نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخ دانشگاه لرستان
2 دانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ دانشگاه لرستان
چکیده
ایل سنجابی از ایلات کرد غرب ایران هستند که در جریان جنگ جهانی اول، به حمایت از دولت موقت ملی نظامالسلطنه و ملیگرایان همراه وی برخاستند و ضمن اعلامِ مخالفت با حضور و فعالیت سپاهیان دولتهای انگلیس و روس، با نیروهای آلمانی و عثمانی همراه شدند. بعد از غلبة سپاهیان روس و انگلیس بر منطقة غرب، این ایل پناهگاه عناصر ملی دولت موقت شدند و بهمخالفتباحضوروبرنامههای نیروهای بریتانیا در غرب ایران ادامه دادند. این مقاله درصدد بررسی چگونگی تقابل سران ایل سنجابی با اقدامات و برنامههای دولت بریتانیا در غرب ایران در جریان جنگ جهانی اول است. این مطالعه نشان میدهد انگلیسیها بعد از غلبه بر غرب ایران، قصد داشتند پلیس غرب را از طریق جذبِ ایلاتِ منطقه تشکیل دهند و ایل سنجابی نیز با توجه به قدرت نظامی قابلتوجه و حمایت از عناصر ملی، بیش از دیگر ایلات مورد توجه آنها قرارگرفت. سران ایل سنجابی ضمن ادامة همکاری با اعضای کمیتة دفاع ملی، مخالفت خود را با برنامهها و اقدامات نیروهای انگلیسی در غرب اعلام کردند. کارگزاران انگلیسی در غرب ایران کوشیدند تا سران ایل سنجابی را از چهار طریقِ گفتوگو، تحریک ایلات مجاور علیه آنها، قطع ارتباط اعضای کمیتة ملی با ایشان و سرانجام حملة نظامی، با خود همراه و از مخالفت آنها جلوگیری کنند.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
The Sanjabi Tribe and British Policy in West of Iran during the World War I.
نویسندگان [English]
- Mohsen Rahmati 1
- Pir Hossein Nazari 2
1 Associate professor in History, University of Lorestan
2 M.A Student in History, University of Lorestan
چکیده [English]
The Sanjâbi or Senjâwi tribe was one of the Kurdish tribes in west of Iranthatsupportedthetransitionalgovernment of Nizam al-Saltana and its nationalist supporters and united with Ottoman and German forces to express its opposition to the presence and activities of Russian and BritishtroopsduringtheWorldWarI. After the victory of Russian and BritisharmiesinIranianwestern regions, this tribe became a shelter for refugeesoftransitionalgovernmentandkeptonitsoppositiontothe presenceofBritishforcesandtheirprogramsinwestofIran. The present paperistostudythequality of the Sanjabi tribe leaders' opposition to British policies and activities in west of Iran. It has been shown, in this article, that the British intended to establish the west police using the local tribes after capturing western Iranian regions, and the sanjabi tribe drew their attention more than other tribes due to its considerable military power and its efforts to support the national agents. Continuing to work with members of the National Defense Committee, the Sanjabi leaders announced their opposition to the policy of the British. The British brokers in west of Iran tried to discourage the leaders of Sanjabi tribe to oppose their policies in four manners: negotiation, to stimulate neighboring tribes against them, disconnecting their relations to the members of the National Committee, and military attack.
کلیدواژهها [English]
- The Sanjabi Tribe
- the World War I
- Kermanshahan
- Iran
- Britain
1.مقدمه
ایل سنجابی از ایلات کرد در نواحی غربی ایران بودند که در نوار مرزی بین ایران و عثمانی سکونت داشتند و در طی سالهای جنگ جهانی اول، در حوادث غرب ایران نقش قابل توجهی ایفاء کردند. در جریان این جنگ، با توجه به نقضِ بیطرفیِ دولتِ ایران از سوی عثمانی، عبور نیروهای نظامی آن کشور از مرزهای غربی و شمال غربی ایران و در پی آن هجوم نیروهای روسی و انگلیسی به بهانة مقابله با نیروهای عثمانی، نواحیِ غرب کشور، بهویژه منطقة زندگی ایل سنجابی، عملاً صحنة زد و خورد و رقابت شدید بین این سه قدرت شد. با توجه به ناتوانی حکومت مرکزی ایران در حفظِ بیطرفیِ خود، حضور و وجود تعدادِ زیادی از ایلات کرد در غرب ایران و همچنین قدرت رزمی قابل توجه این ایلات، بر هر سه قدرتِ رقیب معلوم بود که فقط از طریق اتحاد با این ایلات میتوانند در منطقه نفوذ کنند و هر کس بتواند با تعداد بیشتری از ایلات متحد شود، ابتکار عمل در آن منطقه را در دست خواهد گرفت.
تا زمان حضور دولت موقت ملی به ریاست نظامالسلطنه مافی در کرمانشاه و حضور مهاجران ملی در آنجا، همة ایلات غرب بر اثر تمایلات و احساسات وطندوستانه به آن پیوسته بودند، اما بعد از رانده شدن این دولت، تعرّض مقطعی و متناوب هر سه قدرت در این منطقه و لزوم داشتن پایگاه در منطقه از طریق اتّحاد با این ایلات، رقابت شدید آنها را در جلب همکاری و اتّحاد با سران ایلات غرب ایران در پی داشت؛ در نتیجه، ایلاتِ کرد منطقة غرب، به کانون مرکزی این رقابتِ سه جانبه مبدّل شدند. ایل سنجابی نیز به عنوان یکی از این ایلات، در جریان جنگ جهانی اول حامی منافع ملّی و پناهگاه اعضای دولت موقت ملّی و مهاجران ایران بودند که از آن پس در معرض حملات نیروهای هر دو دولت روسیه و انگلستان قرارگرفتند، اما با توجه به آنکه در پایان جنگ، انگلستان فاتح اصلی محسوب شد و بر همۀ نواحی غربی تسلّط یافت، مطالعۀ رابطة بین آنها و سران ایل سنجابی در طی جنگ جهانی اول، اهمیت بیشتری دارد.
بهرغم آنکه پژوهشهای متعدّدی دربارۀ سیاست انگلیس در میان ایلات غرب و جنوب غربی ایران و همچنین دربارۀ ایل سنجابی و تاریخچة آن انجام شده است، هنوز روابط و در واقع نوع واکنش آنها در قبال سیاست اعمال نفوذ انگلیس در غرب ایران به تفصیل بررسی و مطالعه نشده و رسالت مقالة حاضر پرداختن به این قضیه یا به عبارت بهتر، ارائۀ پاسخی روشن به این پرسش است که چگونه ایل سنجابی مورد توجه انگلیسیها قرارگرفت و سران این ایل در قبال سیاست نفوذ انگلستان در غرب ایران چه واکنشی نشان دادند؟
- 2. محدودۀ جغرافیایی و قلمرو ایل سنجابی
ایل سنجابی از ایلاتِ متأخر و نوبنیان است که از اواسط عهد ناصری (1264-1313 هـ.ق) و با انشعاب از ایل زنگنه به وجود آمد. حسنخان بختیار با پرداخت پیشکش به حکّام قاجاری در سال 1293هـ.ق این انشعاب را رقم زد و خود به عنوان نخستین ایلخانِ آن انتخاب شد. دربارۀ وجهتسمیة این ایل، نظرهای متعددی ابراز شده است که اقناع کننده نیستند.1
محل زندگی ایل سنجابی، بخش وسیعی از اراضی غربی استان کرمانشاه را در بر میگیرد که از شمال به شهرستان روانسر کنونی و بخش میاندربند کرمانشاه و از جنوب و جنوب شرقی به منطقة ایل کلهر (شهرستان اسلامآباد غرب) محدود است و از طرف شمال غربی و غرب نیز با اراضیِ ایلات گوران، ولدبیگی و جافِ جوانرود هممرز است؛ بنابراین، قلمرو ایل سنجابی از ماهیدشت تا قصرشیرین امتداد داشته و مناطقی از اورامانات را نیز در بر میگرفته است. این قلمرو در سمت غرب از قصرشیرین تا حدود خانقین، مندلی، قزلرباط، شهربان و نفتشهر امتداد داشت. در سال 1914 میلادی (1332هـ.ق) به موجب قرارداد تحدید حدود بین ایران و دولت عثمانی که با حکمیت دولتهای انگلستان و روسیه انجام شد، قسمت عمدۀ مراتع ایل سنجابی ضمیمۀ خاک عثمانی شد و در حال حاضر جزء کشور عراق است (مکری، ص10)؛ بنابراین، اکنون مرزهای غربی قلمرو ایل سنجابی به نوار مرزی ایران و عراق، از بالادست رودخانۀ تنگاب تا حوالی نفتشهر، محدود است.
اگرچه این ایل در اوایل تشکیل دارای دوازده طایفة چالاوی، اللهیارخانی، عباسوَند، خردهدسته، دولتمند و دَستَجه، دارخور، دالیان، رهبروَند، تَکِهوَند، بیوهجَشنیان، مَجریلان و بَراز بوده است که گرچه دارای منشأ واحد نیستند (سلطانی، ص838-839)، معالوصف، به خاطر ماهیت زندگی ایلیاتی و لزوم اشتراک در مرتع برای چراگاه احشام و ضرورت ترتیب تقسیم و توزیع ادواری آن بین تیرههای ایل، مسئلۀ خدمت سربازی بر حسب بنیچۀ قدیم، دفاع از موجودیت ایل در برابر طوایف دیگر، همچنین تجانس زبان و مذهب، اعضای این ایل پیوند خود را حفظ و موجودیت خود را به عنوان یک ایلِ واحد تضمین و تثبیت کردند.
- 3. سیاست بریتانیا در ایران، در جنگ جهانی اول
انگلستان از ابتدای قرن نوزدهم، با پیشی گرفتن از رقبای استعمارگر خود بر نواحی وسیعی از جهان (از قارۀ آمریکا گرفته تا آفریقا، آسیا و اقیانوسیه) مسلّط شده بود، اما هندوستان در میان این مستعمرات موقعیتی ممتاز داشت. از همان زمان، ایران و بهویژه مناطق جنوب شرقی آن را به عنوان «دروازة هندوستان» و «سدّ محافظتی از منافع بریتانیا در هند» تلقی میکردند و در طی این قرن، سیاست انگلستان در ایران بر جلوگیری از تهاجم احتمالی به هند از طریق ایران متمرکز بود (سایکس، سفرنامه، صص438-439).
از اوایل قرن بیستم، تشدید رقابتهای استعماری و تلاش برای توسعة نیروی دریایی و تصاحب منافع و مستعمرات بیشتر توسط قدرتهای جدید، به تنش منافع بین دولتهای اروپایی انجامید و دستهبندی آنها علیه یکدیگر آغاز شد (موروا، ص533-542) و در این میان، بریتانیا در نواحی مختلف جهان (از اروپا تا شرق آسیا) با رقبای متعدد درگیر بود که مهمترین رقیبش در آسیا روسیه بود که در خاور دور و خاورمیانه، بهویژه ایران، منافع بریتانیا را تهدید میکرد و مقامات انگلیسی با جدیّت زیاد فعالیتهای روسیه در این نواحی را رصد میکردند. در شرق آسیا، انگلستان با اتّحاد با ژاپن کوشید تا کمربند محافظتی و دفاعی در برابر پیشرویهای روسیه ایجاد کند (kazemzadeh, p.366)، ولی در ایران اوضاع فرق میکرد.
از ابتدای قرن 19 تا آغاز جنگ جهانی اول، مقامات سیاسی بریتانیا بر «تمامیت ارضی» ایران به مثابة «دولت حایل» میان هند و روسیه اصرار و تأکید داشتند. افزایش نفوذ روسیه در ایران و پیشروی آن به سوی جنوب و رسیدن ناوگان روسی به خلیج فارس در آغاز قرن بیستم و همچنین حضور مأموران روسی در منطقة سیستان، انگلستان را به شدت از پیشروی روسیه نگران ساخت (Nazem, p.11-14). اکتشاف و استخراج نفت در نواحی جنوبی ایران و در حوزۀ نفوذ بریتانیا، در اوایل قرن 20 نیز بر اهمیت ایران و لزوم حفظ سلطه بر آن، در نزد دولتمردان انگلیسی و نگرانی آنها از پیشروی روسیه به جنوب افزود (Nazem, p.145-152؛ فاتح، ص 264-266)؛ لذا انگلستان به اتحاد با آلمان علیه روسیه متمایل بود، اما ناکامی در جلب اتّحاد آلمان، آن دولت را مجبور ساخت تا توسعهطلبی روسیه در ایران را به تنهایی مهار کند. نتیجة چنین روندی قرارداد 1907 و تقسیم ایران بود (Kazemzadeh, p.476-477; Nazem, 21-25)، اما روسها با تحکیم سلطۀ خود در منطقۀ تحتنفوذشان و همچنین اعمال قدرت از طریق برخی دولتمردان هوادار روس، موفق شدند تا در زمینههای تجاری و اقتصادیفریندی قرار د داد 1907 و تقسییم ایران بهد سه منطقه بود بنابراین، نسبت به انگلیس برتری نسبی پیدا کنند؛ بنابراین، در سالهای بعدی، انگلیس به نتایج قرارداد 1907 با تردید مینگریست (Burrell, v.5, p.639-641).
در همین هنگام رقابتهای استعماری در اروپا و آفریقا به دستهبندیهای مشخصتر و جبههگیری علنی کشورهای اروپایی منجر شد و انگلیس که منافعش با همۀ کشورهای اروپایی در بخشی از جهان اصطکاک داشت، به انزوای سیاسی عجیبی دچار شد. در حالی که دولتهای محور، یعنی آلمان و عثمانی قصد داشتند از طریق ایران منافع بریتانیا را در هندوستان تهدید کنند و در این وضعیت، بیطرفی ایران بیش از هر چیز دیگر میتوانست منافع بریتانیا را تأمین کند، دولتمردان انگلیس برای رهایی از انزوا، ناچار شدند تا با چشمپوشی از برخی منافع، اختلافات خود را با فرانسه و روسیه خاتمه دهند. دربارة روسیه، با دادن برخی امتیازات در ایران کوشیدند تا اتحاد خود را با آنها حفظ کنند؛ چنانکه به رغم ناراحتی و اعتراض شدید ایرانیان به سلطۀ روسها بر نواحی شمالی ایران و درخواست تخلیۀ آذربایجان و نواحی شمالی با توجه به تضمین بیطرفی ایران در جنگ، روسها به بهانۀ واهیِ احتمالِ خطر حملۀ عثمانی از طریق این منطقه، از تخلیة آن خودداری کردند (Olson,p.35-37).
انگلستان بهرغم آن که منافعش در تثبیت و تحکیم بیطرفی ایران بود، با این تجاوز آشکار و رفتار نامعقول روسیه همراهی کرد تا بتواند اتحاد خود را حفظ کند. از طرفی، آلمان و عثمانی قصد داشتند از طریق ایران منافع بریتانیا را در هند تهدید کنند. با این وضعیت جنگ آغاز شد و به رغم اعلان بیطرفی دولت ایران در این جنگ، نیروهای روس و عثمانی این بیطرفی را نقض کردند و ایران را عرصة تاختوتاز خود قرار دادند.
در ابتدای جنگ جهانی اول، بهرغم آنکه توجه انگلیس بیش از هر چیز و هر جا به تحولات اروپا و تحرکات آلمان معطوف بود و کمتر به ایران توجه داشت (Olson, p.32)، هدف دولتمردان آن کشور در ایران، بر محورِ ناکام گذاشتنِ هرگونه تلاشِ مداخلهآمیزِ دولتهای محور برای نفوذ در افغانستان و سپس هندوستان و همچنین تأمین منافع سرشار اقتصادی و سیاسی در ایران و در رأس آن منابع نفتی غرب و جنوب غربی ایران متمرکز بود. از طرف دیگر، افزایش نسبی نفوذ روسیه در ایران نسبت به انگلیس بعد از قرارداد 1907 (Burrell, v.5, p.641) و همچنین ناتوانی دولت مرکزی ایران از اعمال سلطه بر ایلات و عشایر پراکنده در غرب و جنوب غربی کشور و همچنین علاقهمندی سران این ایلات و عشایر به همکاری و اتّحاد با دولتهای محور و آلمان (Burrell, v.5, p.670-71)، سیاست انگلیس را در ایران تحتتأثیر قرار داد؛ بدینمعنی که در اوایل جنگ، سیاست انگلیس در ایران تابع روابط آنها با روسیه و به صورتی دوگانه بود؛ از یک سو، برای مقابله با آلمان چنان با روسیه همکاری میکرد که گویی امپراتوری وجود ندارد و از سوی دیگر، در حفاظت از منافع خود در برابر روسیه، چنان رفتار میکرد که گویی جنگی وجود ندارد (Olson, p.34). انگلستان با توسل به این سیاست دوگانه ضمن آنکه به شدت مراقب فعالیتهای روسیه در تهران و نواحی شمال ایران بود، برای آنکه اتحاد برقرار بماند، دست روسها را در شمال باز گذاشت و برای ممانعت از نفوذ آنها در جنوب، سیاست نزدیکی به رؤسای ایلات و عقد قراردادهای جداگانه را با آنها در پیش گرفت (رایت، ص 191؛ سایکس، تاریخ ایران، ج 2، ص 613؛ کسروی، تاریخ پانصدسالة خوزستان، صص 190-191 و 216) که دولت مرکزی و به تبع آن روسیه قادر به نفوذ در آن نواحی نباشند (Burrell, v.5, p.730-31).
بنابراین، با توجه به اتحاد انگلیس با روسیه علیه دولتهای محور و همچنین نفوذ قابل توجه نیروهای آلمانی در ایران در نخستین ماههای جنگ، انگلستان بر سیاست تقسیم کامل ایران بین خود و روسیه راسختر شد و در گفتوگو با نمایندگان روسیه در اوایل 1915م/ 1333هـ.ق، عملاً قرارداد 1907 را اجرایی و حتی منطقة بیطرف را نیز بین خود قسمت کردند تا هیچ بخشی از ایران برای نفوذ آلمانیها خالی نماند (مکی، زندگانی سیاسی سلطان احمدشاه، ص234-237).
وقوع انقلاب روسیه، لزوم حفظ منافع سیاسی و اقتصادی در ایران از طریق مقابله با نفوذ رقبای دیگر و همچنین مقابله با نفوذ و گسترش کمونیسم (شیخالاسلامی، ص 106؛ هوشنگ مهدوی، صص 353- 354)، دولت انگلیس را در تداوم سیاست نزدیکی با ایلات و عشایر ایران راسختر کرد؛ زیرا با توجه به ضعف مفرط حکومت مرکزی فقط از طریق اعزام نیرو یا جلب همکاری ایلات و عشایر غرب و جنوب غربی ایران میتوانست به اهداف خود برسد (کاتوزیان، ص 279). سرپرسی کاکس (Sir Percy Cox) حتی پیشنهاد میدهد که در صورت لزوم، این ایلات را از ایران مستقل و با آنها پیمان همکاری متقابل امضاء کنند (لورن، صص 59-60). بدینترتیب، پیداست که ایلات و طوایف مناطق غربی و جنوب غربی در آغاز قرن بیستم و بهویژه در جریان جنگ جهانی اول، تا چه اندازه در سیاست بریتانیا اهمیت داشتند.
- 4. سنجابیها و دفاع از کشور در جنگ جهانی اول
مدتی بعد از آغاز جنگ جهانی اول در اروپا در اوایل اوت 1914م/ شعبان 1332هـ.ق، دامنة جنگ به آسیا و دیگر قارهها نیز رسید. بهرغم آنکه دولت ایران بیطرفی خود را در این جنگ اعلام کرد، نیروهای روسی و قوای عثمانی با بیاعتنایی به این موضوع، آذربایجان و کردستان را صحنۀ نبرد و رقابت خود ساختند (کسروی، تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، صص 588 و 599-604؛ ایوانف، ص69). قوای عثمانی از سوی دیگر با کمک دولت آلمان با تهیة تدارکات لازم در بغداد و بصره، قصد داشتند به نیروهای انگلیسی در جنوب بینالنهرین و خوزستان حمله کنند. اعزام نیروهای انگلیسی برای مقابله با این تصمیم و حملة سپاهیان روس به صفحات غربی ایران برای کمک به قوای محاصره شدۀ بریتانیا، عملاً صفحات غربی و جنوب غربی ایران را صحنة زد و خورد نیروهای هر سه دولت متخاصم کرد (فرمانفرماییان، صص 27-28) در این میان، بهویژه منطقۀ سکونت ایل سنجابی، در مرکز تصادم این سه نیرو قرار گرفت.
ایل سنجابی که از چند دهه قبل مهمترین و شاید تنها مدافعِ منافع در برابر زیادهطلبیهای عثمانی در غرب کشور بود و بارها در برابر تجاوز عثمانی ایستادگی کرده بود (مکری، صص 55-56؛ Burrell, v.5, p.513)، در این زمان نیز با ملیگرایان همراه شد. همکاری تنگاتنگ ایل سنجابی با دولت موقت ملّی و اتحاد اعضای این دولت با عثمانی و آلمان، عملاً سنجابیها را به عنوان مهمترین مدافعان تمامیت ارضی کشور از طریق طرفداری از سیاست آلمان و عثمانی در منطقة غرب درآورد (دولتآبادی، ج 3، صص 336-337 و 342-344)، اما با پیشروی سپاهیان روس به سوی غرب و عقب راندن دولت موقت و نیروهای عثمانی، ایل سنجابی تنها ماند. سران ایل، ضمن پناه دادن به اعضای متواریِ دولت موقت، به مبارزات خود با سپاهیان روس ادامه دادند تا همة آن اعضا بتوانند با آرامش از کشور خارج شوند و از دسترس لشکر روس دور بمانند (همان، صص 342-344 و 346-348؛ ج4، صص 9-12)؛ بنابراین، ایل سنجابی تا زمان خروج کامل اعضای دولت موقت از ایران، در برابر سپاه روس مقاومت و بعد از آن به خاطر کمبود فشنگ و تجهیزات جنگی با روسها گفتوگو کردند (دولتآبادی، ج 4، ص 10). سپاهیان روس نیز که در پی جلب اتّحاد ایلات بودند (مردوخ، ص 571)، با سران ایل سنجابی وارد مذاکره شدند.
سران ایل سنجابی، برای تأمین جان مهاجران و همچنین محافظت از منافع ایران در ربیعالثانی 1334هـ.ق/ فوریه 1916م، میهمانی بزرگی به هزینۀ خود ترتیب دادند که به مذاکرات «صلح بُندار» معروف است. ایل سنجابی در این جلسه و در حضور بیش از هفت هزار نفر از سران و بزرگان شهری، ایلی، رؤسای دوایر دولتی، نظامیان روسی و نمایندگان دولتهای انگلیس و روس، با کنار گذاشتن نشانهای آلمانی، شرایط صلحنامهای ده مادهای را مطرح ساخت که به تصریح مردوخ، حفظ استقلال ایران را ضمانت میکرد (سنجابی، ص 431؛ مردوخ، ص562)؛ البته چنانکه از فحوای کلام مورخان برمیآید، این مذاکرات بینتیجه ماند و سپاهیان روس برای حمایت از نیروهای انگلیسی، پیشروی به سوی غرب را ادامه دادند و ضمن تصرف قصرشیرین و سپس شهرهای خانقین و رواندوز در ماه مه 1916م/ رجب 1334هـ.ق، برای حمله به قوای عثمانی آماده شدند (ایوانف، ص73 ؛ مردوخ، ص 565).
اندکی قبل از این، نیروهای انگلیسی در پیشروی خود به سوی بغداد ناکام ماندند و در 26 آوریل 1916 در کوتالعماره به سختی از نیروهای ترک شکست خوردند (اردلان، ص 87؛ سمیعی، صص 30-31). در این زمان، ترکها به جای تعقیب و راندنِ نیروهای انگلیسی از جنوب بینالنهرین، تمام توان خود را برای بیرون راندن روسها از خانقین و غرب ایران به کار بستند (فرمانفرماییان، صص 194-195). سپاه روس به علت گرمای طاقتفرسای بینالنهرین و همچنین شیوع بیماری وبا از قوای عثمانی شکست خورد و به سوی کرمانشاه عقبنشینی کرد که در مسیر بازگشت، مورد حملة قوای عثمانی و عشایر منطقه، بهویژه ایل سنجابی قرارگرفت و متحمل تلفات سنگینی شد. علی احسان پاشا با کمک این ایلات و عشایر، بهویژه سنجابی، شهرهای قصرشیرین، سرپل ذهاب و کرند و کرمانشاه را آزاد کرد و در مدتی اندک خود را به همدان رساند (هوشنگ مهدوی، صص 349-350). بعد از تصرف همدان و نواحی مجاور در ذیالحجه 1334هـ.ق/ اکتبر 1916م، نیروهای روسی را تا آن سوی گردنة آوج عقب راند. در همین زمان، ایلاتِ کردستان نیز روسها را از آن منطقه راندند (ذیالحجه 1334هـ.ق/ اکتبر1916م) و تا حدود بیجار را تصرف کردند (مردوخ، ص 568).
در این میان، لشکر انگلیس با تجدید قوا، علاوه بر تصرف مجدد کوتالعماره (24 فوریه 1917م)، به سوی بغداد پیش رفت و در مارس 1917م/ جمادیالاولی 1335هـ.ق آنجا را تصرف کرد (کسروی، تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، صص 666-667). سقوط بغداد مهمترین مرکز تجمع قوا و تدارکات سپاه را در بینالنهرین از عثمانیها گرفت و به قطع ارتباط آلمانیها با جاسوسان و عواملشان در ایران و افغانستان منجر شد و همچنین نگرانی انگلیسیها را دربارة هندوستان مرتفع کرد. (فرمانفرماییان، ص 247). پس از این، قوای عثمانی شهرهای غربی ایران را یکییکی رها کردند و از خاک ایران بیرون رفتند (کسروی، تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص 667). چنانکه در همین زمان، یعنی اواسط مارس 1917/ اواسط جمادیالاولی 1335هـ.ق، کردستان دوباره به دست روسها افتاد (مردوخ، صص 569-570).
همزمان با عقبنشینی عثمانی، ماجرای فرار مهاجران و اعضای دولت ملی پیش آمد که به چند دسته تقسیم و عدّهای به همراه نظامالسلطنه به عثمانی و استانبول عازم شدند. دولت عثمانی به علت ترس از وجود و نفوذ جاسوسان در میان مهاجران، تنها به تعداد اندکی از آنان به صورت گزینشی، روادید ورود به عثمانی را داد و بقیة مهاجران، اعم از کارگزاران دولت موقت، مجاهدان داوطلب، قوای ژاندارمری، برخی نمایندگان مجلس و سایر حامیان آنها به سرعت پراکنده شدند و در میان ایلات کلهر و سنجابی پناه گرفتند تا در فرصت مقتضی به وطن خویش بازگردند (دیوانبیگی، صص 80-81).
سران سنجابی با آغوش باز این مهاجران را پذیرفتند (طاهرزاده، ص 500). کسروی جوانمردی ایل سنجابی را در همراهی با دولت موقت و همچنین پذیرایی از مهاجران ستایش میکند و تعداد آنانی را که به سنجابیها پناه بردند، دویست تن میشمارد (تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص 667). سردار مقتدر، خود نیز این ماجرا را تأیید و تشریح میکند و معتقد است که فقط آن دسته از مهاجران که «نه دلخوشی از نظامالسلطنه و عثمانیان داشتند و نه جرئت مراجعت به داخل ایران را داشتند»، به ایل سنجابی پناه آوردند و تعداد آنها را حدود پانصد نفر میداند (سنجابی، صص 397-399). حسن اعظام قدسی که خود از مهاجران مهمان ایل سنجابی بود، میزبانی آنها را میستاید و عدة مهاجران را متجاوز از چهارصد نفر میداند که سران ایل، یعنی سه برادر با نام سردار ناصر، سردار مقتدر و سالار ظفر، پسران شیرخان، آنها را به سه دسته تقسیم و هر کدام یکدسته را نگهداری و پذیرایی کردند (اعظام قدسی، ص 401).
در این زمان با ورود روسها به کردستان، در جمادیالاولی 1335هـ.ق/ فوریه 1916م، مناطق غربی ایران به دست روسها افتاد (مردوخ، صص570-574). از آن سو، انگلیسیها بعد از غلبه بر بغداد، دیگر نواحی شمالی و شرقی عراق را اشغال کردند و با تصرف مناطق همجوار با مرز ایران، در حدود قصرشیرین کمکم به منطقة ایل سنجابی نزدیک شدند (فرمانفرماییان، ص 252)؛ بنابراین، خطر جانی، مهاجران را تهدید میکرد، ولی سران ایل سنجابی با جدّیت برای محافظت از میهمانان خود اقدام کردند (کسروی، تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص 667؛ مردوخ، ص 562)، اما در همین زمان، آغاز انقلاب در روسیه و استعفای نیکلای دوم، تزار روسیه، تداوم پیشروی سپاه روس و همچنین تحکم نظامی آنها را بر نواحی غربی ایران تحتالشعاع قرارداد (سپهر، صص 443-478). چنانکه از این زمان به بعد، نیروهای روسی از ایران عقب نشستند و مناطق تحت اشغال را رها ساختند.
- 5. جایگاه ایل سنجابی در سیاستگذاری بریتانیا در ایران
با عقبنشینی نیروهای روسی، از اکتبر 1917م/ محرم 1336هـ.ق حفاظت از همة نواحی غرب ایران در مقابل نفوذ نیروهای عثمانی و آلمان به دست نیروهای انگلیسی افتاد. با توجه به نیروی نظامی ایلات منطقه و همکاری آنها با عثمانیها و آلمانیها از یکسو و همچنین تعداد اندک نیروهای انگلیسی برای کنترل منطقه از سوی دیگر، جذب همکاری و همراهی این ایلات برای محافظت درست و دقیق از منافع بریتانیا در منطقه ضرورت داشت؛ بنابراین، از این زمان به بعد، سیاست بریتانیا در غرب ایران تغییر کرد و به تشکیل «پلیس غرب» متمایل شد (Olson, p.44).
حوادث مختلف منطقة غربی در طی جنگ جهانی اول و بهویژه همراهی صمیمانه و همهجانبۀ ایل سنجابی با ملیگرایان دولت موقت در مبارزه با روسها (اردلان، ص 83، 92 و 99) و همچنین مقاومت در برابر روسها (کسروی، تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص 667) و تلاش برای انعقاد صلح بندار با روسیه، جایگاه بلند و مستحکم ایل سنجابی (بهرغم تازه تأسیس بودن) را در غرب ایران نشان داد، اگرچه رقبای ایلیاتی سنجابیها، سعی داشتند نقش سنجابیها و ماجرای صلح بندار را کم اهمیت جلوه دهند؛ چنانکه مردوخ آن را مذاکرات عوامانه میخواند (مردوخ، ص 562) و در جای دیگر، میزبانِ این جلسه را روسیه معرفی میکند (همان، ص564) و امجدی ولدبیگی آن را بیاهمیت میانگارد (صص 107،128). با این حال، هم روحیۀ ایثار و میهنپرستی سران سنجابی که برای حفظ استقلال ایران به آلمانیها پشت کردند و نشانهای آنها را دور ریختند (مردوخ، ص562) و هم میزبانی در میهمانی باشکوهی که برای سران ایلات گرفته شد، توانمندی و اهمیت فوقالعادة سنجابیها را در میان ایلات دیگر نشان داد و بیش از هر چیز، توجّه انگلیسیها را به خود جلب کرد.
علاوه بر همة اینها، یک عامل اساسی بیش از هر چیز دیگر توجه انگلیسیها را به ایل سنجابی جلب میکرد و آن هم حضور مهاجران و اعضای کمیتة دفاع ملی در میان این ایل بود که اکثر آنها از نخبگان فرهنگی جامعة ایران و به نحوی متمایل به همکاری با آلمانیها بودند (ذوقی، ص 14؛ شمیم، ص568)؛ بنابراین، تحکیم سلطۀ انگلیسیها بر غرب ایران و مهار تحرکات سیاسی دولتهای محور در آن منطقه، بیش از هر چیز منوط به مهار قدرت سنجابیها بود. آنها برای تحقق این قضیه چند راهکار را در قبال سنجابیها اتخاذ کردند:
5-1. تلاش برای جلب دوستی سنجابیها و اتحاد برای تشکیل پلیس غرب
نخستین راهکار بریتانیا در مقابل سنجابیها، سیاست همکاری و درخواست اتحاد برای تشکیل پلیس غرب بود. با وقوع انقلاب فوریة 1917 در روسیه، نیروهای روسی اگرچه حضور داشتند و بهرغم بیانیههایی سیاسی که حکومت بورژوازی موقت روسیه در حمایت از انگلیس و تداوم سیاستهای روسیة تزاری صادر میکرد (ایوانف، صص 78-79)، عملاً حضور نیروهای روسی در ایران بی اثر شده بود؛ زیرا آنها در بدترین شرایط روحی و پشتیبانی بودند و اکثر قوای موجود از فرماندهانشان اطاعت نمیکردند و میخواستند هر چه زودتر به روسیه برگردند. در همین زمان، عثمانیها برای بازپسگیری بغداد از انگلیسیها، از سران سنجابی کمک خواستند، اما سران ایل سنجابی با درک اوضاع منطقه و شرایط ایران به آنها پاسخ ردّ دادند (سنجابی، ص 442).
بنابراین، انگلستان که مدتی قبل با تشکیل پلیس جنوب و نیروی گشت موسوم به «حلقة خاوری ایران» خیال خود را در صفحات جنوبی و شرقی آسوده ساخته بود (Burrell,v.5,p.762؛ بهار، ج 1، ص 28؛ ذوقی، ص 16)، در این مقطع حساس تصمیم گرفت در منطقۀ غرب که محل نفوذ و ورود نیروهای عثمانی و آلمانی به ایران بود و همچنین به دلیل اهمیت جادۀ تجارتی قصرشیرین-کرمانشاه- همدان که برای اجرای طرحهای آتی در ایران و قفقاز، به منظور مقابله با کمونیسم به آن نیاز داشت، تشکیلات مشابهی با عنوان «پلیس غرب » به وجود آوَرَد (Olson, p.44). با توجه به کثرت این ایلات و عشایر و هم توان رزمی آنها، ایجاد هر نوع تشکیلات نظامی بدون جلب موافقت این ایلات میسر نبود؛ بنابراین، گامهای بعدی برای تشکیل پلیس غرب بایستی با جلب موافقت این ایلات برداشته میشد. با توجه به جایگاهی که در آن زمان ایل سنجابی در میان ایلات غرب پیدا کرده بود، بدیهی بود که بدون حضور آن ایل، پلیس غرب مفهومی نداشت.
نخستین اقدام دولت انگلستان برای جلب حمایت ایل سنجابی، برقراری رابطة دوستانه بود. آنها از طریق «دوری»، رئیس بانک شاهنشاهی کرمانشاه که در مجمع صلح بندار شرکت کرده بود و به ادعای رقبای سنجابیها (امجدی ولدبیگی، ص 106) دارای سابقة دوستی با سردار مقتدر بود، پیام خود را به او اعلام کردند و از او خواستند که رابطهاش را با آلمانیها قطع کند و با دولت انگلیس متحد شود. انگلیسیها همچنین قول دادند در صورت اجرای این خواسته و مشارکت ایل سنجابی در تشکیلات پلیس غرب، زمینه را برای افزایش اقتدار سران ایل فراهم سازند (سنجابی، صص 429-430)، اما سردار مقتدر سنجابی، با تکذیب روابط خود با آلمان، به نمایندۀ انگلیسی توصیه کرد که از هدردادن امکانات و پول خود برای جلب ایلات خودداری ورزند. او همچنین گوشزد کرد که این عدم همکاری را دشمنی تلقی نکنند (همان، ص430). نمایندۀ انگلیس نیز در پاسخ، تأکید کرد که بزرگان سپاه انگلیس در غرب ایران، به اقدامات و رفتارهای سران ایل سنجابی بدگمان هستند و در ضمن با لحنی بین تهدید و نصیحت، از آنها خواست که «به هر ترتیب شده، رفع سوءظنّ از خود بکنند» (همان، ص 431). چند روز بعد، کلنل کنیون انگلیسی همین پیشنهاد را مطرح کرد و همان جواب را شنید (همان، صص 432- 433).
5-2. تحریک ایلات مجاور بر ضد سنجابیها
ناکامی انگلیسیها در جلب موافقت سران سنجابی برای تشکیل پلیس غرب، به تغییر سیاست انگلیس در قبال این ایل منجر شد؛ بنابراین، به منظور آنکه این ایل و دیگر ایلات پایگاه نفوذ عثمانی و آلمان نشوند، برای ایجاد تفرقه و تشتّت در میان ایلات غرب اقدام کرد تا از مقابله با انگلیس و یاری به رقبای آن باز بمانند. به همین منظور، برای ایجاد دستهبندیهای جدید در بین ایلات غرب کشور و ایجاد اختلاف و دوگانگی بین آنها و به نحوی تنبیه و تضعیف سنجابیها، سلیمانخان امیراعظم، رئیس بخشی از ایل کلهر را تقویت کرد. به گفتة سردار مقتدر سنجابی:
«کلنل کینون انگلیسی مایل بود از ما (ایل سنجابی) به نفع سیاستهای استعماری دولت خود استفاده کند؛ چون جواب یأس شنید، درصدد برآمد که سلیمان خان امیراعظم را در عشایر غرب شاخص سازد و بین ما [سنجابیها] و رؤسای طوایف گوران تفرقه بیندازد». (سنجابی، ص437)
سنجابیها نیز که از نقشة انگلیس آگاهی یافتند، به مقابله به مثل پرداختند و با برقراری رابطة دوستانه با عباسخان امیرمعظم، برادرزادة سلیمانخان، سعی کردند تا اتحاد همة کلهرها را علیه خود برهم بزنند و دستکم تا مدّتی، از اقدامات آنان علیه سنجابیها جلوگیری کنند. طبیعیترین نتیجۀ چنین روندی، تشدید کینه و کدورت بین ایلات سنجابی با ایلات مجاور، بهویژه کلهرها بود.
5-3. تلاش برای قطع ارتباط سنجابیها با عناصر ملی
انگلیسیها با علم به اینکه اختلاف ایلات مجاور با ایل سنجابی در کوتاهمدت نمیتواند سنجابیها را از مخالفت با نفوذ انگلیس در غرب ایران بازدارد، به راهکار دیگری متوسل شدند؛ به همین منظور تلاش کردند ارتباط ایل سنجابی را با عناصر ملی قطع کنند. در این مرحله، انگلیسیها برای بازخوانی فرماندهان روسیۀ تزاری تلاش کردند و همچنین با ایلات لر و در رأس آنها، با والی پشتکوه که در منطقۀ تحت حاکمیتش نفت پیدا شده بود، قرارداد همکاری و اتحاد منعقد کردند (Burrell,v.5,p.783؛ بهرامی، ص137) و سپاهی را از راه پشتکوه به کرمانشاه فرستادند. به گفتة سردار مقتدر، وقتی «قریب به چهارصد سوار انگلیسی با چند صاحب منصب از راه پشتکوه به کرمانشاه رسیدند، کلنل کنیون، قونسول انگلیسی، جمعی از قوای روسی را نیز با خود همراه و متحد ساخته بود؛ از آن جمله ژنرال باراتف و بالکونیک پیچراخوف در واقع جیرهخوار آنها شده بودند» (سنجابی، ص 444). با رسیدن سپاه انگلیسی به کرمانشاه و غلبه بر این شهر و با جذب فرماندهان روسی، چون ژنرال باراتوف و پیچراخوف که به مخالفت با انقلاب کمونیستی برخاسته بودند، موضعِ نیروهای انگلیسی در غرب ایران تقویت شد و به آنها فرصت داد تا ایل سنجابی را از دو سو در محاصره بگیرند.
با وجود این، هنوز سران ایل سنجابی حاضر نبودند با انگلیس همراهی کنند. از آنجا که این مقاومت و تسلیمناپذیری ایل سنجابی، مرهونِ حضور، تحریک و راهنماییهایِ اعضای کمیتۀ دفاع ملی بود (فرمانفرما، فیروزمیرزا، ج 1، صص 39-40)، انگلیسیها تصمیم گرفتند تا ارتباط سران ایل سنجابی را با این اعضا قطع کنند؛ بنابراین، نخست با در اختیار گرفتن تشکیلات پست و تلگرافِ منطقة غرب، از مبادلة تلگراف بین سران ایل سنجابی و عناصر ملی در تهران جلوگیری کردند (سنجابی، ص 444)؛ البته ایل سنجابی، بعد از این قضیه هم تسلیم نشد؛ بنابراین، کارگزاران انگلیسی که این نوع موضعگیری را نتیجة حضور عناصرِ مهاجر، همچون سلیمانمیرزا، در میان سنجابیها میدانستند، برای اخراج آنها دست به کار شدند، بهویژه که سلیمانمیرزا در انتخابات مجلس چهارم در 1336هـ.ق، به عنوان نماینده انتخاب شده بود (همان، ص 448) و حضور او در مجلس میتوانست از منافع میزبانانِ وی، یعنی سنجابیها حفاظت کند؛ بنابراین، انگلیسیها از سرانسنجابیخواستندتامهاجرانودرصدرهمه، سلیمانمیرزا را که به علت همدلیاش با آلمانها، هم با نظامالسلطنه و هم با عثمانیها درافتاده (بهار، ج1، ص22-23) و ناچار از موصل به میان سنجابیها بازگشته بود، به انگلستان تحویل دهند، اما در سنّت و رسوم ایلیاتی تحویل پناهنده، ناپسند به حساب میآمد؛ بنابراین مذاکرات با سنجابیها برای اخراج یا تحویل سلیمان میرزا بینتیجه ماند و انگلیسیها برای رسیدن به هدف خود، یعنی قطع ارتباط سنجابیها با عناصر ملی و همچنین لطمه زدن به حیثیت ایلیاتی سنجابیها، مجبور شدند در عملیاتی غافلگیرانه در محرم 1336هـ.ق سلیمانمیرزا را دستگیر و به هندوستان تبعید کنند (سنجابی، صص 454-455). ایل سنجابی که در جریان دستگیری سلیمانمیرزا غافلگیر شده بودند و این اقدام را توهین به خود تلقی میکردند، درصدد مقابله بر آمدند که با توجه به پراکندگی ایل در محلات گرمسیری امکان آن فراهم نشد.
سردار ناصر سنجابی طی تلگرامی دستگیری سلیمانمیرزا را به تهران گزارش داد (کحالزاده، صص311-312). با رسیدن خبر دستگیری سلیمانمیرزا به تهران، افکار عمومی بهشدتبرضد انگلیسیها بر انگیخته شد و عموم جراید تهران با احساسات وطنپرستانه خبر دستگیری سلیمانمیرزا را درج کردند. حزب ملّیّون در اجتماعات خود به شدت علیه اقدامات انگلیسیها موضعگیری کردند (همان، صص 312-313). این واکنشها بیش از هر چیز دیگر،روابطمستحکمبینایلسنجابیوعناصرملیرادرتهراننشان داد.
5-4. حمله نظامی
تداوم حضور مهاجران ملیگرا در میان سنجابیها از یکسو و تکدّر خاطرِ سنجابیها از دستگیری سلیمانمیرزا که آن را توهین به خود میدانستند، از سوی دیگر، هر لحظه بر تیرگی روابط بین سنجابیها با انگلیسیها میافزود. در همین زمان، لشکرکشی به قفقاز برای پر کردن خلأ قدرتِ ناشی از فروپاشی روسیة تزاری و مقابله با سلطهجوییهای عثمانی و همچنین مقابله با نفوذ کمونیسم در آن منطقه ضرورت داشت. برای این کار گروهی از سپاهیان انگلیسیِ حاضر در بغداد، به سرکردگی دنسترویل نامزد شدند (دنسترویل، ص 7 و 32-33)، لیکن از آنجا که مسیر عبور این لشکر از حدود قلمرو سنجابی میگذشت و احتمال میرفت که حملة تلافیجویانة سنجابیها مانعی بر سر راه این لشکر باشد، انگلیسیها با اقدامی محتاطانه برای پیشگیری از چنین وضعی بر احتمال وقوع جنگ افزودند؛ بنابراین،کارگزاران انگلیسی که پس از تسلط بر کرمانشاه، به نحوی همة ایلات غرب را با خود همراه ساخته بودند، تصمیم گرفتند که این آخرین کانون مقاومت در غرب ایران (ایل سنجابی) را هم از سر راه بردارند و به همین منظور، استفاده از نیروی نظامی علیه سنجابیها در دستور کار قرار گرفت، اما در صورتی که نیروهای انگلیسی به تنهایی به این کار مبادرت میورزیدند، در حکم اعلام جنگ با ایران به شمار میرفت؛ لذا به بهانة «طرفداری سران سنجابی از آلمانیها و دریافت اسلحه و پول از دولت آلمان و تشویق ایلات به ضدّیت با انگلیس و عدم مطاوعت از اوامر انگلیسیها و خنثی نمودن عملیات آنها و تأسّی نکردن به رؤسای عشایر دیگر» و عجیبتر از همه «استنکاف آنها از پرداخت مالیات و تجاوز به خالصهجات دولتی»، به متحدانِ ایلیاتی خود در منطقه؛ اعم از کلهر، گورانی، جاف و جز آن دستور دادند تا به سنجابیها حمله کنند. از آنجا که از پیروزی این ایلات اطمینان نداشتند، یک لشکر انگلیسی مرکب از سه هزار نفر سوار و پیادهنظام، همراه با توپخانه و تجهیزات کامل به سرکردگی سرویلیام مارشال نیز وارد عملیات شد (سنجابی، ص 465؛ سایکس، تاریخ ایران، ج2، ص688).
بنابراین،در20رجب1336هـ.ق/ 12 اردیبهشت 1297هـ.ش/ 2 مه 1918م، سنجابیها را در حال حرکت به سوی ییلاق، از دو سو مورد حمله قرار دادند (سنجابی، صص 460-464)؛ انگلیسیها و ایلات کلهر و گوران از جنوب و سردار رشید از طرف شمال و شرق، راه را بر سنجابیها بستند؛ به طوری که راه فرار و نجاتی برای آنها باقی نماند (همان، ص 462). ایل سنجابی، نومیدانه مقابله و مقاومت کردند. اسلحة آنها منحصر به سلاحهای سبک بود که در مقابل توپخانه و هواپیماهای انگلیسی، وسیلۀ دفاعی کارآمدی به حساب نمیآمد. بعد از چند ساعت درگیری شدید، سنجابیها با شیوۀ جنگ و گریز عقبنشینی کردند تا شاید مفرّی برای فرار بیابند (همان، صص 468-469). در همین هنگام، هواپیماهای انگلیسی آنها را به شدت بمباران کردند. آب رودخانه مانع از فرار آنها شد و تلفات بسیاری به ایشان وارد آمد (همان، صص 469-471). خانها و بزرگان کلهر نیز در یادداشتهای خود شرحی مشابه با روایت سردار مقتدر سنجابی، دربارۀ این واقعه آوردهاند (کشاورز، ج 1، ص 564).
در روز 21 رجب 1336هـ.ق سردار ناصر سنجابی با جمعی از زنان و کودکانِ ایل، برای تظلّم عازم کرمانشاه شدند، اما او به اتّهام همکاری با دولتهای عثمانی و آلمان، دستگیر و به بغداد تبعید شد (سنجابی، ص 475). سرکوبیِ سنجابیها، غوغایی در تهران به پا کرد. بسیاری از روزنامهها دربارة این واقعۀ هولناک قلمفرسایی کردند (همان، ص 476). در این زمان، دولت ایران به ریاست نجفقلیخان صمصامالسلطنه طی مکاتبات متعددی با سفارت و دولت انگلستان، مراتب اعتراض شدید خود را به این اقدام اعلام داشت (سنجابی، صص 476 -484؛ مکی، سالهای نهضت ملی ایران، صص 121- 129).
بعد از دستگیری سردار ناصر، به دستور انگلیسیها سران ایلات و طوایف کرد، از جمله سردار رشید کردستانی، از هر طرف سنجابیها را تحت فشار قرار دادند (سنجابی، ص 485). با فشار این ایلات، سردار مقتدر و حسینخان سالارظفر و سلیمانخان سالارمقتدر به همراه 150 نفر از سواران برگزیدۀ سنجابی، در شانزدهم رمضان 1336هـ.ق ایل را ترک و راهی عثمانی شدند (سنجابی، ص 531؛ مکری، ص93). در این میان، انگلیسیها توانستند با اخراج بقایای مهاجرانِ ملّی از میان سنجابیها (آبراهامیان، ص 139) آسوده خیال شوند. با شکست عثمانیها در کلیة جبهههای جنگ از انگلیس و توطئۀ عثمانیها برای نابودی سران سنجابی، آنها چاره را در بازگشت به ایران دیدند و بعد از مدتها دربهدری، سرانجام در رجب 1337هـ.ق به تهران بازگشتند.
با میانجیگری عبدالحسین میرزا فرمانفرما (والی فارس)، عباسمیرزا فرمانفرما و نصرتالدوله فیروز، انگلیسیها با اقامت سردارمقتدر سنجابی در تهران، ریاست سردار ناصر بر ایل سنجابی و حضور سالارظفر در کرمانشاه موافقت کردند (سنجابی، صص 633-634؛ فرمانفرما، عبدالحسینمیرزا، صص680-682، 692-693، 698 -699 و 737-738). به گفتۀ نصرتالدوله فیروز، دولت ایران به ریاست وثوقالدوله برای سردارمقتدر، ماهی سیصد تومان شهریه تعیین کرد و تا زمانی که وثوقالدوله بر مسند قدرت بود، این روال تداوم یافت (فرمانفرما، فیروزمیرزا، صص 39-40)؛ این بدان معنا بود که دولت ایران ارزش اقدامات سنجابی را میدانست، ولی در نتیجة نفوذ انگلستان نمیتوانست کار دیگری برای آنها بکند. سردارمقتدر قریب سه سال در تهران تحتنظر بود تا در اوائل زمامداری رضاشاه آزاد شد و به همراه سالارظفر برای سرکوبی سرداررشید اردلان به خاک سنجابی مراجعت کردند (مکری، ص 94). از این زمان، دورۀ جدیدی در تاریخ حیات ایل سنجابی آغاز شد که با تمرکزگرایی رضاخان و سیاست اسکان عشایر وی مربوط است.
- 6. نتیجه
تعرضِ قوای عثمانی به غرب ایران و مقابلة نیروهای روسی و انگلیسی با آنها، در 1914م/ 1332هـ.ق، ضمن نقض بیطرفیِ ایران، صفحات غربی ایران را به صحنۀ مبارزه و رقابت هر سه قدرت مبدّل ساخت. از آن پس، تلاش هر سه قدرت برای جلب همراهی ایلات و عشایر منطقه با خود، سران این ایلات و عشایر را به عرصۀ سیاست وارد ساخت. ایل سنجابی نیز با توجه به قدرت نظامی قابل توجه و بیش از هر چیز، احساسات ملیگرایانة قوی و اقداماتی که برای حمایت از دولت موقت ملی و مهاجران انجام داد، بیش از دیگر ایلات مورد توجه قرار گرفت. سران این ایل که در نتیجة احساسات وطندوستانه و برای رهایی کشور از سلطۀ روس و انگلیس با دولت موقت ملی همراه شدند و از طریق آنها با آلمانیها و عثمانیها متّحد بودند، پس از غلبة روسها و انگلیسیها بر آن مناطق، همچنان با سلطۀ آن دو مخالفت کردند.
با وقوع انقلاب در روسیه در اواسط جنگ، سیاست بریتانیا در ایران تغییر کرد. آن کشور، برای مقابله با تجدید نفوذِ آلمان و عثمانی، از طریق تمرکز نیروهای خود در منطقۀ غرب و اتحاد با ایلات و عشایر منطقه، سعی کرد پلیس غرب را تشکیل دهد. از آنجا که سنجابیها با این برنامه مخالفت ورزیدند، انگلیسیها با اتخاذ چهار شیوۀ مذاکره، ایجاد اختلاف بین ایلات مجاور با سنجابیها، قطع ارتباط بین اعضای کمیتة ملی و سران ایل سنجابی و سرانجام حملة نظامی تلاش کردند که مخالفت سنجابیها را در این زمینه از بین ببرند. سنجابیها ضمن تقیُّد به اصول ایلی خود، برای دفاع از منافع ملی و حیثیت ایرانی، در قبال این اقدامات مقاومت کردند و در واقعة معروف دشت حرّ با نیروهای انگلیسی درآویختند که فقدان دولت مقتدر مرکزی و عدم حمایت رسمی از ایل سنجابی به شکست و پراکندگی سران این ایل منجر شد که در نتیجة آن سران سنجابی مدتی را به تبعید رفتند و سالها بعد، در اوایل سلطنت رضاشاه به ایل خود بازگشتند.
پینوشت
1. برخی بر این باورند در زمان محمدشاه، زمانی که اردویی شامل دویست سوار از این طایفه تجهیز و برای جنگ و محاصرۀ هرات گسیل شدند، چون آستر جامۀ آنها از پوست سنجاب بوده است، رئیس اردو آنها را «سنجابپوش» یا «سنجابی» نامیده است و از آن زمان به بعد، این طایفه به سنجابی شهرت یافتند (مکری، صص 1-2؛ سنجابی، ص 29؛ برای اطلاع بیشتر در این باره نک: سلطانی، صص 835-836).