- Pan-Islam
- Bolsheviks
- Soviet Union
مقدمه
هرچند پیرامون رخدادهای گوناگون جنبش جنگل پژوهشهای متعددی انجام شده، از منظر آسیبشناسی، بهویژه آسیبشناسی ایدئولوژیک، چندان مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار نگرفته است. دربارۀ علل و چگونگی شکلگیری اهداف و آرمانهای اولیۀ جنبش جنگل، باید اوضاع اجتماعی و شرایط تاریخیای را که جنبش در آن متولد شده است مورد مطالعه قرار داد. شکلگیری جنبش و ایدهئولوژی آن برآمده از شرایط تاریخی و بحرانی دورهای بود که کشور ناخواسته درگیر جنگ جهانی یکم و تاختوتاز بیگانگان و غرق در هرجومرج و بحرانهای اقتصادی- اجتماعی شده بود. از سوی دیگر، از دولتهای ناتوانی که یکی پس از دیگری رویکار میآمدند نیز کاری ساخته نبود. در چنین شرایطی بود که جنبش در صدد طرد بیگانگان، احیای استقلال کشور، رفع فساد تشکیلاتی و احیای نظام مشروطه بر آمد و این اهداف به عنوان محورهای ایدئولوژیک سیاسی آن مطرح شدند.
اما درخصوص احیای نظام مشروطه، جنبش معتقد به حفظ استقلال قوای مشروطه و جایگاه قانونی شخص پادشاه بود. درعینحال، تا رسیدن به یک قوۀ مجریۀ صالح و مقتدر و رفع فساد تشکیلاتی، جنبش، یک دورۀ انتظار را در پیش گرفته بود که در آن دوره خود را موظف به اطاعت از پادشاه مشروطه (احمدشاه) و دولتی که قابلتحمل باشد میدانست. چنانکه خواهد آمد، جنبش در عمل نیز این باور خود را به اثبات رسانده بود. ازاینرو، بررسی جایگاه پادشاه و قوۀ مجریۀ مطلوب در ایدئولوژی سیاسی جنبش، بخشی از این نوشته را تشکیل میدهد.
مسئلۀ دیگر در همین راستا، موضوع «اتحاد اسلام» است؛ آیا این تنها یک عنوان برای جنبش بوده یا بخشی از ایدئولوژی آن را نیز تشکیل میداده و اینکه چه رابطهای با اتحاد اسلام عثمانی داشته است؟ این موضوع نیز در جای خود مورد بررسی قرار خواهد گرفت. در بخشی دیگر، با برشماری ضعفهای جنبش ـ بهعنوان علل رویآوری به بلشویکها و همکاری با آنهاـ روند تدریجی تأثیرگذاری بلشویکها بر جنبش و دگرگونیهای پدید آمده در ایدئولوژی آن مطالعه خواهد شد.
اهداف و ایدئولوژی اولیۀ جنبش
برای شناخت ایدئولوژی و اهداف اولیۀ جنبش جنگل باید دید که هستۀ نخستین جنبش در چه شرایط تاریخی و اجتماعی و با چه انگیزههایی شکل گرفت. چنانکه اشاره شد، این جنبش در گرماگرم جنگ جهانی یکم و در شرایطی در منطقۀ گیلان شکل گرفت که ایران با وجود اعلام بیطرفی، مورد تجاوز و تاختوتاز دول بیگانه، بهویژه روس و انگلیس قرار گرفته و استقلال کشور به خطر افتاده بود. در پایتخت نیز دولتهای ناتوان، یکی پس از دیگری سقوط میکردند و ایران سراسر غرق در بحرانهای اقتصادی و اجتماعی، فقر عمومی و ناامنی شده و در آتش هرجومرج میسوخت (کوهستانینژاد، ص 25). در چنین شرایط تاریخی، میرزا کوچکخان در تهران، با شماری از مردان دین و سیاست گفتگوهایی پیرامون اوضاع عمومی کشور، لزوم اعادۀ مشروطیت و چگونگی مبارزه با عوامل استبداد انجام داد. در این رایزنیها، عدۀ بیشتری از آنان بر «اقدامات حاد و مقاومت مسلحانه» برای مقابله با دشمن تأکید داشتند. نتیجهای که از آن گفتگوها بهدست آمد این بود که اگر کانون مقاومتی بر علیه بیدادگری بیگانگان ایجاد شود، سبب کاهش فشارهای آنان خواهد شد و «رؤسای ملیّون» نیز از آن پشتیبانی خواهند کرد (فخرایی، ص 24). در نتیجه، یک راهبرد مبارزۀ مسلحانه برای دستیافتن به اهداف یاد شده، در پیش گرفته شد و میرزا همراه با میرزا علیخان دیوسالار، یکی از مجاهدان مشروطیت، بهمنظور آغاز مبارزه، به سوی مازندران رهسپار شدند. سپس میرزا به تنهایی از مازندران عازم گیلان گردید (1).
بنا بر آنچه گفته شد، و چنانکه از اسناد و مدارک دیگر نیز برمیآید، اهداف و ایدئولوژی سیاسی اولیۀ جنبش، بر طرد بیگانگان، حفظ استقلال کشور و احیای نظام مشروطه قرار گرفته بود. هر یک از این مؤلفههای ایدئولوژیک در «روزنامۀ جنگل»، ارگان رسمی جنبش نیز بهروشنی بازتاب یافته است. به عنوان مثال، دربارۀ «استقلال» نوشت: «ما قبل از همهچیز طرفدار استقرار استقلال مملکت ایرانیم، استقلال به تمام معنی کلمه، یعنی بدون اندک دخالت و نظریاتی از هیچ دولت اجنبی» (س1، ش28، 15جمادیالآخر 1336، ص2). علاوه بر استقلال، دیگر مؤلفهها نیز چنین مورد تأکید قرار گرفتهاند: «... و بالأخره آمال قلبی جنگلیها، مرام واقعی جنگلیها، مقاصد حقیقی جنگلیها، افتتاح شورای ملی، استحکام مبانی مشروطیت، استقلال مملکت، راحت ملت، محو ظلم و استبداد، قلع و قمع ریشۀ تعدی و خیانت، مصونیت وطن از تعرض دشمنان است» (س1، ش13، 24 ذیحجه 1335، ص4). چنین اندیشههایی در ربط با نظام حکومت آرمانی، در مرامنامۀ جنبش نیز بهصورت ریزتری بیان شدهاند. در مقدمه و مواد اول و دوم مرامنامه، از تفکیک قوای مقننه و مجریه، مسئولیت قوۀ مجریه در برابر منتخبان ملت و اعمال حاکمیت اکثریت به واسطۀ همان منتخبان سخن رفته است(2). بااینهمه، جنبش در بسط ایدئولوژی سیاسی خود، برخی از این مفاهیم را بهطور مفصلتری تبیین کرده است:
الف- دولت (قوۀ مجریه) مطلوب در اندیشۀ سیاسی جنبش: از همان آغاز مبارزه، جنبش بر این باور بود که نبود یک قوۀ مجریۀ مقتدر، صالح و شایستهسالار عامل بسیاری از فساد و تباهیها است. یکی از رهبران وزین جنبش، حاج احمد کسمایی، بر این باور بود که باید حکومت مرکزی تقویت شود تا کار مملکت سر و سامان یابد (آلیانی، ص 44). در همین راستا، شخص میرزا نیز بر یک قوۀ مجریۀ مرکب از عناصر صالح تأکید داشت. وی چنین ایدهای را در مذاکره با نمایندگان انگلیس ـ اینگونه بیان داشت که قیام جنگلیها «صرفاً برای ریشهکن کردن عناصر فاسد و خائن مملکت» است و اگر با پشتیبانی «آزادیخواهان و عناصر صالح» به مرکز مملکت دست یابد، همان عناصر را جمع کرده و تشکیل حکومت را به آنان تکلیف خواهد کرد (گیلک، ص107). روزنامۀ جنگل نیز در مقالهای پیرامون تشکیلات یک دولت سالم و شایستهسالار نوشت:
«قبل از همهچیز مرکزیتدادن به دولت را تقدیس و احترام مینماییم... بعد از احراز استقلال، اصلاحات اساسی مملکت و رفع فساد تشکیلات دولتی نقطهنظر ماست که هرچه برسر ایران آمده از فساد تشکیلات است و بس... . مایلیم که امتیازات فضلی کاملاً مراعات گردد و این اسم که دوازده سال است شنیده میشود دارای معانی شود.» (س1، ش 28، 15جمادیالآخر 1336، ص2)
جنبش در سالهای اولیۀ مبارزۀ خود، یک دورۀ انتظار را به امید «تصفیۀ مرکز» و شکلگیری دولت مطلوب گذراند. در این دوره، جنبش خود را موظف میدانست که تا رسیدن به مطلوب، از دولتهایی که قابلتحمل باشند پیروی نماید نه از هر دولت وابسته و فاسدی که بر سر کار آید. در این راستا، هیئت اتحاد اسلام (رهبری جنبش) در سال 1296هـ.ش (1335هـ.ق)، طی تلگرافی به دولت علاءالسلطنه، دیدگاه خود را چنین ابراز داشت: «واضح است که منتهی آمال فدائیان آن بوده است [که] گیلان و طوالش کاملاً در تحت اوامر مطاعۀ هیات دولت بوده و ابداً دخل و تصرف در اموری که خارج از وظیفۀ یک ملت مطیع است نکند». در ادامه نیز خود را تابع «اوامر دولت» دانسته و خواستار سرعت در «افتتاح دارالشورا» گردیده و این موضوع را دال بر قانون پرستی هیئت اتحاد اسلام دانست (گنجینه اسناد، ص 35، سند ش5). هرچند این کابینه برای جنبش قابلتحمل بود و به اصطلاح «وجودش به از عدم صرف بود»، اما پس از سقوط آن، کابینۀ عینالدوله رویکار آمد که با واکنش منفی اتحاد اسلام روبرو شده بود (کوهستانینژاد،ص24)(3).
البته جنبش در عمل نیز اطاعت از دولت مرکزی و شاه را در مواردی به اثبات رسانده بود. به عنوان مثال، در سال 1295هـ.ش(1335هـ.ق)، پس از ایجاد همکاری میان رؤسای ایل شاهسون خلخال و جنبش جنگل، جنبش با کمک قوای دولتی، اهالی سراب را از ستم و غارت «اسماعیل خان سرهنگ سرابی» رهانید. این کار بر عظمت جنبش در خلخال و مناطق اطراف آن نیز افزود (گیلک، ص60). همچنین در فروردین1297(جمادیالثانی 1336)، اسیران انگلیسی (کنسول و رئیس بانک شاهی رشت) را بنا به درخواست دولت آزاد کرد (سادات عظیمی، ص65، سند ش26). اما هرگاه دولت یا رجال فاسدی برسر کار بودند، جنبش از شاه تقاضای «تصفیۀ مرکز» را داشت (گنجینۀ اسناد، ص38، سند ش12). در این حالت، جنبش نهتنها تسلیم چنین دولتی نمیشد، بلکه در مواردی با قوای آن برخورد نیز میکرد که یک نمونۀ مشخص آن زدوخوردهای جنبش با قوای دولت وثوقالدوله بود.
ب- جایگاه پادشاه در ایدئولوژی جنبش: چنانکه آمد، جنبش، خواهان احیای بیکموکاست نظام مشروطه بود. از سویی، چون در نظام مشروطۀ سلطنتی، پادشاه جایگاه قانونی و اختیارات مخصوص و محدود به خود را داشت، جنبش نیز بر آن جایگاه باور داشت و آنرا واجبالاطاعه میدانست. این باور در روزنامۀ جنگل چنین بازتاب یافته بود: «گیلانی فدایی شاه است و غیر از ترقی سلطنت آن اعلیحضرت و حفظ این کشور قدیم مقصودی ندارد» (س1، ش27، 7 جمادیالثانی1366، ص1). همچنین، جنگلیها تمام کارهای خود را بهنام شاه و اساس مشروطیت انجام میدادند. آنان در تمام نوشتهها و تظاهرات خود، اسم و مقام شاه را مقدس میشمردند و بهنام شاه اقدام میکردند. جنگلیها در مذاکرات خود میگفتند که با شاه مخالفتی نداشته و تنها با دولت وثوقالدوله و همانند آن مخالف میباشند و خواهان انعقاد مجلس و اخراج قوای بیگانه هستند. آنان به دلیل همان باوری که به جایگاه پادشاه در نظام مشروطه دشتند، در مکاتبات رسمی خود در بالای نامهها و پاکتها، عبارت چاپی «بنام اعلیحضرت احمدشاه قاجار» را قید میکردند (یقیکیان، صص453 و 6). بهعنوان مثال، بر بالای اعتبارنامۀ میرزااسماعیلرسولزاده ـکه برای ایجاد اتحاد ترکمانان با جنگل به استرآباد رفته بود ـعبارت«بنامنامیاعلیحضرتسلطاناحمدشاهخلداله ملکه» قید شده بود (4). درعینحال، جنبش جنگل در این زمان بر این تصور بود که شاه از اوضاع درهمریخته و پریشان کشور آگاه نیست و علتش آنست که عدهای از رجال فاسد که شاه را محاصره کردهاند، نمیگذارند که وی از اوضاع مملکت چنانکه هست آگاه گردد. روزنامۀ جنگل در این باره نوشت:
«هرگز تصدیق نخواهیم کرد که شخص اعلیحضرت از اوضاع امروزه مستحضر است، برای اینکه پادشاه یک مملکت که بیش از افراد رعیت دارای علایق، و زوال یک دولت بیش از همه او را متضرر خواهد کرد... [وگرنه] چگونه ممکن استدرمقابلاینسیلهایبنیانکن کهازهر طرف به مملکت و مبانی سلطنتش متوجه گشته لاقید بماند و در فکر علاج نشود» (س1، ش27، 7 جمادیالثانی 1336، ص 1).
نکتۀ دیگر اینکه،از دیدگاه جنبش، پادشاه مطلوب در نظام مشروطه، پادشاهی بود مقتدر و در این مورد سلاطین آلمان، اتریش و عثمانی را مثال میزد و اقتدار آنان را نیز ناشی از همبستگیشان با ملتهای خود میدانست (روزنامۀ جنگل، س1، ش30،20رجب 1336، صص 1-6).
از سویی، تا زمانی که جنبش بر جایگاه قانونی پادشاه باور داشت و آنرا واجبالاطاعه میدانست، احمدشاه نیز به صورت پنهانی، توسط محارم دربار خود از جنبش پشتیبانی میکرد. زیرا وی تمایل داشت که عناصر ملی و نیروهای داخلی، مانند جنبش جنگل، در برابر فشارها و زیادهخواهیهای انگلیس مقاومت نمایند، بدون آنکه بیش از حد پروبال آنها گسترده شود. شاه خود چنین اعتراف کرد: «مادامی که میرزا کوچکخان آشکارا یکطرفی نشده بود، از پشتیبانیهای پنهانی من برخوردار بود و سبب عمدۀ بقای جنگلیها در اوایل امر، تعلیمات من بود که همواره بهوسیلۀ محارم دربار به افسران قزاق میفرستادم» (صفوی، صص 123-124). بنابراین، تا زمانی که جنبش مبارزات خود را بهنام استقلال، شاه، مشروطیت و اتحاد اسلام ادامه میداد، نهتنها از پشتیبانی شاه برخوردار بود، بلکه روزبهروز گسترش نیز مییافت و تودههای کشاورز، خردهمالکان، کاسبان، بازرگانان و ایلات و طوایف، داوطلبانه به آن میپیوستند.
جنبش جنگل و ایدئولوژی اتحاد اسلام
اما پرسشی که در اینجا مطرح است این است که جنبش جنگل به لحاظ ایدئولوژی چه ارتباطی با اتحاد اسلام داشت و چرا اساساً چنین نامی را بر خود نهاد؟ از اسناد و منابع چنین برمیآید که جنبش جنگل ـبهعکس برخی ادعاهاـ به لحاظ ایدئولوژیک وابسته یا پیرو اتحاد اسلامی که در استانبول عثمانی توسط سید جمالالدین اسدآبادی، سید عبدالرحمن کواکبی (مؤلف کتاب معروف «طبایعالاستبداد»)، رشیدرضا (مؤسس مجلۀ «المنار»)، شیخ محمد عبده، نامق کمال و دیگران تشکیل شده بود، نبود. البته اشاره شد که میرزا در تهران با چند تن از سران ملیّون وابسته به اتحاد اسلام گفتگوهایی داشته است (فخرایی، ص 23). اما این افراد نیز که عضویت اتحاد اسلام را پذیرفته بودند، تنها به صورت فردی و پراکنده (و نه سازمان یافته)، در پیشرفت اهداف آن میکوشیدند(5).
همچنان که اشاره شد، در سالهای اولیۀ مبارزه، ایدئولوژی سیاسی جنبش جنگل، بنا بر شرایط زمان، برآمده از همان آرمانهایی بود که در بالا آمده است. این آرمانها که بیشتر بر طرد بیگانگان، احیای استقلال و ایدئولوژی انقلاب مشروطه استوار بود، چندان ارتباط و تناسبی با ایدئولوژی و روشهای اتحاد اسلام عثمانی نداشت. چراکه مبنای فعالیت این گروه، اندیشههای سیاسیای بود که در دهههای پیش از آن در کشورهای مسلمان، از هند تا مصر مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته بود. محور آن اندیشهها عبارت بود از اتحاد مسلمانان از هر فرقه و مذهبی در برابر تهاجمات غرب به ممالک اسلامی.بهعبارتدیگر، گردآوری مسلمانان جهان زیر یک پرچم واحد (تحتنظر سلطان عثمانی) برای مبارزه با استعمار و استبداد و ایجاد یک وزنۀ سیاسی جهانی برای اسلام (کوهستانینژاد،20/ بامداد، ج1، صص 272-273). اما تفسیر و برداشت جنبش جنگل از اتحاد اسلامبیشتر کاربرد داخلی داشت. این تفسیر در روزنامۀ جنگل چنین بازتاب یافته است:
«...بلی ما بهنام اتحاد اسلام قیام کردیم و به این جمعیت مقدس منتسبیم، ولی باید دانست که طرفدار اتحاد اسلامیم بنام سادۀ انما المؤمنون اخوه، یعنی میگوییم در این موقع که تشتت کلمه و اختلاف اسلامیان، مسلمانان را به دست دشمن عمومی ذلیل و زبون کرده، نبایدمسلمانان برادرکشیکنندو بنام شیعه و سنی و سایر عناوین مذهبی بهجانهم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومی بدهند» (س1، ش2، 15جمادیالآخر، 1336، ص2).
سپس در ادامۀ همان مقاله توضیح بیشتری میدهد:
«به حکم اینکه ما ایرانی هستیم و مسئول و وظیفهدار حفظ این آب و خاک، ایران و وطن مقدس ایرانیان در نظر ما بر تمام بلاد و ممالک اسلامی مقدم است و بعد از موفقیت به انجام وظایف ایرانیت البته برادران اسلامی، مادامی که به وظایف اخوت خود عمل کنند بر دیگرانمقدم خواهند بود و از استقلال ممالک اسلامی خرسند و از تزلزل استقلال خانههای مسلمین متأثر میشویم. اینست معنی اتحاد اسلام که ما میگوییم» (همانجا).
بنابراین، ملاحظه میشود که تفسیر جنبش از مفهوم «اتحاد اسلام» با آنچه که موردنظر اتحاد اسلام عثمانی بود تفاوت داشت. جنبش الویت را به «وطن» میداد و حفظ آب و خاک ایران را مقدم بر سایر ممالک اسلامی میدانست. براین اساس، در اندیشۀ سیاست خارجی جنبش، پس از «وطن» ممالک اسلامی به شرطی که به «وظایف اخوت خود» عمل میکردند مقدم بودند و سپس دیگر کشورهای جهان که روابطشان سودمندتر بود مدنظر قرار میگرفتند (همانجا). میرزا نیز بارها در مکاتبات و خطابههای خود، مبارزات جنبش را در راستای اهداف «ملی ـ مذهبی» توصیف میکرد. به عنوان مثال، در جریان جنگ با انگلیسیها در سال 1297 هـ.ش (1336هـ.ق)، به یاران خود گفت: «ما مدتی است با انگلیسیها به جنگ مشغولیم و اکنون در راه مدافعه از آمال ملی و مذهبی در مقابل تجاوزهای حقشکنانه آنها از هیچگونه کوششی خودداری ننمودهایم» (گیلک، ص 73). درعینحال، در میهنپرستی و اعتلای عظمت آن، جنبش نگاهی هم به شکوه دوران باستان داشت: «برسیم به آن ساعتی که بیرق شیر و خورشید خود را به افتخار استقلال وطن کیان و مهد ساسانیان بر فراز کنگرۀ قصور عالی... برافراشته» (روزنامۀ جنگل، س1، ش28، 15جمادیالآخر 1336، صص1-2).
از سویی، حاج احمد کسمایی، از بنیانگذاران و رهبران قدرتمند جنبش نیز در یادداشتهای خود، وابستگی و ارتباط «جمعیت اتحاد اسلام» را ـ که عنوان اصلی جنبش جنگل بود(6) ـ با «اتحاد اسلام عثمانی» یا هر حزب و دستۀ سیاسی دیگر رد میکند. وی دربارۀ علت انتخاب این عنوان برای جنبش مینویسد که چون در آغاز کار، جلسات کمیته در رشت هفتهای یکبار به طور سری تشکیل میشد، و مأموران روس از تشکیل این جلسات آگاه شده بودند، ازاینرو، کمیته پیشنهاد کرد که هر هفته در منزل یکی از اعضا، مجلس روضهخوانی تشکیل شود و در پوشش آن اعضای کمیته نیز کار خود را انجام دهند، زیرا تشکیل مجالس روضهخوانی و عزاداری آزاد بود. بر این اساس، تصمیم گرفته شد «برای علنیکردن موجودیت کمیتۀ سری و فعالیتهای آن»، نام هیئت اتحاد اسلام بر روی جمعیت گذاشته شود. بنابراین، هیئت اتحاد اسلامی که بدینسان با شرکت میرزا کوچکخان تشکیل شده بود، وابسته به هیچ سازمان یا جمعیت دیگری به همین اسم یا عنوان نبود (کسمایی، ص 51). بر اساس این شواهد، «هیئت اتحاد اسلام»، نامی بود که از آغاز بر جنبش گذاشته شده بود و مدتها نیز با همین نام خوانده میشد. ازاینرو، ارتباطی با اتحاد اسلام عثمانی نداشته و از لحاظ آرمان و ایدئولوژی نیز با آن متفاوت بود.
چگونگی ارتباط با بلشویکها و تأثیر آن بر روند تغییر ایدئولوژیک جنبش
رویدادها و علل مختلفی دستبهدست هم داده و زمینههای ارتباط و همکاری جنبش جنگل و بلشویکها را فراهم ساخته بودند. از پیامدهای این ارتباط، تأثیراتی بود که ایدئولوژی بلشویکی، رفتهرفته بر ایدئولوژی جنبش نهاد. اما پیش از همه، این، رویدادها و اوضاع داخلی بودند که جنبش را بهسوی بلشویکها سوق دادند. ازاینرو، نگاهی به آنها برای فهم بهتر علل این ارتباط مؤثر خواهد بود.
الف- زمینهها و تأثیر رویدادهای داخلی: دربارۀ علل و چگونگی گرایش جنبش جنگل به بلشویکها ـ که با یک چرخش ایدئولوژیک نیز همراه بود ـ چند رویداد مهم و تأثیرگذار را باید مورد توجه قرار داد. این رویدادها، بهویژه از زمان رویکارآمدن دولت وثوقالدوله در 13 مرداد 1297 (27 شوال 1336) بود که یکی پس از دیگری رخ دادند و تعادل جنبش را بهم ریختند. یکی از مهمترین این حوادث، جنگهای جنبش جنگل با نیروهای انگلیسی، در مسیر منجیل تا رشت بود که از 24خرداد همین سال آغاز شده بود. هرچند که در این جنگها جنبش ضرباتی به ارتش مجهز انگلیس وارد کرده بود، اما رفتهرفته قوای نظامی و تسلیحاتی جنبش نیز به تحلیل رفت و سرانجام به صلحی با انگلیسیها در 22 مرداد 1297 (6 ذیقعده 1336) منجر گردید که چندان به سود جنبش نبود (میرابوالقاسمی، ص150).
رویداد دیگری که چندان هم بیتأثیر از حادثۀ پیشین نبود، تسلیمشدن حاج احمد کسمایی، از رهبران پرنفوذ جنبش با نیروهایش به دولت وثوقالدوله بود. تسلیم شدن پنهانی وی که به روایتی در 6 اسفند 1297(23 جمادیالاول 1337) روی داده بود، ضربۀ سنگین دیگری بود بر پیکر جنبش. زیرا در پی تسلیمشدن وی، نیروی جنگل دیگر در فومنات در امان نبود و از سویی توان مقاومت در برابر قوای مشترک دولتی ـ انگلیسی را نیز نداشت (گیلک، ص192/ فخرایی، صص 174-177). در چنین شرایطی، جنبش ناگزیر به یک عقبنشینی طولانی بدون استراتژی، به سوی تنکابن دست زد که بسیار سخت و طاقتفرسا بوده و سبب تحلیل رفتن بیشتر قوای آن گردید.
این دشواریها نیز به نوبة خود بر رویداد بعدی، یعنی تسلیمشدن دکتر حشمت، یکی دیگر از رهبران برجستۀ جنبش بیتأثیر نبود. خستگی و فرسودگی ناشی از این عقبنشینی ازیکسو، و اعتماد دکتر حشمت به سوگند مقامات دولتی، در اماندادن به وی ازسویدیگر، سبب شد که او نیز با حدود 270 تن از همراهانش تسلیم شود. اما مقامات دولتی، با زیر پاگذاشتن سوگند خود، وی را به جرم مخالفت و مبارزۀ مسلحانه بر علیه نظام سلطنت و دولت، در 22 اردیبهشت 1298(11 شعبان 1337) در رشت اعدام کردند(میرابوالقاسمی،صص113-119). نفسایناعدامدرواقعدونکتۀایدئولوژیکرانیز گوشزدمیکرد: یکیاینکهسوگندشکنیمقاماتدولتیدرمورددکترحشمت،بیشازپیش اعتماد و اعتقاد جنبش را نسبت به «اصلاح دولت»، تشکیلات دولتی و حتی پادشاه مشروطه سست کرده بود. دیگر اینکه در این مرحله ـ چنانکه از جریان محاکمۀ دکتر حشمت در دادگاه نیز برمیآیدـجنگل از نظر حکومت به عنوان جنبش مسلحانۀ ضدسلطنتی شناخته میشد که دیگر نمیتوانست آن تعامل گذشته را با قوۀ مجریه و پادشاه مشروطه داشته باشد.
مجموعۀرویدادهایفوقجنبشرادرموضعضعیفی قرار داده بود و ازسویدیگر، یک شکاف ایدئولوژیک در باورهای جنبش نسبت به جایگاه دولت و پادشاه مشروطه ایجاد کرده بود. چنین شرایطی در مجموع زمینه را برای نزدیکی جنبش به بلشویکها فراهم کرد.
مسئلۀ دیگر، تغییراتی بود که در رهبری جنبش پدید آمده بود و این تغییرات نیز بر دگرگونیهای ایدئولوژیک آن تأثیر داشته است. در سالهای اولیۀ مبارزات جنبش، «هیئت اتحاد اسلام» رهبری جنبش را برعهده داشت که گفته شد «مرکز ثقل و مغز متفکر» جنبش محسوب میشد و اعضای آن بیشتر از علما و روحانیان بودند. اما برای این که افراد غیر روحانی نیز بتوانند به عضویت آن درآیند، عنوان آن را به «کمیتۀ اتحاد اسلام» تغییر دادند (فخرایی، ص96). در نتیجه افرادی با افکار و انگیزههای گوناگون وارد کمیتهشدندکه کارکرد برخی از آنان به زیان جنبش تمام شد(7). بنابر آنچه گفته شد، با تسلیمشدن حاج احمد کسمایی، اعدام دکتر حشمت، سپس بازگشت از راهپیمایی نافرجام تنکابن و از سرگیری جنبش در فومن، دیگر از رهبری اتحاد اسلام و اندیشههای آن چندان خبری نبود (میرابوالقاسمی، صص 135-136). بر این اساس، حوادث یادشدۀ بالا، تحلیلرفتن جنبش، شکاف ایدئولوژیک بهوجودآمده، همراه با دگرگونیهای ایجاد شده در رهبری، جملگی سبب شده بودند تا جنبش به همکاری با بلشویکها روی آورد. ضرورت این همکاری نیز تجدیدنظر یا تغییر در بخشهایی از ایدئولوژی و تاکتیکهای مبارزاتی اولیۀ جنبش بود.
ب- پیشینۀ ارتباط دوسویه بین بلشویکها و جنگلیها: پیش از رویدادهای یادشدۀ بالا که جنبش را بهسوی همکاری با بلشویکها سوق داد، روابطی بین آنان وجود داشت که در تسهیل این همکاری مؤثر بود. پس از انقلاب اکتبر 1917روسیه و ظهور بلشویکها در آن کشور، رفتهرفته هرچه آنان به مرزهای ایران نزدیکتر میشدند، به همان نسبت تماسهای آنان نیز با جنبش جنگل بیشتر میشد. نشانههای بسیاری وجود دارد که بلشویکها از همان آغاز کارشان میکوشیدند تا با جنبش ارتباط برقرار کرده و در آن نفوذ نمایند. در این مورد، در گزارشی آمده است که مهدی فرخ، کارگزار وقت گیلان، دربارۀ نگرانی دولت از نفوذ بلشویکها در منطقه، با رهبران جنبش به گفتگو پرداخته است. این گزارش نشان میدهد که نظر جنبش در جلب همکاری با بلشویکها و طرد نمایندگان روسیۀ تزاری بود، ولی سیاست دولت مرکزی در حفظ بیطرفی و عدم مداخلۀ هردو طرف، یعنی روسهای تزاری و بلشویکها در ایران بود (سادات عظیمی، صص 43-44، سند ش16). البته این گفتگوها خود نشان میدهد که بلشویکها پیشتر از اینها درصدد گسترش نفوذ خود در ایران، بهویژه در جنبش جنگل بودهاند. بلشویکها به رهبران جنگل اطمینان داده بودند که به آنان کمک تسلیحاتی خواهند کرد تا با هم بر علیه مأموران تزاری، مانند ژنرال باراتف و افسینکو مبارزه کنند (همانجا).
همچنین، در سالهای 1297هـ.ش (1336هـ.ق) و 1298هـ.ش (1337هـ.ق)، شماری از بلشویکها در گیلان وارد جنبش شده و مبارزه میکردند. تعدادی از آنان نیز دستگیر شده بودند که از جملۀ آنان یکی «ارسطو اسماعیلویچ» نامی بود که گفته شد از افراد مورد اعتماد میرزا کوچکخان و مشاور اداری وی بوده است (Dailami, p. 51). باز در ژوئیه 1919م (اواخر تیرماه 1298هـ.ش)، هیئتی با میرزا ملاقات کرده و پیشنهاد کردند تا 300مرد مسلح در اختیار وی بگذارند. اما چون در آن شرایط خاص، میرزا نمیخواست بهانهای به دست انگلیسیها بیفتد، از پذیرش آن خودداری کرد (شاکری، صص 213-214). اما در آن شرایط، میرزا بیشتر بهدنبال سلاح و مهمات و متخصصان آموزشهای نظامی بود. گفته شد که وی حاضر بود به چنین متخصصانی ماهانه بین 300 تا600 تومان حقوق بپردازد (همان، ص213). درعینحال، چنین روابطی همراه با تبلیغات مرامی نیز بود. بنا به نوشتۀ حاج احمد کسمایی، بلشویکها «مخفیانه در میان ما هم به سود خود تبلیغ میکردند و هم برضد بعضی از افراد سازمان آنتریک مینمودند». وی میافزاید بلشویکها و جنگل به دلیل اخوت انقلابی موظف به حمایت و یاری یکدیگر بودند، ولی کمکم زمانی که بلشویکها خواستند در نهضت جنگل رسوخ کرده و آن را به سوی خود متوجه نمایند، «درگیری فکری» میان جنگل با آنان آغاز شد ( کسمایی، ص 90).
این شواهد نشان میدهد که بلشویکها ـ پیش از یورش نظامی به انزلی و ورود رسمی به خاک ایران ـ با جنبش جنگل در ارتباط بودهاند و بخشی از این ارتباط هم مربوط به تبلیغ مرام و ایدئولوژی بلشویکی بوده است. لذا آن «درگیری فکری» را که حاج احمد اشاره میکند به نظر میرسد در همین رابطه بوده است. ازاینرو، این ارتباط طولانی بلشویکها با جنگل، رفتهرفته افکار و ایدئولوژی سیاسی میرزا و جنبش را تحت تأثیر قرار داد. چنین تأثیراتی پس از بازگشت میرزا و همراهانش از تنکابن به فومن و فروپاشی «هیئت اتحاد اسلام» آشکارتر شد. به عنوان مثال، چنین تأثیری را میتوان از پاسخ 26 شهریور 1298(22 ذیحجۀ 1337) میرزا به نامۀ «رتمستر کیکا چینکف» (R. Kikachinkov)، رئیس آتریاد(8) تهران که وی را به تسلیمشدن فرا خوانده بود دریافت. در این نامه، میرزا از ایدۀ جمهوریت یاد میکند و مینویسد: «انقلابات امروزۀ دنیا ما را تحریک میکند که مانند سایر ممالک، در ایران اعلان جمهوریت داده و رنجبران را از دست راحتطلبان برهانیم، لکن درباریان تن درنمیدهند که مملکت ما با قانون مشروطیت [و] از روی پروگرام دمکراسی اداره گردد.» (فخرایی، ص 219/ گیلک، ص240)
بدیهی است که ایدۀ جمهوریت یکشبه در ذهن میرزا خطور نکرده بود. واژههایی چون «جمهوری» و «رنجبران» نیز برآمده از اندیشههای سیاسی بلشویکها بود. همچنین، بهطور قطع میتوان گفت که منظور از «انقلابات امروزۀ دنیا» یکی هم همان انقلاب بلشویکی 1917م (1296هـ.ش) بوده است.
طرح چنین اندیشههایی بیانگر چرخشی در ایدئولوژی جنبش به سوی بلشویکها بوده است و اینکه میرزا در این برهه، فاصلۀ خود را با آن دسته از مخالفان تغییر سلسلۀ قاجار و نیز مخالفان جمهوریت افزایش داده بود. به طور کلی، یأس میرزا از دولت و درباریان در ادارۀ مملکت «با قانون مشروطیت [و] از روی پروگرام دمکراسی»، گویای نقطة عطفی در اتخاذ راهبرد نوین سیاسی وی در رویارویی با دولت تهران و انگلستان بهشمار میرود. ازسویدیگر، واژگان بهکار گرفته شده در این نامه، بیانگر نوعی دگرگونی است که در تاکتیک مبارزاتی میرزا در حال شکلگیری بود. چنانکه در ادامۀ همان نامه مینویسد که برای سعادت کشور حاضر است «کرورها نفوس و نوامیس و مال ضایع شود». چنین تاکتیکی مغایر با رویۀ پیشین وی بود که در آن سخت مخالف خونریزی و کشتن بوده است.
اعلام «جمهوری شوروی»
همچنانکه در بالا اشاره شد، بلشویکها از مدتها پیش با جنبش جنگل در ارتباط بودهاند. از اینرو، این نکته را باید یادآور شد که آنگونه که وقایعنگاران نوشتهاند، ورود آنان به انزلی، بهمنظور سرکوب قوای ضدانقلابی ژنرال دنیکین، برای رهبری جنبش غافلگیرانه نبود. نشانههایی وجود دارد که برای ورود بلشویکها به ایران، از پیش توافقهایی بین آنان و میرزا صورت گرفته بود. اما چون ممکن بود که این قرارها مورد سوءاستفادۀ انگلیسیها و متحدان ایرانی آنان قرار گیرد، بر پنهان نگهداشتن آنها کوشش میشد (شاکری، ص233). در همین رابطه، حاج احمد کسمایی ضمن شرح ارتباط بلشویکها با جنبش مینویسد: «آخرین پیشنهادشان در سال 1919(1298) این بود که پیغام فرستادند خودتان را حفظ کنید تا رفقایمان به بادکوبه برسند» (کسمایی، ص 89).
بههرحال، با ورود بلشویکها به انزلی، هیئتی از جنگل به همراه میرزا به آنجا رفته و به گفتگو نشستند. در پایان نیز بر سر یک توافق 9 مادهای به ظاهر به تفاهم رسیدند، هرچند که تضادهای ایدئولوژیک و تاکتیکی در بطن آن وجود داشت. مواد 1 تا 4 این قرارداد بیشتر در ربط با مسائل سیاسی و نوع حکومتی بود که میبایست در آینده تشکیل میشد. مادۀ 2 این موافقتنامه متضمن «تأسیس حکومت جمهوری انقلابی موقت» بود (گیلک، ص 273)(9). برایناساس، ایدۀ جمهوری که میرزا در نامۀ خود به رئیس آتریاد تهران به آن اشاره کرده بود، در این تاریخ به صورت قرارداد درآمد و رسماً پذیرفته شد. اما جمهوری انقلابی موقت، برای منطقۀ گیلان در نظر گرفته شده بود و طبق مادۀ 3 همان موافقتنامه، مقرر شد پس از فتح تهران و تأسیس مجلس مبعوثان، هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند، همان به رسمیت شناخته شود (همانجا). اما کمی بعد، یعنی در 16 خرداد 1299(18 رمضان 1338)، و دو روز پس از ورود میرزا به رشت، رسماً بیانیۀ دیگری صادر شد که بلشویکها و کمونیستهای ایران (حزب عدالت) در تنظیم آن نقش داشتهاند. لحن این بیانیه تندتر بود و تغییر اندیشههای سیاسی را آشکارتر ساخت. این بیانیه نیز در پایان 4 ماده داشت که در مادۀ 1 آن آمده بود: «جمعیت انقلاب سرخ ایران اصول سلطنت را ملغی کرده جمهوری را رسماً اعلان میکند» (گیلک، صص 280-281؛ فخرایی، صص249-250)(10). دو نکته در این ماده قابلتأمل است. یکی اینکه بهجای عنوان «جنبش جنگل» یا «اتحاد اسلام»، عنوان «جمعیت انقلاب سرخ ایران» بهکار گرفته شد که ترکیبی از قوای جنگل و بلشویکها بود. دیگر اینکه اعلام جمهوری، همراه با لغو «اصول سلطنت» که بخشی از نظام مشروطۀ سلطنتی بهشمار میرفت، به این معنی بود که جمهوری جایگزین نظام مشروطۀ سلطنتی در ایران میشد و دیگر منحصر به منطقۀ گیلان هم نبود. بهکارگیری «جمعیتانقلابسرخ ایران» و اعلام جمهوری موقت که «جمهوری شوروی» نیز خوانده شد، جملگی دلالت بر تغییراتی در هویت و ایدئولوژی پیشین جنبش داشتند(11). گذشته از اینها، در مواد چهارگانۀ این اعلامیه، دیگر گفتگویی از مجلس مبعوثان و هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند نبود.
پیامدهای تحوّل ایدئولوژیک جنبش
این رویگردانی از مشروطهخواهی به جمهوری شوروی و لغو سلطنت مشروطه، یعنی مخالفت با پادشاهی احمدشاه و سلسلۀ قاجار، به زیان جنبش تمام شد. از این زمان شمار مخالفان جنبش رو به افزایش نهاد. مخالفت با سلطنت مشروطه، ادعای مخالفان جنبش جنگل در تهران را ـمبنی بر یاغی و سرکشبودن جنبشـ به اثبات میرساند. زیرا چنین اتهامی قبلاً بارها تکرار شده بود و جنبش هر بار ناگزیر بود که آنها را از طریق روزنامۀ جنگل تکذیب نماید (س1، ش12، 17 ذیحجۀ 1335، ص1). احمدشاه نیز که قبلاً سیاست مدارا با جنبش را در پیش گرفته بود، تغییر موضع داد. او حتی پیش از این، آن قدر به میرزا اعتماد داشت که در برابر فشارهای انگلیسیها، پیام محرمانۀ خود را توسط وی به بلشویکها میرساند. پیام شاه توسط میرزا این بود که نمایندگان مطمئنی به قفقاز نزد بلشویکها بفرستد و بهنام ملیون ایران با آنان سازش کند و به آنان بفهماند که چگونه دستوپای دولت ایران بسته است و اینکه «ما ناچاریم با دولتی که قشون او و نفوذ او [یعنی انگلیس] ما را احاطه نموده است تا آنجا مدارا کنیم که قشون روسها به سرحدات قدیم خود برسند و خلاصه آنکه دست و داد ما بهتدریج و آهستگی به سوی آنها دراز خواهد شد» (صفوی، ص 124). ولی جنگلیها به گونۀ دیگری رفتار کردند که تأسف شاه را بر انگیخت. شاه گفت: «اما متأسفانه جنگلیها شورش را در آوردند و سازش با روسها را به صورت دیگری درآوردند» (همانجا). مفهوم این عبارت احمدشاه این بود که جنبش بجای اینکه به شاه اعتماد کند و بلشویکها را از تمایلات ضدانگلیسی شاه مطمئن سازد، خود بر علیه پادشاه مشروطه با آنان همپیمان شده بود.
ازاینرو، پس از آن دیگر به جنگل به مثابه یک جنبش ملیـمذهبی، ضد استبدادی، ضد بیگانه و رهاییبخش نگریسته نمیشد. بلکه به منزلۀ جنبشی نگریسته میشد که در اثر انحراف ایدئولوژیک، به بیگانگان پیوسته و در صدد براندازی سلطنت مشروطه و سلسلۀ قاجار است. گذشته از اینها، جنبش در پی ائتلاف و همکاری با بلشویکها، دیگر نمیتوانست در پی آرمانهای ملیـمذهبی خود باشد، زیرا این آرمانها با اندیشههای انترناسیونالیستی بلشویکها در تضاد بود. در پی چنین پیوندی بود که چهرههایی چون خیابانی، مشیرالدولۀ پیرنیا (رئیسالوزرا) نیز در پیامهایی از میرزا خواسته بودند که راه خود را از بلشویکها جدا سازد (یقیکیان، صص 30-129)(12). اما میرزا در پاسخ نمایندۀ مشیرالدوله گفت:
«ما این رژیم پوسیدۀ قاجار را نمیخواهیم، زیرا از روزی که طایفۀ قاجار به سلطنت ایران رسیدند روزبهروز بدبختی ما ملت ایران افزوده گردید... و آخرین جواب عرض میکنم که تا ساعتی عمرم باقی است از پا نخواهم نشست و تا انگلیس را از ایران خارج نکرده و تمام امور مملکت را از طایفۀ قاجاریه خارج ننموده و اعلام جمهوریت نداده باشم که تا ملت ایران با دست خود مملکت را اداره نماید و ایران از دست اجنبی و خائنین نجات یابد، اسلحه به زمین نخواهم گذاشت» (صبوری دیلمی، ص 158).
حتی عدهای از روشنفکران نیز از موضوع اعلامیۀ جمهوری و لغو سلطنت ناخرسند شده بودند، زیرا اینان طرفدار مبارزه با انگلیس و وثوقالدوله بودند، ولی با الغای سلطنت احمدشاه موافق نبودند(13).
از سویی، هرچند که روند تغییر ایدئولوژی سیاسی از مشروطهخواهی تا جمهوری شوروی، برای رهبری جنبش ـ به دلیل ارتباط طولانی با بلشویکها ـ ناگهانی نبود، اما این تغییر برای بدنۀ جنبش غافلگیرانه بود. زیرا از تجاوز بلشویکها به انزلی (28 اردیبهشت 1299) تا اعلام جمهوری شوروی در رشت و لغو سلطنت (16 خرداد 1299)، تنها بیست روز فاصله بود. در این مدت کوتاه، پذیرش این همه تغییر برای اعضای جنبش و تودۀ هوادار آن بسیار دشوار بود. مجاهدان جنگل که در طی پنج سال و نیم گذشته، مبارزات خود را بهنام احمدشاه قاجار و نظام مشروطه انجام داده بودند، اکنون نمیدانستند که چرا ناگهان باید بر ضد شاه بجنگند. از این رو، هنگامی که در میتینگها بر ضد شاه شعار میدادند، عدهای از آنان با قزاقان همصدا شده و شعار «زنده باد احمدشاه» سر میدادند (یقیکیان، ص 88).
در پی اتحاد و همکاری با بلشویکها، طولی نکشید که تفاوتها و تضادهای ایدئولوژیک و تاکتیک مبارزاتی در زمینههای گوناگون سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در عمل نمایانتر شدند. یکی از پیامدهای این تضادها، ایجاد شکاف در درون جنبش و انشعاب جناح احساناله خان از جنگل بود. وی که گفته شد احساسات ضد مذهبی داشته و از پیش نیز تحتتأثیر اندیشههای بلشویزم و سوسیالیزم قرار داشت، با گرایش به بلشویکها، این اندیشهها را تقویت کرده و در نهایت از جنبش جدا شد و به بلشویکها پیوست ( رواسانی، صص122 و 236).
همچنین، اعلام جمهوری شوروی و طرح اندیشهها و شعارهای تند کمونیستی، نگرانی طبقات ثروتمند و بازرگان را که از جنبش جنگل پشتیبانی مالی میکردند برانگیخت و آنان را از میرزا دورساخت. چنین نگرانیهایی به طبقات کارگر و صنعتگرـ که آگاهی چندانی نداشته و تحتتأثیر گفتههای همان طبقات ثروتمند قرار داشتندـ نیز سرایت کرده بود (یقیکیان، صص87-88؛ شاکری، ص524). نیز گفته شد که گرایشهای تند کمونیستی پیروان احساناله خان، افکار عمومی را روزبهروز نسبت به نهضت جنگل ـکه اصولاً رشد خود را زیر نام «اتحاد اسلام» آغاز کرده بودـ بدبینتر میکرد (کسمایی، صص 27-28)(14).
از سویی، همکاری سیاسی ـایدئولوژیک جنگل با بلشویکها، استیلای ادبیات سیاسی بلشویکی را در پی داشت که بهصورت سیلی از واژگان کمونیستی و سوسیالیستی، همراه با تبلیغات گسترده، به منطقه سرازیر شده بود. ادبیات سیاسی بلشویکها،ادبیاتسیاسیجنبشرا که معرف هویت ایدئولوژیک آن بوده و ریشۀ ملیـ مذهبی داشت، تحتالشعاع خود قرار داده و از این منظر نیز بین جنبش و پایگاه اجتماعی آن شکاف ایجاد کرده بود. به عبارت دیگر، جنبش جنگل در پیوند خود با بلشویکها، از ادبیات سیاسیـاجتماعی پیشین خود که برآمده از متن جامعه و تاریخ و باورهای اتحاد اسلام و مشروطیت بوده و زمینههای تاریخی پذیرش آن نیز در جامعه وجود داشت، فاصله گرفته بود. درحالیکه پذیرش یک نظام سوسیالیستی بلشویکی هیچ زمینۀ تاریخی در ایران نداشته و برای مردم بیگانه مینمود. مجموعۀ این عوامل بر پایگاه مردمی جنبش و مشروعیت آن آسیب زده بود. چنانکه، در گزارشی از گیلان به تاریخ 26خرداد 1299 (28رمضان 1338) آمده است: «نفوذ و محبوبیت کوچکخان و جنگلیها هم در نتیجۀ اتحاد آنها با بلشویکها و اعلان رسمی که به مردم دادهاند به کلی از بین رفت و این خود موفقیت عمدهای است برای هیئت دولت در رفع و دفع» آنها (همایش بازشناسی نهضت جنگل، ص 166).
نتیجه
در این پژوهش روند تغییر ایدئولوژی جنبش جنگل، از آغاز مبارزه تا آستانۀ کودتای سرخ بلشویکها در 9 مرداد 1299 (14ذیقعده 1338) مورد بررسی قرار گرفت. چنانکه نشان داده شد، تا زمانی که جنبش بهنام استقلال، طرد بیگانگان، احیای مشروطیت، اتحاد اسلام و پادشاه مشروطه مبارزه میکرد و این عناصر محورهای ایدئولوژیک آن را تشکیل میدادند، روزبهروز دامنۀ آن گسترش مییافت و از طبقات مختلف جامعه به آن میپیوستند. اما چند حادثه سبب تضعیف جنبش شده و در نتیجه زمینه را برای تغییر ایدئولوژی آن فراهم کرد. از جملۀ مهمترین این رویدادها عبارت بودند از: تحلیلرفتن قوای نظامی و تسلیحاتی جنبش در پی جنگهای نابرابر با نیروهای مشترک انگلیسی ـ دولتی، تسلیمشدن دو تن از رهبران برجستۀ جنبش (حاج احمد کسمایی و دکتر حشمت)، تغییرات در هیئت اتحاد اسلام که نقش رهبری سیاسی ـ ایدئولوژیک جنبش را ایفا میکرد و غیره. در پی چنین رویدادهایی بود که جنبش برای تقویت خود و ادامۀ مبارزه با دشمنان خارجی و داخلی، به بلشویکها روی آورد که از مدتها پیش با آنان در ارتباط بود.
ضعف و یأس جنبش از تحقق ایدئولوژی اولیه از یکسو، و همکاری و همگرایی ایدئولوژیکبابلشویکهاازسویدیگر،رفتهرفتهسبب تغییر ایدئولوژیک از مشروطهخواهی به جمهوری شوروی گردید. این تغییرات و همکاری با بلشویکها، سبب ضعف پایگاه اجتماعی جنبش گردید. زیرا جنبش متکی به طبقات زمیندار، خردهمالکان، تجار، روحانیان و کسبه بود که از هواداران ایدئولوژی اولیۀ جنبش بهشمار میرفتند، نه جمهوری شوروی بلشویکی. اینان همچنین از نظر اقتصادی و مذهبی نیز بلشویکها و کمونیستها را خطرناک میدانستند. علاوه بر اینها، این تغییرات، هویت ملیـمذهبی جنبش را نیز تحتالشعاع قرار داد و در مجموع آن را آسیبپذیرتر و سرکوبی آن را نیز آسانتر کرده بود.
پینوشت
1. دربارۀ چگونگی این مسافرت، نک: دیوسالار، صص 224-228
2. برای ملاحظۀ اصل مرامنامه، نک: فخرایی، صص 56-57.
3. جنبش بر اساس همان دیدگاه ایدئولوژیک خود، رجال و عناصر قوۀ مجریه را به مطلوب و نامطلوب تقسیم میکرد. افرادی چون سپهسالار تنکابنی، سعدالدوله، سپهدار مالیه (سردار منصور)، فرمانفرما، ظلالسلطان، کامران میرزا، شعاعالسلطنه، صولت الدوله، شیخ خزعل، سردار ارفع، قوامالملک و صارمالدوله در لیست رجال مطرود قرار داشتند (روزنامۀ جنگل، س1، ش4، 12 رمضان 1335، ص3).
4. برای ملاحظۀ عین اعتبارنامه نک: گیلک، ص 80.
5. این افراد عبارت بودند از: سیدمحمدرضا مساوات، سیدمحمد کمرهای، سلیمان محسن اسکندری، سیدیحیی ندامانی (ناصرالاسلام)، میرزا طاهر تنکابنی، سیدحسن مدرس، ادیبالسلطنۀ سمیعی و دیگران (فخرایی، ص 23).
6. البته «جنگل» نیز عنوان رسمی تشکیلات جنبش نبود. بلکه بعداً که مکان واقعی جنبش به جنگل منتقل گردید، به طور شفاهی و در گفتار این عنوان به جنبش اطلاق گردید. در صورتی که از همان آغاز همیشه عنوان آن «هیئت اتحاد اسلام» بوده است (کسمایی، ص 32).
7. به عنوان مثال، یکی از این افراد بهنام رضا افشار بود که امور مالی جنگل را به عهده داشت. وی در حالی که جنبش گرفتار مشکلات مالی بود، مبلغ 000/840 ریال از بودجۀ جنبش را برداشته و به تهران گریخت (فخرایی، ص 97).
8. آتریاد (Atriad) واژهای روسی و عبارت از یک واحد نظامی است بین هنگ و لشگر به لحاظ تعداد نفرات ( عمید، ج1، ذیل حرف «آ»؛ شاکری، ص 248).
9. سه مادۀ دیگر از چهار مادۀ یادشده به شرح زیر بودند: «1- عدم اجرای اصول کمونیزم از حیث مصادرۀ اموال و الغای مالکیت و ممنوعبودن تبلیغات. 3- پس از ورود به تهران و تأسیس مجلس مبعوثان، هر نوع حکومتی را که نمایندگان ملت بپذیرند. 4- سپردن مقدرات انقلاب بهدست این حکومت و عدم مداخلۀ شورویها در ایران» (فخرایی، ص 244؛ گیلک، ص 273).
10. سایر مواد چهارگانه عبارت بودند از: «2- حکومت موقت جمهوری حفاظت جان و مال عموم اهالی را به عهده میگیرد. 3- هر نوع معاهدهای را که به ضرر ایران قدیماً و جدیداً با هر دولتی شده لغو و باطل میشناسد. 4- حکومت موقت جمهوری همۀ اقوام بشر را یکی دانسته تساوی حقوق دربارۀ آنان قائل و حفظ شعائر اسلامی را از فرایض میداند» (فخرایی، صص 249-250).
11. واژۀ «جمهوری شوروی» مفهومی دوگانه را القا میکرد: یکی «شورایی بودن»، دیگری «شوروی بودن» یعنی برآمده از نظام شوروی بلشویکی. البته از آن پس «شوروی سازی» در محتوا و ساختار جنبش هم آغاز شده بود. به عنوان نمونه، حتی آرم شیر و خورشید دولت شاهنشاهی را دستکاری کرده و یک داس و چکش نیز بر بالای خورشید اضافه کردند و آنرا «آرم جمهوری انقلابی گیلان» نامیدند. کابینۀ وزرای جمهوری نیز به پیروی از الگوی شوروی، خود را «شورای کمیسرهای خلق» نامید (پرسیتس، ص 36).
12. شیخ محمد خیابانی به میرزا نوشته بود: «چه فرقی در بین شما و وثوقالدوله است؟ وثوقالدوله میخواهد ایران را با مساعدت لشگریان انگلیس اداره کند، شما میخواهید ایران را با مساعدت لشگریان روس اشغال کرده و اداره کنید» (یقیکیان، ص 137).
13. به عنوان مثال، نسیم شمال در طرفداری از احمدشاه، اشعار زیادی را در جایجای دیوان خود به وی اختصاص داده است، درحالی که در مجموع، نظرش نسبت به جمهوری منفی است (حسینی، صفحات مختلف).
14. کسمایی میافزاید این بدبینیها به جایی رسیده بود که بعدها استقبال از سر بریدۀ میرزا به گونهای انجام شد که شایستۀ آن انقلاب آزادیخواه نبود (کسمایی، صص 27-28).