نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخِ دانشگاه فردوسی مشهد
2 دانشجوی دکتری رشتۀ تاریخ ایران باستانِ دانشگاه تهران
چکیده
با به قدرت رسیدن داریوش اول در سال 522 ق.م، بسیاری از اقوم تحت سلطۀ پارسیان علیه او شوریدند که سه مورد از نه شورشِ انجام شده علیه داریوش، در دو سال اول فرمانروایی او در ایلام اتفاق افتاد. در این مقاله، سعی شده با تکیه بر منابع پارسی باستان، بهویژه کتیبۀ داریوش در بیستون، و همچنین به کمک پژوهشهای جدید و با استفاده از شیوۀ پژوهشهای تاریخی، به بررسی چرایی و ماهیت شورش ایلامیها، در اوایل حکومت داریوش اول پرداخته شود. برای انجام این کار، ابتدا چگونگی شورشهای سهگانۀ ایلامیها علیه داریوش اول تشریح شده و سپس علل و ماهیت این شورشها بررسی خواهد شد. در پایان، نشان داده خواهد شد که برخلاف نظریههای جاری در میان برخی از اندیشمندان تاریخ ایران باستان، به نظر میرسد این شورشها ماهیتی سیاسی و ملیگرایانه داشته باشند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Elamite Revolt against Darius I: Examination the Nature of Elamite Uprising against Darius I Based on Bisitun Inscription
نویسندگان [English]
- Mohammad-Taghi Imanpour 1
- Qmars Alizadeh 2
1 Associate Professor at Ferdowsi University of Mashhad
2 Ph.D candidate at Tehran University
چکیده [English]
Following the rise of Darius I to Power in 522 BC, many of countries became rebellious against him. Three of nine of those revolts which took place in first and second years of Darius was in Elam.
In this paper it has been tried based on texts, in particular Bisitun inscription and new research and by using historical method of research to examine the nature of Elamite uprising against Darius. For this purpose in this paper, first the triple Elamite revolts against Darius will be reviewed and then the causes and nature of these revolts will be examined and finally will be showed that in contrast to common view among scholars, historical evidences indicate that Elamites uprising most probably was an Elamites nationalism movement against the Persians, looking for independence and freedom from the Persian yoke.
کلیدواژهها [English]
- : Elamite
- Persians
- Bisitun Inscription
- Darius I
- Local movement
مقدمه
بهدنبال تشکیل شاهنشاهی هخامنشیان توسط کورش دوّم و نیز توسعۀ آن در زمان کمبوجیۀ دوم، این شاهنشاهی تبدیل به یکی از مهمترین حکومتهای دنیای باستان شد. اما پس از مرگ کمبوجیۀ دوم در سال 522 ق.م، و به قدرت رسیدن داریوش اول و ماجرای بردیای دروغین، آنگونه که در کتیبۀ بیستون به آن اشاره شده، داریوش اول در آغازِ حکومتش با شورشهایی مواجه شد؛ شورشهایی که بیشتر ایالات شاهنشاهی، بهویژه مرکز شاهنشاهی را دربر گرفت. نخستین شورشها، به روایت کتیبۀ بیستون، در ایلام و بابل رخ داد و سپس دامنۀ آن به پارس، ماد، مرو، پارت و ارمنستان کشیده شد. داریوش در کتیبۀ بیستون، به نوزده جنگ اشاره میکند. در بعضی از این سرزمینها مانند پارس و ایلام سهبار شورش اتفاق افتاد؛ گستردگی و دامنۀ شورشها به حدی زیاد بود که داریوش، خود نمیتوانست در تمامی جبههها حضور داشته باشد و مجبور بود فرماندهی مقابله با برخی از این شورشگران را به فرماندهان و یاران نزدیک خود بسپرد. بههرحال به ادعای داریوش، او موفق شد در طی یکسال همۀ شورشگران، از جمله شورشگران ایلامی را سرکوب کند و نُه پادشاه شورشی را به اسارت خود درآورُد (§. 52. 4. 2- 31).
ارائۀ روایتی دقیق و جامع از این شورشها، در حالیکه تنها منبعِ ما در این مورد، ادعاهای داریوش درکتیبۀ بیستون و یا منابع یونانی مشابه و متأثر از آن میباشد، کاری مشکل مینماید (§. IV, Herodotus, Book III. Xenophone, Cyropaedia, 8.7.11; Ctesias FGrH 688 F. 9.8) ، اما دقت در سابقۀ تمدنی سرزمین ایلام، که در این زمان تحت سلطۀ پارسیها در آمده بود و خلأ قدرتی که پس از مرگ کمبوجیۀ دوم و رویکارآمدن بحثبرانگیز داریوش پیش آمد، شاید بتواند تا حدودی به فهم مسئله کمک کند. در هر حال، در این مقاله تلاش شده است با تکیه بر منابع تاریخی، بهویژه کتیبۀ بیستون، منابع یونانی و پژوهشهای جدید تاریخی و با رویکردی انتقادی به آرای مطرح شده، ماهیت شورش ایلامیها و نقش ایلامیها در رهبری این شورشها علیه داریوش اول بررسی شود.
شورش ایلامیها علیه داریوش اول
در ستون یکم کتیبۀ بیستون، در خصوص اولین قیام در شاهنشاهی هخامنشی، بعد از قتل فردی که داریوش از او تحت عنوان گَئومات مُغ نام میبرد، آمده است: «چون من گَئومات مُغ را کُشتم پس از آن مردی بنام آسینه (Āҫina)، پسر اوپَدَرمَ (Upadarma) در ایلام قیام کرد، به مردم چنین گفت که من شاه ایلام هستم ....» (§ 16. 1. 72- 81). داریوش سپس ادامه میدهد: «بعد از آن من به سوی آنها (ایلامیها) پیغام فرستادم و آنها وی را دستگیر کرده و به نزد من فرستادند و من او را کُشتم» (§ 17. 1. 81- 3). این قیام در سال 522 ق.م، رخ داد و آنگونه که از روایت داریوش پیداست این قیام گسترده نبوده و داریوش به راحتی توانسته آن را سرکوب کند (داندامایف، ص 155). نکتۀ قابل توجه در این گزارش، ذکر نام مسئول رهبری قیام، یعنی آسینه و نام پدرش اوپدرمه است که هردوی آنها نامهای ایرانی هستند (هینتس، ص140؛Tavernier, 2003: 247-250). با توجه به نام ایرانی رهبر قیام، یعنی آسینه، بسیاری از پژوهشگران معتقدند که این قیام در سرزمین ایلام و توسط نیروهای پارسی و ایلامی انجام گرفته است (Tavernier, 2004: 29)، این در حالیست که داریوش در ستون چهارم کتیبۀ بیستون، بهطور مشخص از وی به عنوان یک ایلامی نام میبرد (§. 52. 4.2- 31)، و در ستون یکم نیز تاکید میکند که آسینه ادعا میکرده که «من شاه ایلام هستم»» و بعد میگوید که «او شاه ایلام شد و مردم به او پیوستند»(§. 16. 1.72- 81).
در اواخر سال 522 ق.م، قیامی دیگر علیه داریوش در سرزمین ایلام رخ داد که رهبر آن، فردی بود به نام مرتیهMartiya) )، که یک نام ایرانی است. داریوش در کتیبۀ بیستون میگوید: «مردی (مرتیه) نام پسر چین چیخریش (Činčixriš)، در شهری کوگَنَکَ Kuganaka)) در پارس ساکن بود... به مردم چنین گفت که من اومانیش (Umāniš) هستم» (§ 22.2. 8- 11). داریوش اینگونه ادامه میدهد: هنگامی که من نزدیک شدم، ایلامیها ترسیدند و مرتیه را اسیر کرده و به قتل رسانیدند (§ 23. 2. 11-3). رهبر این قیام که گفته میشود اهل شهری به نام کوگَنَکَ در پارس است، نامی ایرانی دارد (هینتس، ص 146) و داریوش نیز بر خلاف مورد قبل و در ستون چهارم کتیبۀ بیستون، او را یک پارسی معرفی میکند (IV.§. 52. 4.2-31). در هر حال، نام ایرانی این شخص و تأکید داریوش بر پارسی بودن او، بسیاری از پژوهشگران را بر آن داشته است تا به مانند مورد قبل، رهبری قیام را به پارسیها منتسب کنند، به خصوص که وی از شهری به نام کوگَنَکَ، که به ادعای داریوش در پارس واقع بوده، برخاسته است (هینتس، صص146و140Briant, 2002: 120-21;Tavernier, 2004:27;). داریوش، در کتیبۀ بیستون سعی کرده که این شورش را بسیار ناچیز جلوه دهد؛ آنقدر ناچیز که به ادعای او، به خاطر ترس از نزدیک شدن او، مردم، رهبر قیام را اسیر کرده و به قتل رسانیدهاند. از آنجا که داریوش در هنگام وقوع شورش دوم، برای سرکوب شورش بابلیها که همزمان با شورش اول ایلام اتفاق افتاد، در بابل به سر میبُرد، به نظر میرسد که قیام دوم ایلامیها، نباید با قیام اول فاصلۀ زیادی داشته باشد، این قیام به احتمال قوی در ژوئن 521 ق.م، به پایان رسیده است (هینتس، ص146).
قیام سوم ایلام به نظر میرسد با فاصلۀ بیشتری نسبت به دو قیام اول در سال 521 ق.م، رخ داده است. در آن زمان فردی به نام اثَمَئیتَ/ اَتَمِتو Aθamaita/Attametu)) که نام وی، شباهت زیادی با نام اَت- هَمیتی- اینشوشینَک (Atta- hamiti- Inšušinak)، یکی از حاکمان پیشین ایلام نو دارد، در ایلام شورش کرد. به گفتۀ داریوش، در سال دوم و سوم سلطنتش، ایلامیها و سکاها شورش کردند. در ایلام فردی به نام اثَمَئیتَ که یک ایلامی بوده و ادعای پادشاهی ایلام را داشته است قیام کرد (§. 71. 5. 1- 14). داریوش گئوبرو/گوبریاس (Gaobaro/ Goberyas) را عازم جنگ با ایلامیها کرد و او توانست ایلامیها را شکست داده و اثَمَئیتَ را نزد داریوش بفرستد؛ داریوش او را نیز به مانند آسینه، به قتل رسانید (§ 71. 5. 1- 14). با توجه به نامِ ایلامی این شخص، و این که داریوش نیز در گزارش خود از وی بهعنوان یک ایلامی نام میبرد، در ماهیت ایلامی قیام و رهبر آن، در بین پژوهشگران تردیدی وجود ندارد و اغلب نیز بر خلاف دو مورد قبلی، این شورش را دارای ماهیتی سیاسی و ملیگرایانه میدانند (Tavernier, 2004;28). با توجه به تأکید داریوش در این کتیبه، بر دین غیرایرانی ایلامیها، و به دست گرفتن حاکمیت ایلام پس از سرکوب این شورش، به نظر میرسد پیش از آن سلطۀ پارسیها بر سرزمین خوزستان به مرکزیت شوش، نتوانسته بود گرایشهای سیاسی و ملیگرایانه را تضعیف کند و ایلام در طی سالیان حاکمیت پارسیها بر این سرزمین، همچنان یک سرزمین ایلامی و با فرهنگ و سنتهای کهن باقی مانده بود.
همانطور که ذکر شد ارائۀ روایتی جامع و کامل از شورشهای دوران حکومت داریوش اول در ایلام، بسیار مشکل است. داریوش، تنها به ذکر کلیاتی دربارۀ قیامهایِ ایلام میپردازد، گزارشی که به هیچوجه نمیتواند تمام ماجرای این شورشها پنداشته شود. به نظر میرسد اوضاع شاهنشاهی بعد از مرگ کمبوجیۀ دوم، به اندازهای آشفته بوده که ایلامیها در دورهای کوتاه، سهبار شورش کردهاند. در شورش دوم، مرتیه خود را اومانیش نامید، که به نظر میرسد تلاشی برای پیوند دادن خود به شاهان پیشین ایلام بوده است (Tavernier, 2004: 28). داریوش در ستون چهارم کتیبۀ بیستون، به فهرست کردن شورشیان ایالات مختلف و نوزده جنگی که در یک سال انجام داده بود میپردازد. سپس داریوش از متحدان خود در ماجرای کودتا و نکوهش دروغگویی و حمایت اَهورَهمَزدا از او در رسیدن به پادشاهی صحبت میکند (§. 68. 4. 80- 86)؛ سپس در ادامه، از وقوع شورش در ایلام (برای بار سوم) و همچنین سرزمین سکائیه خبر میدهد (§. 71. 5. 1- 14). بهطور خلاصه میتوان اشاره کرد که به دنبال مرگ کمبوجیۀ دوم، و به قدرت رسیدن داریوش، شاهنشاهی هخامنشی درگیر رشتهای از شورش ایالات شد؛ ایلام یکی از آن ایالات شورشی بود که شاید بیش از سایر ایالات دچار آشفتگی و بینظمی شد. علاوه بر آن، شورش سوم ایلام، زمانی رخ داد که داریوش، پیش از آن (§ 62. 4. 59- 61) ادعا میکند که همۀ شورشیها را سرکوب کرده است. کوتاهِ سخن اینکه وقوع این شورش در این زمان در ایلام، نشانهای از ناپایداری تسلط داریوش در ایلام و شاید نشان از یک تلاش سیاسی و ملیگرایانۀ ایلامی برای بازگشت به دوران گذشته و پیش از تثبیت قدرت شاهنشاهی هخامنشی باشد؛ مسئلهای که در ادامه به تفصیل در باب آن سخن خواهیم گفت.
ماهیت شورشهای ایلام و نقش ایلامیها در رهبری این شورشها
همانطور که پیش از این اشاره شد، میتوان گفت که وقوع این شورشها در این زمان در ایلام، میتواند نشانۀ ناپایداری تسلط داریوش در ایلام و شاید نشانی از تلاش ایلامیها برای بازگشت به دوران گذشته، حداقل پیش از تثبیت کامل حکومت هخامنشیان بر این سرزمین باشد. با این حال، برخی پژوهشگران، از جمله پییر بریان (Briant, pp: 120-21) معتقدند که این شورشها، دارای ماهیتی ملیگرایانه نبوده و نمیتوان از آن به عنوان تلاش ایلامیها برای آزادی از سلطۀ پارسیها یاد کرد. علاوه بر آن، بریان (Briant, pp:120-21)، هینتس (صص: 146و140) و تاورنیه (Tavernier, 2004: 27 ) با استناد به نامِ ایرانی رهبری شورشگران در قیامهای اول و دوم ایلامیها، معتقدند که این شورشها برای مقابله با پادشاهی داریوش و به رهبری پارسیها در سرزمین ایلام و با حمایت مردم ایلام انجام شد و دارای ماهیتی ملیگرایانه نبود.
همانطور که قبلا اشاره شد، یکی از دلایل عمدۀ این پژوهشگران در نفی ماهیت ملیگرایانۀ این قیامها، نام ایرانی رهبری قیامها در مورد اول و دوم است؛ این در حالی است که به نظر میرسد همزیستی طولانیمدت پارسیها و ایلامیها هم در سرزمین انشان و حتی در شوش در دورۀ ایلام نو (Tavernier, 2011: 243)، و همینطور تاثیرات متقابل فرهنگی بین این دو قوم، در این چشمانداز مغفول مانده است؛ زیرا با توجه به ارتباطات فرهنگی درازمدت بین این دو قوم و تاثیرات متقابل فرهنگی بین آنان، نام ایرانی رهبران شورشگران به تنهایی نمیتواند به معنای رهبری قیام توسط پارسیها باشد.
نسخههای فارسی باستان (OP)، بابلی (AA) و ایلامی (AE) کتیبۀ بیستون، دربارۀ شورش نخست ایلام، گزارشی مشابه ارائه دادهاند که در آن بر چند نکته تأکید شده است: 1) آسینه، طبق ادعای داریوش یک ایلامی بود که در ایلام قیام کرد. 2) ایلامیها به حمایت از او پرداختند. 3) او خود را پادشاه ایلام نامید و مردم (ایلامیها) به او پیوستند. 4) ایلام اولین ناحیهای بود که بعد از قتل گئومات مغ/بردیای دروغین(؟) علیه حاکمیت داریوش قیام کرد (OP § 16:I.72b-81a; AE § 15: I.56b-63a; AA § 15: 29b-32a). نسخههای سهگانۀ کتیبۀ بیستون، دربارۀ شورش دوم ایلام نیز گزارش مشابهی را بهدست میدهند. اما این قیام در مقایسه با نخستین قیام ایلام، دارای ویژگیهای دیگری هم بود: 1) رهبر قیام (مرتیه) اهل پارس و از قریه کوگَنَکَ بود و داریوش در ستون چهارم کتیبۀ بیستون، وی را بر خلاف آسینه یک پارسی معرفی میکند. 2) او برای قیام علیه داریوش اول، از پارس به ایلام آمد و در آنجا بود که قیام خود را آغاز کرد. 3) او بر خلاف آسینه، خود را اومانیش نامید (که یکی از پادشاهان ایلامی بود) 4) نقطۀ تشابه میان او و آسینه، داشتن اسم ایرانی است (OP § 22:II.8b-11a; AE § 21: II.4b-7a; AA § 21a: 41b-42a). قیام سوم ایلام نیز حاوی نکاتی چند است که به وضوح، آن را از دو شورش پیشین ایلام علیه داریوش اول، مجزا میکند: 1) رهبری قیام بر عهدۀ فردی به نام اثَمَئیتَ بود که داریوش او را یک ایلامی معرفی کرده است. 2) بر خلاف دو قیام پیش، که به نظر هینتس و تاورنیه (نگاه کنید به قبل)، رهبران آن دارای اسامی ایرانی بودند، رهبر این قیام نامی ایرانی ندارد. 3) شورش سوم، زمانی رخ داد که داریوش، پیشتر به سرکوب شورشیان افتخار کرده و ادعا میکند که تمامی شورشها را در قلمرو خود سرکوب کرده است (OP § 71 V.1-14a). ولی بهرغم قدرتنمایی داریوش و سرکوب شورشهای متعدد، که میباید باعث ترس و ناامیدی در میان ایلامیها شده باشد، باز شاهد شورشی دیگر در ایلام هستیم.
در هرحال، با نگاهی به ویژگیهای هر یک از شورشهای سهگانۀ ایلام، به نظر میرسد که بر خلاف نظریات بریان، هینتس و تاورنیه، که با تکیه بر نامهای ایرانی بعضی از شورشگران، این قیامها را به پارسیهای ساکن سرزمین ایلام نسبت میدهند، شواهد تاریخی، عکس این نظر را نشان میدهد؛ بر این اساس، وجود نام ایرانی به تنهایی، به معنی پارسی بودن آنها نیست و برای فهم دقیق مسئله، میباید این امر را در چارچوب مناسبات سیاسی و فرهنگی میان ایلامیها و پارسیها در طول چندین سده حضورِ پارسیها در مجاورت مرزهای ایلام و نفوذ به سرزمین انشان/ پارس 'که روزگاری تحت سلطۀ ایلامیها بود' تحلیل کرد. به دیگر سخن، صرف داشتن نام ایرانی، به معنای پارسی بودن نیست؛ زیرا حضورِ درازمدت پارسیها در منطقه و در میان ایلامیها و تأثیرات متقابل فرهنگی بین این دو قوم، باعث میشود که نتوان بر اساس نامهای افراد دربارۀ قومیت آنها قضاوت کرد، بهخصوص که داریوش به طور مشخص دربارۀ آسینه که نامی ایرانی است، از وی بهعنوان یک ایلامی نام میبرد، نه یک پارسی (برای رابطه پارسیها با ایلامیها نگاه کنید به: ایمانپور و علیزاده، 1391: 21-38؛ ایمانپور و علیزاده، 1390: 51-77؛Potts, 2005; Waters, 2011b, 1999; Root, 2011; Henkelman, 2011, 2008; Zournatzi, 2011; ). بهعلاوه، اسناد به دست آمده از شوشِ دورۀ ایلام نو، که میتوان آنها را در سالهای بین 539- 625 ق.م، قرار داد، حضور عناصر و نامهای ایرانی را در منطقه نشان میدهد (Tavernier, 2011: 243). از سوی دیگر، در حالی که تعدادی از پژوهشگران، معتقدند نام کوروش یک نام ایلامی است، منابع کلاسیک و اکثر پژوهشگران، بر پارسی بودن کوروش بزرگ و اجدادش اتفاقنظر دارند (رضایی باغبیدی، صص71-63؛Potts, 2005: 8-28). به خصوص که داریوش در ستون پنجم کتیبه نیز آسینه را به عنوان یک ایلامی معرفی میکند. بهطورکلی، با نگاهی به تاریخ و حتی ایران امروزی، میتوان ادعا کرد که تنها بر اساس اسامی افراد، نمیتوان دربارۀ ماهیت و خاستگاه ایشان قضاوت کرد؛ چنانکه در ایران امروز، افراد بسیاری دارای نامهایی با ریشۀ ترکی، عربی و ایرانی هستند، ولی این به معنای عرب بودن یا ترک بودن این اشخاص نیست. لازم است در این باره نیز، این قبیل مسائل را در چارچوب روابط درازمدت سیاسی و فرهنگی میان ایلامیها و پارسیها بررسی کنیم.
در رابطه با شورش دوم ایلامیها به رهبری مرتیه، که او نیز دارای نامی ایرانی است، استدلالهای فوق قابل تعمیم است؛ به خصوص که او، خود را اومانیش، پادشاه ایلام خواند. در باب این که چرا مرتیه، از پارس به شوش رفته تا در آنجا علیه داریوش قیام کند، میتوان گفت که این امر، شاید به این سبب بوده که شوش، برای قیام مساعدتر بوده و به احتمال بسیار پارسیها هنوز در شوش تسلط و نفوذ کافی نداشتهاند (Briant, pp: 121-125). در هرحال، هرچند که داریوش، در ستون اول کتیبۀ بیستون به خاستگاه و مولد مرتیه اشاره ندارد، و بیشتر بر ادعای او تأکید میکند که خود را به یکی از شاهان پیشین ایلام به نام اومانیش منتسب کرده و مردم ایلام به وی پیوستند و ایشان در نهایت خود را شاه ایلام اعلام کرده است، اما داریوش در ستون چهارم کتیبهاش، وی را یک پارسی معرفی میکند؛ این اشاره، امری قابلتأمل است و مرتیه را از مورد نخست متمایز میسازد، هر چند که به نظر میرسد نام ایرانی وی و ظهور این فرد از سرزمین پارس/انشان قدیم، در تلقی داریوش دربارۀ پارسی بودن او، بیتاثیر نبوده باشد؛ به خصوص که این فرد از شهری برخاسته که به ادعای داریوش، در پارس یا انشان قدیم واقع بوده و این شهر برای چندین قرن محل سکونت ایلامیها و سپس پارسیها در کنار هم بوده است. اما نکتۀ مهمتر این که این فرد، بهطور مشخص خود را با نام یکی از شاهان پیشین ایلام یعنی اومانیش معرفی میکند که با استقبال نیز مواجه میشود. تاکید وی بر معرفی خود به نام یکی از شاهان پیشین ایلام، بیشتر نشاندهندۀ ایلامی بودن این فرد است تا پارسی بودن. زیرا بعید است که یک پارسی، بخواهد بهنام یکی از شاهان ایلام و بازگشت ایلامیها به قدرت، قیامی را علیه حاکمیت پارسیها آغاز کند. به نظر میرسد به دلیل حضور درازمدت پارسیها در انشان، و سپس تسلط آنها بر این سرزمین، بر جمعیت پارسی شهرهای پارس از جمله (کوگَنَکَ) افزوده شده بود و در این زمان، مرتیه بهعنوان یک ایلامی در سرزمین پارس، نمیتوانست از حمایت پارسیها برخوردار شود، لذا ترجیح داده که به سرزمین ایلام در خوزستان 'که هنوز ایلامیها در آن اکثریت داشتند' بیاید، به خصوص که داریوش نیز، همچنان بر شورش ایلامیها تأکید دارد و نه پارسیها.
اما مهمتر از همه، شورش اثَمَئیتَ/اَتَ- هَمیتی- اینشوشینَک بود. واترز (2000:85) نشان داده است که اَتَ-هَمیتی-اینشوشینَک، که کتیبههایی از او در شوش بهجای مانده، در واقع همان اثَمَئیتَ، رهبر سومین شورش ایلام علیه داریوش اول است که گوبریاس آن را سرکوب کرد. به منظور پی بردن به ماهیت سیاسی و ملیگرایانۀ قیام او، لازم است ابتدا به اوضاع ایلام بعد از سقوط شوش به دست آشوربانیپال اشارهای داشته باشیم.
منابع این دوره، بعد از حملات آشوربانیپال، به صورت پراکنده به اشخاصی اشاره دارند که شاید از سوی آشور، در ایلام حاکم بودهاند. در نامۀ بل- ابنی (Bel- Ebni)، سردارآشوربانیپال،آمدهاستکهمردوک'شر'اوصور(Marduk-Šar-uṣur) حاکم موقت شوش است. بعدها در سال 636 ق.م، در استوانۀ رسام، از شخصی با نام مانوا-کی-آشور (Mānuā- ki- Ašur) در سِمَت شهردار شهر سوزانو (شاید شوش) و حاکمی به نام پودانو (Pudānu) در شوش نام برده شده است (کامرون، صص160- 159). به نظر میرسد که ایلام، یا دستکم شوش، ولایتی آشوری باقی مانده باشد. همچنین هنگامی که نبو پیلسَر (Nabû- Pilesar) در سال 625 ق.م، از سوی آشور، شاه دستنشاندۀ ایلام معرفی شد، یکی از اقداماتش، بازگرداندن خدایان شهر شوش به آنجا بود (پاتس، 450:1388)، عدهای، این تحولات را نشاندهندۀ وجود ثبات سیاسی در ایلام، حداقل در ناحیۀ شوش میدانند (Stolper, 1984: 53; Potts, 2012: 46-47; Waters, 2011a: 247). در هرحال، فعالیتهای نظامی ایلامیها و بازسازی معابد اینشوشینک و پی-نی-کیر (Pinikir) شاید نشاندهندۀ یک نوزایی در ایلام بعد از حملات آشوربانیپال و استقلال از بابل باشد. این چیزی است که مُهرهای شوش، متعلق به سالهای بین 539-647 ق.م، نیز آن را تایید کرده و از وجود یک شکوفایی در شوش خبر میدهد (پاتس، ص464 ؛Miroschedji, p: 35). از طرف دیگر، الواح بهدست آمده از شوش از پادشاهی با نام شوتور- نَهونتِ دوم و شاهان سَمَتی (در غربِ فارس) و پادشاه زَرِینیها نام بردهاند که به احتمال قویً عدهای از آنها، رهبران قبیلهای و یا پادشاهان بومی بودند که پادشاه شوش در رأس آنها قرار داشت (Miroschedji, p: 35; cf. Waters, 2000: 92- 107). این موارد نشان میدهد که ایلام، با حملات آشوربانیپال از بین نرفته است و بعد از مدتی توانسته حیات سیاسی خود را باز یابد. از طرف دیگر، والا معتقد است که کوروش دوم، در هنگام فتح شوش، تنها به این امر اکتفا نمود که با شاهان ایلامی در شوش به نام تپتی-هوبَن- اینشوشینَک یا هوترَن-تپتی/ هَلکَتَش عقد اتحاد بندد و به این امر رضایت داد که آنها تحت سلطۀ او باشند (Vallat, 1996: 391). در واقع این موضوع، به خوبی نشاندهندۀ اینست که تسلط شاهان هخامنشی بر شوش، پیش از به قدرت رسیدن داریوش اول، ناچیز بوده و ایلامیهاً از یک استقلال داخلی نسبی برخوردار بودهاند (Carter, p: 323; Vallat, 1984: 7).
بهعلاوه، همانطور که پیش از این اشاره شد، واترز (2000: 85) و به تبعیت از او تاورنیه (2004: 22-29)، زمان تحریر کتیبههای اثَمَئیتَ/ اَتَ-هَمیت-اینشوشینَک را، زمان هخامنشیان تعیین کردهاند. بر این اساس، همانطور که تاورنیه به درستی اشاره کرده، قیام اثَمَئیتَ/اَتَ-هَمیتی- اینشوشینَک از چند جهت حائز اهمیت است: 1) او دارای ملیت و نامی کاملاً ایلامی است. 2) داریوش برای سرکوب او، مجبور شد که گوبریاس را عازم شوش کند. اما نکتۀ اساسی در رابطه با قیام اثَمَئیتَ/ اَتَ- هَمیتی-اینشوشینَک در زمان داریوش اول، استفادۀ او از عنوان «شاه انشان و شوش» بود؛ لقب «شاه انشان و شوش» را شاهان ایلامیِ دورۀ میانه به کار میبردند (هینتس، ص 107؛ پاتس، ص 293؛ هانسمن،ص 81). در این زمان، استفاده از لقب «شاه انشان و شوش» از سوی اثَمَئیتَ/ اَتَ-هَمیتی- اینشوشینَک، نشان میدهد که او، نهتنها مدعی حاکمیت بر شوش و سرزمین خوزستان است، بلکه ادعای حاکمیت بر ناحیۀ انشان/ پارس را نیز که روزگاری بخشی از سرزمین ایلام بود، دارد. ادعای حاکمیت بر ناحیۀ انشان، به وضوح میتواند نشاندهندۀ دیدگاه سیاسی و نگاه ملیگرایانۀ اثَمَئیتَ/ اَت-َمیتی-اینشوشینَک، مبنی بر بازگشت به ایلام کهن باشد. انتخاب این عنوان از سوی او، دارای بار سیاسی زیادی بوده و میتوان تمایل به احیای گذشتۀ درخشان ایلام قدیم را در آن باز یافت؛ تمایلی که در تضاد آشکار با حاکمیت پارسیها در ناحیۀ انشان است. همانگونه که تاورنیه (2004: 29) اشاره کرده است، به احتمال زیاد اثَمَئیتَ/ اَتَ-هَمیتی-اینشوشینَک، پس از آشفته شدن اوضاع شاهنشاهی هخامنشی، فرصت را مناسب دیده که علیه حاکمیت پارسیها قیام نموده و احتمالا امید داشته که بار دیگر تسلط ایلام را بر ناحیۀ انشان/ پارس برقرار سازد.
نتیجه
همانطور که اشاره شد بهدنبال روی کار آمدن داریوش در سال 522 ق. م، بسیاری از ساتراپها شورشی شدند که این شورشها در مرکز امپراتوری، بهویژه ایلام و پارس و ماد شدیدتر بود. هرچند که دامنۀ شورشها در ایلام، گسترده نشد و این شورشها، به سرعت سرکوب شد؛ اما سهبار شورش پیدرپی در طول دو سال، و ادعای رهبران شورشها، که در تلاش برای پیوند خود با شاهان پیشین ایلامی بودند، همگی نشان میدهند که حداقل ایلامیهای ساکن در شوش و اطراف آن، از گذشتۀ درخشان خود اطلاع داشتهاند و پس از مرگ کمبوجیۀ دوم، و رویکارآمدن پرسشبرانگیز داریوش، و بحران مشروعیت در حکومت مرکزی، از فرصت استفاده کرده و سعی کردند که بر منطقۀ شوش تسلط پیدا کنند. همچنین به نظر میرسد که شوش، در دوران کوروش و کمبوجیۀ دوم، همچنان شهری ایلامی باقی مانده است؛ تنها در زمان داریوش بود که پس از سرکوب شورشها و با انتخاب آن به عنوان پایتخت و فعالیتهای ساختمانی، چهرۀ پارسی به خود گرفت. با توجه به مباحث فوق، به نظر میرسد که قیام آسینه و مرتیه، ماهیتی ملیگرایانه داشته است، و نام ایرانی رهبران دو قیام نخست در ایلام، نمیتواند به معنای رهبری قیامها توسط پارسیها باشد. همانگونه که اشاره شد، داشتن اسامی ایرانی را میبایست در چارچوب روابط سیاسی و فرهنگی میان پارسیها و ایلامیها در طول چندین سده پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی به دست کوروش دوم، بررسی کرد. اما در میان این شورشها، شورش اثَمَئیتَ/ اَتَ-هَمیتی- اینشوشینَک، ظاهراً از همه مهمتر بود، انتخاب عنوان «شاه انشان و شوش» توسط وی، به وضوح ماهیت سیاسی و ملیگرایانۀ قیام او و بازگشت به دوران طلایی ایلام بزرگ را که شامل پارس/ انشان نیز میشد، نشان میدهد. در هر حال، به نظر میرسد پس از سرکوب شدید این قیامها توسط داریوش، ایلامیها بهجای تقابل، سیاست همکاری و همراهی با پارسیها را در پیش گرفتند و دیری نپایید که از جایگاه ممتازی در دربار و سیستم مدیریتی پارسیها برخوردار شدند و بعدها توانستند تأثیرات فرهنگی و سیاسی بسیاری را بر پارسیها بگذارند.
کوتهنوشتهها
نسخۀ بابلی کتیبۀ بیستون |
AA: |
نسخۀ ایلامی کتیبۀ بیستون |
AE: |
Achaemenid Research on Texts and Archaeology |
ARTA |
کتیبۀ بیستون |
DB: |
E.Yarshater (ed), Encyclopedia Iranica |
EncIr: |
نسخۀ پارسی باستان کتیبۀ بیستون |
OP: |
State Archives of Assyria Studies |
SAAS: |