نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
استادیار باستانشناسی، دانشگاه سیستان و بلوچستان
چکیده
اهمیت سنگنوشتهها از این جهت که جزء منابع دستاولی هستند که به رخدادهای تاریخی اشاره دارند، بر کسی پوشیده نیست. هدف نوشتار حاضر معرفی سنگنوشتههای شاهوگت است که در نزدیکی روستای تابَکتَل از توابع دهستان چاهان در حوالی نیکشهر کشف شدهاند. این سنگنوشتهها به وقایعی اشاره دارند که در اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هـ.ق. از دوران پر تلاطم تاریخ ایران، در صفحات جنوبی رخ داده است و آنها را میتوان با حوادثی که در منابع تاریخی آمده تطبیق داد. یورش مغولان جغتایی به شیراز و هرمز، درگیری میان فرمانروایان مناطق و جزایر جنوب از قبیل شیراز، هرمز، کیش و قشم برای در دست داشتن راهها و منافع تجاری، از جمله دلایلی است که به پناهنده شدن عدهای به ارتفاعات مکران و در نتیجه نقر این کتیبهها انجامیده است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Political Events in South Iran During the First Half of the 8th Century (A.H.) Based on the Newfound Inscriptions in Shāhugat: Makrān
نویسندگان [English]
- Rouhollah Shirazi
- Behrooz Barjasteh Delforooz
چکیده [English]
The importance of inscriptions as the primary sources refer to historical events is undeniable. Introducing the Shāhugat inscriptions were found near Tābaktal village of Chāhān district around Nikshahr is the purpose of present paper. They refer to the events that occurred in south Iran around the end of the 7
th
and the beginning of the 8
th
centuries AH., a colorful and turbulent period of its history, some of which can be easily adapted to the historical sources. The invasion of Chagatai Mongols to Shiraz and Hormuz, the conflicts between the rulers of districts and southern islands such as Shiraz, Hormuz, Kish and Qeshm to hold the roads and commercial interests are among the reasons that made some of the people to refuge the highlands of Makrān and subsequently led to these inscriptions.
کلیدواژهها [English]
- Makrān
- Shāhugat
- Hormuz kings
- 8th century
- inscription
1. مقدمه
شناخت رخدادهای تاریخی با استفاده از منابع معتبر از اولویتهای پژوهشهای تاریخی است. سنگنوشتهها بخش جداییناپذیر دادههای تاریخی هستند که به درک وقایع گذشته کمک شایانی میکنند. اهمیت این دسته از معلومات تاریخی از این واقعیت سرچشمه میگیرد که آنها در زمان وقوع تحولات یادرزمانینزدیکبهآننوشتهشدهاند.
کتیبههای نوین و ناشناختۀ شاهوگت (Šāhūgaţ) از همین گونه یافتههای تاریخی و باستانشناسی است که میتواند به روشن شدن حوادث سیاسی صفحات جنوبی ایران و همچنین سواحل خلیج فارس و دریای مکران، یاری رساند.
طرح بررسی باستانشناسی مکران جنوبی به سرپرستی روحاله شیرازی در حوزۀ شهرستان نیکشهر (گِه)1 در جنوب بلوچستان، در سال 1387 اجرا شد. طی این بررسی، مجموعهای سنگنوشته از دوران اسلامی در حدود سه کیلومتری جنوب روستای تابکتَل از توابع دهستان چاهان در جنوبی غرب نیکشهر کشف گردید (تصویر 1) که در اینجا به معرفی و تحلیل آنها پرداخته میشود.
تصویر 1- موقعیت جغرافیایی کتیبههای مکشوفه بر روی نقشۀ ایران
2. بستر طبیعی
بخش بزرگی از جنوب شرق ایران را بلوچستان (بین 25 درجه و 3 دقیقه تا 31 درجه و 27 دقیقه عرض شمالی و 58 درجه و 50 دقیقه تا 63 درجه و 21 دقیقه طول شرقی) در بر گرفته است. این سرزمین از شمال به سیستان، از شرق به سند، از جنوب به دریای عمان و از شمال غرب و مغرب به کرمان و هرمزگان محدود میشود و از نظر جمعیتی از کمتراکمترین نواحی کشور است.
حوزۀ جنوب شرق ایران، در مقایسه با منطقۀ مرتفع قائنات، از لحاظ اقلیم و زمینریختشناسی دارای ویژگیهای منحصربهفرد میباشد. سیستم زاگرس جنوبی را که کوههای بلوچستان بخشی از آن است، میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش نخست، شامل ارتفاعاتی است که کوههای ساحلی و نیز برجستگیهای کمارتفاع داخلی مکران را تشکیل میدهد. این کوهها در جهت شرقی ' غربی تا جنوب غربی افغانستان ادامه مییابد. بخش دوم مجموعۀ بلندیهای چینخوردهای است که در امتداد سواحل شمالی خلیج فارس (روبهروی قطر تا سواحل شمال غربی عمان) به چشم میخورد (Fisher, p:81). ویژگی اقلیمی جنوب بلوچستان زمستانهای معتدل و تابستانهای بسیار گرم است که تحتتأثیر جریانهای مونسونی قرار دارد.
از نظر جغرافیایی بلوچستان را میتوان به دو حوزۀ سرحد و مکران تقسیم کرد که سرحد در شمال و مکران در جنوب واقع شده است. در کتیبههای داریوش اول از این ناحیه به عنوان «مَکا» (Maka- > Maciya-) یاد شده که در طی تاریخ پر فراز و نشیب خود شاهد دگرگونیهای بسیاری بوده است (Kent, p:201). جغرافینویسان یونانی از این سرزمین به نام «گدروزیا»(Gedrosia) یاد کردهاند. مهمترین رخداد تاریخی در این ناحیه از ایران، در قرن چهارم قبل از میلاد، عبور اسکندر مقدونی و سپاهیانش از این سرزمین خشک و بیآب و علف است که پیامدهای ناگواری را برای وی به دنبال داشته است. طبق گزارش آریان، مرکز این ساتراپی در آن زمان «پورا» بوده است (Arrian, VI. XXIV. 1).
3. توصیف سنگنوشتهها
این نوشتهها در جبهۀ شمالی ارتفاعات شاهوگَت2 بر روی چند صخره نقر شده است. موقعیت دقیق جغرافیایی این آثار 25 درجه و 59 دقیقه و 49 ثانیۀ عرض شمالی و 59 درجه و 52 دقیقه و 25 ثانیۀ طول شرقی است. ارتفاع این آثار از سطح دریا 384 متر است و در فاصله 500 متری شمال آن رودخانۀ فصلی شاهوگت جریان دارد. این نوشتهها در میانۀ راه صعود به قلۀ کوه شاهوگت و در کنار تعدادی سنگنگاره قرار گرفته است. در مسیر دسترسی به این آثار، تعدادی سازههای دفاعی کهن به شکل سنگر وجود دارد که از کاربری دفاعی آنها در گذشته حکایت دارد. مشخصات و متن سنگنوشتهها به شرح ذیل است:
3'1'سنگنوشتۀ شمارۀ یک
سنگنوشتۀ اول در قسمت جنوب شرقی سنگنوشتۀ شمارۀ دو کنده شده و به شدّت فرسایش یافته است (تصویر 2). در نتیجۀ بارندگیهای پیدرپی و با توجه به عمق کم نوشته، رسوب سطح آن را دربر گرفته و در برخی موارد کلماتی را شسته و پوشانده است. این کنش فرسایشی باعث شده است خواندن آن بسیار دشوار شود.
تصویر 2- کتیبۀ شماره 1 به تاریخ 711 هجری قمری
متن کتیبۀ شماره یک تا آنجا که امکان خواندن آن وجود دارد به شرح ذیل است:
جـوار.................کو همان (؟) گـذار بـدی
در این مواضـع فرخنـده ما برقـرار بـدی
گـهـی بـوقت زمستـان و گـه بتابـستان
گـهـی بفصل خزان.........که بهــار بـدی
...................بشـادی شـدیم در بـر دوکان
......................... و محمـدگهر عیـار بـدی
ولـی که هفتصـد یازده ز بعــد رســول
مصاف ما و مغولان........به صد سوار بدی
حدیث جنگ که ما ده بُدایم ایـشان صد
بگفتـم همـه را من......................[بـدی]
عبدالملک بن نجیب
نکتۀ قابلتوجه در این نوشته وجود کلمۀ دوکان، تاریخ 711هـ.ق. و مصاف مغولان میباشد. در سنگنوشتۀ شمارۀ دو نیز به واژۀ دوکان اشاره شده است و تاریخ 731 به قرابت زمانی این دو نوشته اشاره دارد. در نتیجه باید این دو نوشته را از نظر موضوعی و زمانی در امتداد و کنار هم بررسی و مطالعه کرد.
3'2' سنگنوشتۀ شمارۀ دو
این کتیبه مهمترین و طولانیترین نوشتهای است که در کوه شاهوگت وجود دارد (تصویر 3). در جبهۀ جنوبی صخرهای رسوبی که دارای سطحی هموار است، شعری در هشت بیت در زمینهای به ابعاد 270 سانتیمتر در 160 سانتیمتر نقر شده است که به شرح یک واقعۀ تاریخی میپردازد. در بیت اول، مصراع دوم زیر مصراع اول قرار گرفته و در ابیات دیگر مصراع دوم روبهروی مصراع اول نگاشته شده است. قالب این شعر قصیده است و در وزن مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (˘-˘- | ˘ ˘-- | ˘-˘- | --) سروده شده که یکی از رایجترین اوزان شعر فارسی است3. هجای قافیه در این قصیده «ال» است. هر بیت دارای هشت رکن است و در مقطع قصیده نیز در عالم تفاخر، شاعر به معرفی خود پرداخته است. در آخرین سطر نیز نگارنده نام خود را حک کرده است. از ویژگیهای نوشتاری این شعر کاربرد «ب»، «ج» و «ک» به ترتیب به جای «پ»، «چ» و «گ» میباشد.
خط این سنگنوشته نسخ است و فاصلۀ بین سه بیت اول بیست سانتیمتر، بین بیتهای چهارم، پنجم و ششم ده سانتیمتر و فاصلۀ بین بیت ششم تا دهم، پانزده سانتیمتر است. آخرین سطر نیز از سطح زمین یک متر ارتفاع دارد.
متن نوشته شرح لشکرکشی یکی از حکام شیراز به جَرون (جزیرۀ هرمز) و منوجان (در حدود پنجاه کیلومتری شمال هرمز) است که درسال 731 هـ.ق. اتفاق افتاده است.
تصویر 3- کتیبۀ شمارۀ دو به تاریخ 731 هجری قمری
متن کتیبۀ شمارۀ دو به شرح ذیل خوانده شده است:
قضـاببینکهچهآورددرضمیـرخیـال
عمــوم خاطــر ارباب را نمــود مــلال
شبـی بوقـت سحـر غلغلی بشهر افتـاد
که شـاه عرصـه شیـراز با ظلال جـلال
کشیـده لشـکر ایران زمین4 بهرمـوزات
چنانک دولت شـاه جـرون گرفـت زوال
بسـی فساد که واقع شد از قدوم سپـاه
علیالخصوصمنوجان که بد دفینهمال
چو این خبـر به ولایت رسیـد در ساعت
تمام خلق روان گشـت به جواب سـوال
بپـای قلعــه ساغــر بموضــع دوکــان
در آمدیم که او هسـت بهتـرین جبــال
ز هجــرة نبویّه گذشتـه بـد زین عهــد
بسال هیصد [هفتصد] و سی و یک [ز]هی؟ ستوده خصال
ز طبع روشن عبدالملک شد این ظاهـر
بحسب حال کسی همچو او نیافت کمال
کاتبه زکریا بن یوسف بن زکریا
3'3' سنگنوشتۀ شمارۀ 3
در کنار کتیبۀ شمارۀ یک، حدیث معروف «قنطره» نگاشته شده و نگارنده در ذیل آن، خود را «عزیزالدین بن عبدالرحیم» معرفی کرده است (تصویر4).
تصویر4- کتیبۀ شمارۀ سه با متن حدیث قنطره
متن سنگنوشتۀ شمارۀ 3
قال علیهالسلام
الدنیا قنطرة فعبروها و لا تعمروها4 (دنیا پلی است، پس از آن عبور کنید و آبادش مگردانید).
کاتبه عزیزالدین بن عبدالرحیم
با توجه به رنگ سنگنوشته، این نوشته نیز با سایر سنگنوشتهها همزمان به نظر میرسد. شایان ذکر است که در کنار این نوشتهها و صخرههای پیرامون، تعدادی سنگنگاره (petroglyphs) وجود دارد که برخی از آنها همزمان با نوشتهها و برخی دیگر با توجه به رنگ تیرهتر آنها، کهنتر به نظر میرسند.
4.تحلیل تحولات تاریخی اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم در هرموزات
با در نظر گرفتن مضامین موجود در سنگنوشتهها، پرسشهایی مطرح میشود که پاسخ روشن به آنها، به فهم درست تحولات تاریخی اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هـ.ق. در هرموزات و مکران کمک میکند. برای این منظور لازم است پس از طرح مجهولات موجود در نوشتهها، رخدادهای این عصر بر اساس متون تاریخی مرور شود.
مجهولات موجود در سنگنوشتهها را میتوان به ترتیب زیر مطرح کرد: نخست، «شاه عرصه شیراز» که به «هرموزات» یورش برده چه کسی بوده است؟ دوم، «شاه جرون» که در پی این حمله «دولت» وی زوال یافته است، کیست؟ در ادامۀ شعر آمده است گروهی در قلعهای به نام «ساغر» در «موضع دوکان» پناه گرفتهاند. به این ترتیب پرسش بعدی این است که قلعه ساغر کجاست و موضع دوکان در چه ناحیهای واقع شده است؟
در تاریخ آل مظفر (کتبی، ص50) میخوانیم که امیر شیخ ابواسحق اینجو، امیر شیراز، در صفر سال 748 با لشکری بیشمار برای تصرف کرمان و گرفتن آن از امیر مبارزالدین محمد مظفری روانه میشود و در سر راه به هر دیاری میرسد آنجا را خراب میکند. این لشکر «بامدادی ناخبر از اطراف گرد شهرستان سیرجان برآمدند و در حال شهر را مسخر کردند.» مصراع اول بیت دوم اذعان میدارد که «شبی به وقت سحر غلغلی به شهر افتاد» که میتواند با این حملهی غافلگیرانه به سیرجان انطباق داشته باشد. شیخ ابواسحق اینجو قلعۀ «حصین و رفیع» سیرجان را رها کرد و به سوی کرمان رفت و در بهرامجرد، در پانزده فرسخی کرمان، سرانجام با امیر مبارزالدین صلح کرد و به شیراز بازگشت. مولانا شمسالدین صائن قاضی، وزیر شیخ ابواسحق، برای به دست آوردن اموال هرمز به جانب آن ولایت روانه شد، سواحل را خراب کرد6 و به هنگام بهار روی به سردسیر کرمان نهاد (یقیناً از طریق منوجان و جیرفت)7 تا آنجا را تسخیر کند، ولی نهایتاً در جنگی که بین او و امیر مبارزالدین در حدود جوجرد و دران روی داد کشته شد (همان، ص51).
همانگونه که تاریخ متن شعر نشان میدهد آن وقایع در سال 731 ثبت گردیده است و وقایع ذکر شده در تاریخ آل مظفر مربوط به سال 746 و سالهای بعد از آن است؛ پس این حملات به ولایت هرمز و منوجان به محتوای سنگنوشتۀ شمارۀ دو ارتباطی ندارد؛ از این رو، باید دربارۀ حوادث قبل از سال 731 هـ.ق. بررسی و پژوهش کرد.(8)
بنابر نظر اشپولر (صص 153-157) و به نقل از منابعی که ذکر کرده است، همزمان با حملۀ مغول به ایران، جهانشاه از خاندان تورانشاه در هرمز سلطنت میکرد که در جنگ با مغولان کشته شد. میرشهابالدین، عموی جهانشاه که جانشین وی شد توانست مغولان را شکست دهد. پس از او رئیس شهریار، وزیر شهابالدین، جانشین او شد، ولی در جنگ با سیفالدین، برادرزاده و داماد میرشهابالدین که حاکم جزیرۀ کیش بود کشته شد. بدین ترتیب، سیفالدین بر میراث پدران خود دست یافت. سپس قلمرو خود را برای برادرزادهاش، شهابالدین محمدبن عیسی، به ارث گذاشت و پس از او برادرزادهاش، امیر رکنالدین محمود بن حامد، به سلطنت رسید که در زمان این پادشاه، هرمز (کهنه) به پیشرفتهای فراوانی دست یافت.
در پی ناآرامیهای بعدی، امیر سیفالدین نصرت9، یکی از پسران رکنالدین که در هرمز حکومت میکرد، به دست دو تن از برادرانش در سال 689 هـ.ق. کشته شد و برادرش، رکنالدین دوم، جانشین وی شد که او را نیز امیر بهاءالدین ایاز، غلام و محرم نصرت10 و عهدهدار حکومت منطقۀ قلهات، در سال 692 هـ.ق. از هرمز بیرون راند. اگرچه دو تن از برادران رکنالدین دوم، با کمک فرمانروای کرمان ایاز را متواری کردند، ایاز به زودی توانست بر رکنالدین دوم چیره شود و دوباره هرمز را تسخیر کند و به نام ملک معظم فخرالدین احمد الطیبی11، فرزند جمالالدین ابراهیم بن محمد الطیبی والی کیش12 و حامی خود خطبه بخواند و سکه ضرب کند.
در سال 696 هـ.ق. سپاهی از مغولان برای حمله به هرمز مأمور شد که فرماندهی آن را رکنالدین دوم بر عهده گرفت. ایاز با عقد قراردادی نظر مغولان را تأمین کرد و بدون هیچ برخوردی، خود فرمانروا باقی ماند و رکنالدین پس از مدتی سرگردانی در سیرجان درگذشت.
ایاز در نتیجۀ یورش سپاهیان جغتایی به جنوب شرقی ایران، در جزیرۀ قشم مستقر شد و توانست جزیرۀ جرون و چند جزیرۀ دیگر را به وساطت یکی از روحانیان از جمالالدین الطیبی، ملک کیش بخرد13. او در جزیرۀ جرون شهری به نام «هرمز» به یادبود هرمز قدیم بنا کرد و از آنجا بر تجارت سراسر خلیجفارس نظارت میکرد. او تا سال 711 هـ.ق. بر بخشهای بزرگی از شبهجزیرۀ عربستان و بخشی از خاک ایران فرمانروایی داشت. بعضی بر این عقیدهاند که او در این هنگام درگذشت و گروهی میگویند استعفا کرد تا به حکومت قلهات مشغول شود و در آنجا وفات یافت (همان، صص 155-156).
پس از ایاز، عزالدین گردانشاه، فرزند رکنالدین دوم14، فرمانروای هرمز شد که با وجود کوشش فراوان نتوانست از جنگ با نعیم فرمانروای کیش15 احتراز کند. نعیم که منافع خود را در تجارت با هندوستان در خطر میدید، با ملک عزالدین، والی شیراز متحد شد و در سال 714 هـ.ق. دو مرتبه به هرمز یورش برد و در دومین حمله با حیله توانست عزالدین گردانشاه را به اردوگاه خود بکشاند و او را دستگیر کند (ستوده، ص 114؛ شبانکارهای، ص 217؛ Teixeira, p.171). اشاره به این مطلب را میتوان در بیت دوم و سوم کتیبّۀ دوم مشاهده کرد:
شبی بوقت سحـر غلغلی بشهر افتاد
که شاه عرصه شیـراز با ظلال جلال
کشیـده لشکر ایران زمین بهرموزات
چنانکه دولت شاه جرون گرفت زوال
از بررسی تحولات تاریخی این دوران درمییابیم که در این هنگام «شاه عرصه شیراز» میبایستی ملک عزالدین الطیبی و «شاه جرون» عزالدین گردانشاه بوده باشد. در پی حوادث هرمز و دستگیر شدن عزالدین گردانشاه، شاهنشاه ملقب به غیاثالدین دینار، برادرزادۀ همسر وی، از طرف عمۀ خود (بیبی سلطان) به فرمانروایی برگزیده شد و چون گردانشاه پس از پنج ماه به طور اتفاقی از اسارت نجات یافت و به هرمز برگشت، با مقاومت غیاثالدین روبهرو گردید و در آغاز ناگزیر شد که به سواحل هرموزات بگریزد، ولی سپس توانست غیاثالدین را به مکران فراری دهد16. این حادثه را احتمالا افرادی نقل کردهاند که از آن حملات به مکران گریختهاند17:
بپـای قلعـه ساغـر بموضـع دوکـان
در آمدیم که او هست بهترین جبال
چنان که از فحوای شعر بر میآید «موضع دوکان» ناحیهای کوهستانی بوده که از ویژگیهای خاصی برخوردار بوده است، به گونهای که به «بهترین جبال» توصیف شده است. در بررسیهای میدانی اطراف این سنگنوشتهها، درمییابیم که مهمترین ویژگی این ناحیه وجود نقاطی است که در ارتفاعات واقع شده و دسترسی به آنها بسی دشوار است.
در منابع این دوره ذکری از «قلعه ساغر» و «موضع دوکان» یافت نشد. امروزه روستایی به نام «داروکان» در هفتاد کیلومتری شمال شرق شاهوگت وجود دارد. احتمالا در گذشته به تمام این حوزه دوکان یا داروکان گفته میشده است. در بالای کوه شاهوگت آثاری یافت شد که نشاندهندۀ استحکامات دفاعی است و میتواند «قلعۀ ساغر» باشد که شاعر، نویسنده و افراد همراه آنها به این مکان آمده و پناه گرفتهاند. این اسامی میبایستی بیشتر کاربرد محلی داشته باشد؛ چون در مقیاسی گستردهتر ناشناخته باقی مانده است.
گردانشاه تا سال 716 هـ.ق. در هرمز سلطنت کرد و در این سال درگذشت18. بعد از او بزرگترین فرزندش، مبارزالدین بهرامشاه، قدرت را در دست گرفت و توانست برادرانش قطبالدین تهمتن و نظامالدین عجم شاه را که در خارج از جزیره و در خاک ایران استقرار داشتند، شکست دهد؛ اما شهابالدین یوسف که از دریاسالاری عزل شده بود، تاجوتخت سلطنت را از چنگش بیرون آورد. شهابالدین یوسف سپس مبارزالدین بهرامشاه و نظامالدین عجمشاه را 'که بعدها با بهرامشاه از در صلح درآمده بود' به سعایت غیاثالدین دینار که از مکران برگشته بود، کشت19.
قطبالدین تهمتن، پسر ملک عزالدین گردانشاه و از مقتدرترین ملوک هرمز، پس از چندینسال از قلهات به هرمز بازگشت، یوسف را دستگیر کرد و دستور کشتن او و یارانش را صادر کرد. او پس از ده سال، برای انتقامجویی به کیش حمله کرد و جانشین نعیم، ملک غیاثالدین را دستگیر کرد و جزایر بحرین را نیز متصرف شد. وی تقریباً بر سراسر خلیج فارس تسلط داشت تا این که در سال 747 هـ.ق. درگذشت (اشپولر، ص157).20
در مورد منوجان نیز که از این حملات آسیب دیده است:
بسـی فسـاد که واقع شد از قدوم سپاه
علیالخصوص منوجان که بد دفینه مال
باید یادآوری کرد که شرفالدین علی یزدی از هفت قلعه نام میبرد که هنگام حملۀ امیر تیمور به شهرهای ساحلی در نزدیکی هرمز کهنه در پایان قرن هشتم، تسخیر و سوزانده شدند. این هفت قلعه عبارتاند از: قلعۀ میناء در هرمز کهنه، قلعۀ تنگ زیدان، قلعۀ کشکک، حصار شامل، قلعۀ منوجان، قلعۀ توزک و قلعۀ تازیان (عوضنژاد، ص38)؛ بنابراین بدیهی به نظر میرسد قلعۀ منوجان نیز که از متعلقات امیرنشین هرمز به حساب میآمده است (همان، ص42)، از چنین یورشهایی بینصیب نمانده باشد.
5. نتیجه
با توجه به متن کتیبۀ اول و تاریخ آن، یعنی سال 711 هـ.ق. و کتیبۀ دوم به تاریخ 731 هـ.ق. میتوان رویداد حمله به هرمز، جرون و منوجان را مطابق متن سنگنوشتهها حدود اواخر قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هـ.ق. دانست. متن کتیبۀ اول گزارش یورش سال 699 هـ.ق.، یعنی حملۀ مغولان جغتایی به هرمز است که در سال 711 نقر شده است. نعیم، فرمانروای کیش، در اتحاد با ملک عزالدین، والی شیراز، در سال 714 هـ.ق. دوبار به هرمز یورش برد که شرح آن در منابع تاریخی آمده است. تاریخ 731 هـ.ق. که در سنگنوشتۀ دوم به آن اشاره شده است، مربوط به وقایعی است که به سال 714 اتفاق افتاده است. ویرانیهای منوجان به عنوان یکی از توابع ثروتمند هرمز نیز اجتنابناپذیر به نظر میرسیده است. کسانی که به شاهوگت در مکران پناه برده و کتیبۀ نخست را کندهاند، به احتمال فراوان میباید فراریانی باشند که از یورش مغولان جغتایی به دوکان پناه بردهاند. کسانی نیز که سنگنوشتۀ دوم را نقر کردهاند، به احتمال قوی با غیاثالدین دینار، برادرزادۀ همسر گردانشاه مرتبط بودهاند. بازماندۀ استحکاماتی که در شاهوگت مشاهده میشود، بقایای همان قلعۀ ساغر است که بر اساس سنگنوشتۀ شمارۀ دو در منطقۀ کوهستانی دوکان، واقع شده است.
6. سپاسگزاری
از خانم خیرالنساء امیری، رئیس ادارۀ میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری نیکشهر و از مجید امیری و امین بلیده که در جریان بررسیهای میدانی نگارندگان را یاری رساندهاند، صمیمانه سپاسگزاری میکنیم. لازم است از دکتر محمدعلی زهرازاده که متن مقاله را ویرایش کردهاند، تشکر کنیم. همچنین از دکتر محمدباقر وثوقی و دکتر محسن مرسلپور برای پیشنهادهایشان قدردانی میشود.
7. پینوشت
1- «گه» به معنی «گهتر و بهتر»، نام اصلی و قدیمی این شهر بوده است که در زمان پهلوی اول به «نیکشهر» تغییر یافت.
2- واژۀ «شاهوگت» اسم مرکب است که از دو بخش تشکیل شده است: یکی «شاهو» به معنای «شاه کوچک، شاهک» که در بلوچی اسم خاص است و دیگری «گت» که در بلوچی با «ت» برگشته «gaţ» تلفظ میشود و به معنی «پناهگاه، جای محصور و غیر قابل عبور و دور از دسترس، گُدار یا تنگۀ صعبالعبور» است. گت میبایستی وامواژهای از زبانهای هندوآریایی باشد. ترنر (Turner:1985) ذیلواژۀ 3986 واژۀ "gaḍḍh" را به معنی «قلعه» از واژۀ "*gaḍha-" هند و آریایی ذکر میکند. از این گونه گتها در جنوب بلوچستان بسیار بوده است و هنگامی که مردم مورد یورش و هجوم قرار میگرفتهاند، به این مکانها پناه میبردهاند و با امکاناتی که برای خود فراهم میکردهاند برای مدتهای طولانی میتوانستهاند به زندگی ادامه دهند و از گزند یورشگران مصون بمانند. برای نمونه میتوان به استحکامات دفاعی ذیل اشاره نمود که دارای پسوند یا پیشوند «گت» هستند: بلوچ گت، پیروز گت، گت بن و خاتون گت. تشیرا (Teixeira, p:156) نیز از قلعهای به نام «گت» (fortress of Gat) در اطراف میناب (بندر ابراهیم/ خور میناب) نام میبرد.
3- بحر مجتث مثمن مخبون محذوف.
4- کاربرد اصطلاح «ایران زمین» در آن دوره قابلتوجه است و به پژوهش بیشتر نیاز دارد. شواهد تاریخی در ایران به آن اشاره دارد که در دورۀ موردنظر حکومتهای محلی متعددی به صورت متقارن وجود داشتهاند. هر چند این وضعیت به نظام سیاسی یکپارچهای اشاره ندارد، مفهوم ایران زمین آشکارا گواهی بر وجود آگاهی تاریخی از تداوم اندیشۀ «ایرانشهری» در ضمیر مردمانی دارد که در چارچوب جغرافیایی ایران زندگی میکردهاند.
5- این حدیث در منابع معتبر حدیث به نقل از حضرت مسیح آورده شده است. اصل حدیث به این صورت در کتاب میزان الحکمه (جلد چهارم، صفحۀ 1750) آمده است: إنّما الدنیا قَنطَرهٌ، فاعبُرُوها و لاتَعمُروها.
6- کتبی (صص50 و 51) از تاریخ این واقعه سخنی نمیگوید، ولی ستوده (ص 119) آن را به سال 746 هـ.ق. و در دورۀ حکومت ملک قطبالدین ذکر میکند.
7- راه سواحل هرمز به کرمان از منوجان و کهنوج و جیرفت میگذرد و منوجان نیز از توابع و قلات هرمز محسوب میشده است؛ بنابراین، خرابی و فسادی که به ویژه بر منوجان (بیت چهارم شعر سنگنوشتۀ دوم) وارد شده است، میتواند نتیجۀ یکی از این گونه حملات باشد.
8- در سال 731 هـ.ق. حاکم شیراز شرفالدین محمود شاه اینجو در زمان سلطان ابوسعید ایلخانی بوده است.
9- شبانکارهای در مجمعالانساب (ص216) میگوید که پس از رکنالدین محمود ابتدا پسرش، قطبالدین تهمتن، به جای او نشست و پس از او مملکت بر برادر او سیفالدین نصرت آمد که از بیبی بانصر بود.
10- اقبال آشتیانی (ص 408) بهاءالدین ایاز را یکی از غلامان زوجِۀ رکنالدین مسعود ذکر میکند. مؤلف تاریخ جهانآراء، او را غلام پدر رکنالدین مسعود، یعنی رکنالدین محمود قلهاتی میداند. شبانکارهای (ص 216) مؤلف مجمعالانساب او را غلام سیفالدین نصرت میداند.
11- اقبال آشتیانی (ص 408) ملک فخرالدین احمد را برادر ملکالاسلام ذکر میکند.
12- فارس را گیخاتوخان از سال 692 هـ.ق، براً و بحراً به مبلغ یک هزار تومان به مدت چهار سال به شیخالاسلام جمالالدین ابراهیم بن محمد طیبی مقاطعه داد و او را به لقب ملکالاسلام ملقب و روانۀ شیراز کرد (آشتیانی، ص 407).
13- اقتداری (ص521) اشاره به این دارد که ایاز جزیره جرون را از نعیم ملک کیش خریداری کرده است.
14- ستوده (ص113) به نقل از منتخبالتواریخ معینی نطنزی، عزالدین گردانشاه را از فرزندان ملک شهابالدین محمود بن عیسی میداند. در مجمعالانساب (شبانکارهای، ص217) نیز چنین آمده است.
15- بهاءالدین ایاز جزیرۀ هرمز را قبلا از نعیم، ملک کیش خریده بود (ستوده، ص109).
16- از میان تمام منابع موجود، تنها تشیرا (Teixeira, p:171) به فرار ملک غیاثالدین دینار به مکران اشاره میکند. وثوقی (ص 188) به نقل از کاشانی (ص 163) از عفو او از سوی گردانشاه و اعزامش به مکران به عنوان حاکم یاد کرده است.
17- البته نمیتوان با اطمینان دربارۀ حضور غیاثالدین دینار در این محل اظهارنظر کرد. محلی نیز که خبر به آن رسیده است «چو این خبر به ولایت رسید در ساعت» میتواند هرمز، منوجان و یا هر مکان دیگری در مناطق مورد مناقشه باشد.
18- ستوده (ص114) به نقل از مجمعالانساب شبانکارهای (ص217) تاریخ وفات او را 720 هـ.ق ذکر میکند.
19- ستوده (114ص) از کشته شدن نظامالدین عجمشاه حرفی به میان نمیآورد و حتی در جای دیگری از دستگیری او هم سخنی نیست. گزارش اشپولر یا ترجمۀ فارسی کتاب او از این واقعه بسیار مخدوش است. در این ترجمه به نقل از تشیرا آمده است که مبارزالدین بهرامشاه توانست برادرش شاه قطبالدین را در خاک ایران دستگیر کند، اما شهابالدین یوسف، امیرالبحر، پس از غصب تاج و تخت به توصیۀ غیاثالدین دینار که از مکران برگشته بود، او و قطبالدین را کشت. اما روایت تشیرا (1902, p:172) با این ترجمه همخوانی ندارد و به روشنی به کشته شدن مبارزالدین بهرامشاه، مادرش و برادرش نظامالدین عجمشاه اشاره دارد، البته، ممکن است این یک اشتباه چاپی در ترجمۀ به فارسی باشد. اقتداری (ص523) نیز مطلبی مشابه با تشیرا ذکر میکند. در ضمن، در ترجمۀ فارسیِ اشپولر به جای عزالدین گردانشاه، غیاثالدین گردانشاه ذکر شده است (اشپولر، ص 156).
20- گزارش اشپولر (صص 156-157) نسبت تهمتن (قطبالدین تهمتن) را با مبارزالدین بهرامشاه و شاه قطبالدین مشخص نمیکند که آیا او برادر دیگر آنها بوده یا نسبت دیگری با آنها داشته است؟ او حتی از کشتهشدن نظامالدین عجم شاه به دست شهابالدین یوسف حرفی به میان نمیآورد و مینویسد که نظامالدین را تهمتن در سال 745 هـ.ق. به قلهات تبعید میکند و یا به روایت ابن بطوطه به تحریک قطبالدین یکی از زنانش او را مسموم میکند (ابن بطوطه، ج1، ص 336).