نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشآموختۀ دکتری تاریخ اسلام، دانشگاه تهران
چکیده
این پژوهش تلاش دارد با بررسی اندیشههای محمد قاسم امین، نگاه این اندیشمند مصری به مسئلۀ زن را درک نماید. در این نوشتار، به این پرسش بنیادین پاسخ داده میشود که متون وی، دربارۀ حقوق اجتماعی زن مصری، چگونه صورتبندی شده است؟ در این راستا، از رویکرد نظری تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف بهره گرفته شده است. مدعای این پژوهش اینگونه تنظیم شده است: متون تولید شده توسط یک اندیشمند سکولار مصری در نیمۀ نخست قرن بیستم، نابرابری موجود در حقوق اجتماعی زن را بازتاب میدهد. این متون تحتتأثیر هژمونی غربگرایی، تلاش دارد جامعۀ سنتی مصر را زیر سؤال ببرد. گفتمان موجود در جامعه را که به شدت تحت تسلط اندیشۀ مردسالارانه و سنت قرار دارد در هم شکند و گفتمانی نوین، ایجاد نماید. گفتمانی که نابرابری جنسیتی موجود در جامعه را به چالش میکشد و متصور است که با بهرهگیری از نگاه غرب به مسئلۀ حقوق اجتماعی زن، میتواند دگرگونی ایجاد کند. متون تولید شده، به عنوان یک ساختار اجتماعی، خود بازتابدهندۀ ویژگیهای موجود در جامعۀ مصر در دهههای پایانی قرن نوزده و سالهای آغازین قرن بیست است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Social Rights of Women in the Idea of Mohammad Qasim Amin
نویسنده [English]
- Yasaman Yari
چکیده [English]
This research effort to understand the Qasim Amin thinking about the Woman Question. This article responds to this question that How did he formulat his texts? In this regard, he used Fairclough critical Discourse Analysis theoretical approach. Theory of this article is his books shows inequality in social rights of women. He undermines traditional Egyptian society and he influenced by the west orientation hegemony. Amin breaks the prevailing discourse in society, this discours was influenced by Patriarchal ideas and tradition and he created new discours.Amin challenge inequality in the society. He thinks that can make changes by using western thinking about women.
کلیدواژهها [English]
- Social rights woman
- Muhammad Qasim Amin
- critical discourse analysis Fairclough
1. مقدمه
محمد قاسم امین (1863م- 1908)، در مدارس خدیویه مصر تحصیل کرد و در فرانسه لیسانس حقوق گرفت. او در دادگاه مختلط مصر وکیل عمومی شد و سرانجام به مقام مستشاری دادگاه استیناف رسید و تا زمان وفات در همین سمت باقی ماند (مرادی، سمیعزاده، ص109). امین با سعد زغلول، رهبر انقلاب 1919م مصر، ارتباط نزدیک داشت. هر دو همکار بودند و برای اصول قانونی جدید و مؤسسات مصری متناسب با نیازهای عصر نوین، تشریک مساعی میکردند (سلطانی، صص 10-11).
این اندیشمند، برای نخستینبار در جهان اسلام و بهویژه در جهان عرب، تلاش میکند گفتمانی را ایجاد نماید، که نابرابری جنسیتی در جامعۀ مصر را به چالش بکشد. او در طول تنها شش سال، از 1894م تا1900م، سه کتاب به رشتۀ تحریر درمیآورد که دو کتاب آخر به صورت ویژه به مسئلۀ زن پرداخته است. اولین کتاب او المصری است که در جواب دوک دارکور فرانسوی نوشته شده است (عماره، الاعمال الکامله محمدامین، ص47).کتابهای دیگر وی تحریرالمرأة و المرأةالجدید میباشد. متون تولید شده توسط این اندیشمند، از سویی خود بازتابدهندۀ ساختارهای جامعهای است که این نابرابری را ایجاد میکند؛ از سوی دیگر، تلاش دارد این گفتمان را به چالش کشیده و گفتمانی نویین ایجاد نماید. آنچه این هژمونی سلطۀ مرد بر زن را ایجاد کرده است، در این نوشتار بازسازی میشود، نقاط ضعف آن شناسایی شده و آنچه تا دیروز طبیعی جلوه میکرده، به چالش کشیده میشود. ساختار جامعۀ مصر در دهۀ پایانی قرن نوزدهم و آغازۀ قرن بیستم، دارای شاخصههایی است که در متون امین، به وضوح این شاخصهها تأثیرگذار و قابلرؤیت هستند. متن، در حالی که تلاش دارد این نابرابری را تخطئه کند، نابرابریهای موجود را به تصویر میکشد. گاهی نیز این نابرابری را تأیید و تولید میکند. نویسنده تحتتأثیر هژمونی غربگرایی است. تمدن غرب به شدت در شرق دگرگونی اندیشهای ایجاد کرده است و متن تولید شده تحتتأثیر این تمدن نوپا تلاش دارد این هژمونی را بازتولید کند.
در این مقاله، از رویکرد تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف بهره گرفته شده است. بسیاری بر این گمان هستند که زلیگ هریس، نخستین کسی است که از اصطلاح «تحلیل گفتمان» بهره گرفته است. البته این زبانشناس، صرفاً پیوندهای ساختاری میان بخشهای مختلف متن را مورد توجه قرار داده و به پیوندهای معنایی و پیوند متن با بیرون از خودش، اهمیت چندانی ندادهاست (ساسانی، ص98). تحلیلگفتمان،حوزههای وسیعی را دربر میگیرد ولی هنوز تعریف دقیقی از آن ارائه نشده است. شاید یک دلیل این موضوع آن باشد که محقیقین و اندیشمندانی از حوزههای مختلف علمی به آن پرداختهاند که گاهی خیلی با هم تفاوت دارند (سلطانی، صص 8- 27). تحلیل گفتمان انتقادی زمانی پدید آمد که زبان تحتتأثیر اندیشههای فوکو و هابرماس در تولید و بازتولید جامعه و ساخت روابط قدرت در عرصه اجتماعی اهمیت بهسزایی یافت. نظریه آلتوسر و گرامشی در باب ایدئولوژی نیز تحلیل گفتمان انتقادی را تحتتأثیر قرار داد (محسنی، ص64).
تحلیل گفتمان انتقادی زبان را به عنوان یک عمل اجتماعی میبیند و زمینۀ استفاده از زبان را بسیار تعیینکننده میپندارد. گفتمان پدیدهای عملی، اجتماعی و فرهنگی است (ون دایک، ص80). گفتمان عمدتاً فعالیت نیّتمند، کنترل شده و هدفدار انسان است (همان، ص91). بنابراین، مثل هر عمل اجتماعی و هدفمند انسان، تحتتأثیر مسائلی است که یک جامعه را تحت کنترل خود دارد (همان، صص 8-187).
2. نظریه فرکلاف
فرکلاف با الگوگرفتن از زبانشناسِ ساختگرا، هالیدی، سعی میکند کاربرد ایدئولوژیک زبان و چگونگی این کاربرد را نمایان سازد (پرستش، ساسانیخواه، ص57). او سعی دارد به صورت دقیق شرح دهد که چگونه تحلیل گفتمان انتقادی در افشای ماهیت گفتمانی بسیاری از تغییرات فرهنگی و اجتماعی مفید واقع میشود (Meyer, Wodak, p.12 ). فرکلاف، نیاز به تغییر در نوع نگرش و روش شناختی زبان را در قالب دو هدف بنیادین خلاصه میکند: نخست، تلاش برای جبران بیاعتنایی گسترده نسبت به اهمیت زبان در تولید، پاسداشت و دگرگونه ساختن روابط اجتماعی قدرت؛ دوم، آگاه کردن مردم نسبت به اینکه چگونه زبان در حاکم شدن بعضی بر بعضی دیگر نقش دارد (آقاگل زاده، ص122).
از نظر فرکلاف، گفتمان از سه سطح تشکیل میشود. عمل اجتماعی، عمل گفتمانی و متن (فرکلاف، ص137). در سطح متن، فرکلاف متون را فضاهای اجتماعی قلمداد میکند که همزمان، سه فرایند در این فضا در حال رخدادن است؛ شناخت، بازنمایی جهان و تعامل اجتماعی. هدف نهایی در تحلیل یک متن، این است که چگونه این ساخت، تحتتأثیر ایدئولوژیک ساختهای کلان اجتماعی قرار دارد و از این راه بازتولید میشود.
دومین بعد، عمل گفتمانی است. گفتمان چیزی است که در جامعه تولید میشود. عمل گفتمانی به دو شیوۀ متداول و خلاقانه در بازتولید جامعه شریک میشود. بنابراین گفتمان در مسائلی مانند هویت اجتماعی، روابط اجتماعی، سیستمهای دانش و عقاید و همینطور از طریق ایجاد تغییر در جامعه همکاری دارد (آقاگلزاده، ص129). متون، یکی از شکلهای مهم عمل اجتماعی به حساب میآیند. بنابراین، زبان میتواند کارِ اجتماعی و ایدئولوژیکی انجام دهد و در تولید، بازتولید و انتقال ساختارها، روابط و هویتهای اجتماعی مؤثر واقع شود. تحلیل متنی میتواند شاخصهای کاملاً مناسبی برای تغییرات اجتماعی به دست دهد (فرکلاف، صص5-154).
سومین بعد گفتمان همچون عمل اجتماعی است. خود فرکلاف از اصطلاح social practice استفاده میکند. او معتقد است این واژه معنای کموبیش استوارتر و پایدارتر از فعالیت اجتماعی دارد. این اصطلاح با زمینههای اجتمای موجود، سازمانها و نهادها، مفصلبندی میشود. زبان، نوع خاصی از یک ساختار اجتماعی است (fairclough, p.2). گفتمان، به واسطۀ ساختارها شکل میگیرد؛ اما خود، در شکلدهی مجدد ساختارها و بازتولید آنها سهم دارد.
در این بعد، تأثیرات ایدئولوژیکی، فرایندهای هژمنوتیکی و تغییرات هژمنوتیکی مهم است. این امر از نظر فرکلاف، زبان را تبدیل به صورت مادی ایدئولوژی میکند. تأیید فرکلاف بر گفتمان در چارچوب بازتولید اجتماعی روابط سلطه است. حقیقت آن است که قدرت، نظامهای گفتمانی را بر اساس مبانی سلطه تولید میکند. از آنجا که روابط قدرت، حاصلشان نابرابری و سلطه است، برای توجیه این نابرابری، به ایدئولوژی نیاز پیدا میکند. ایدئولوژی توان این را دارد که روابط نابرابری قدرت را در میان جامعه، گروهها و اقشار مختلف جامعه، توضیح دهد و مشروعیت بخشد. گفتمان، همچون یک عمل ایدئولوژیکی است. البته از نظر فرکلاف، گفتمان تنها بازتاب دهندۀ روابط قدرت نیست، و خود وجه تأسیسی نیز دارد (پرستش، ساسانیخواه، صص 9-58). گفتمان میتواند همزمان هم هویتساز باشد و هم پایمالکنندۀ هویت؛میتواندسلطهشکنیاتوجیهکنندۀ سلطه باشد.
معمولًامیتواندرنهادیاجتماعییکصورتبندیِایدئولوژیک-گفتمانیمسلطویک یا چند صورتبندی ایدئولوژیک-گفتمانی تحتسلطه تشخیص داد. موضوع اصلی مبارزۀ بین نیروها در یک نهاد، حفظ سلطه یا تضعیف یک صورتبندی ایدئولوزیک- گفتمانی مسلط است (فرکلاف، صص49-50).
3. آموزش، نخستین بستر دفاع از حقوق اجتماعی زنان
جامعۀ مصر در اواخر قرن نوزدهم، در رویارویی با تمدن نوظهور غرب، تحولاتی را تجربه میکرد که بر روی بخشهای مختلف اجتماعی تأثیر مستقیم و غیر قابل انکار داشت. تجربههایی که آنچه تا دیروز کاملاً طبیعی جلوه میکرد را به زیر سؤال میبرد و به چالش میکشید. از زمان به قدرت رسیدن محمد علی، روند پیاده کردن مظاهر تمدنی غرب در مصر، در جهت برونرفت جامعه از اضمحلال و ایجاد پیشرفت، آغاز گشت. این روند در گامهای نخست با گسیل جوانان به اروپا برای آموزش دیدن به سبک غربی شروع شد. آشنایی با غرب، هژمونی موجود در جامعه را که بهشدت ریشه در سنت داشت، دگرگون ساخت و شروع به ایجاد هژمونی جدیدی کرد. مسئلۀ نابرابری جنسیتی و حضور زنان در فعالیتهای اجتماعی یکی از این مواردی بود که به چالش کشیده شد. البته این چالش بسیار کند و آهسته بود و از آنجا که در همان گام نخست با بعضی آموزههای اسلام در تعارض قرار میگرفت، بسیار با احتیاط با آن برخورد میشد. اولین گام ایجاد گفتمانی در بارۀ مسئلۀ حقوق اجتماعی زنان، با موضوع آموزش ایشان، پیوند خورد. پس منطقی مینماید که در ابتدا به سراغ ورود حق آموزش زن، به گفتمان رایج پیرامون نابرابری جنسیتی بپردازیم.
آموزش، نخستین پدیدهای بود که در جامعهای شرقی در برخورد با تمدن غرب، پذیرفته شد و رشد یافت. نخستین گام، همانگونه که پیش از این آمد، با گسیل دانشجو به اروپا و دومین مرحله با ایجاد مدارسی با سبک اروپایی آغاز شد. این تحول اجتماعی، به سرعت جامعۀ سنتی را به چالش کشید.
نخستینبار، بر آموزش در جهت تربیت شهروندانی مستقل الاراده، از سوی طهطاوی تأکید شد، تا همین شهروندان، بازیگران عرصۀ عمومی شده و در روند تمدنسازی جامعه شرکت جویند (رجایی، ص26). همین تفکر در اندیشۀ عبده نیز وجود داشت و او نیز معتقد بود که تنها روش مؤثر در بلوغ فکری و استقلال حقیقی، همانا آموزش و تعلیم استHourani, p.181) ). این اندیشه تبدیل به رکنی از ارکان تفکر ناسیونالیسم مصری شد. جریان فکریِ مسلط بر مصر در زمانۀ موردنظر این پژوهش. مصطفی کامل، مبارز ناسیونالیست مصری و رهبر حزب الوطنی که یکی از مؤثرترین رهبران ناسیونالیسم مصری محسوب میشود، هم در کنش خود و هم در کلام و افکار خویش، بهصراحتازآموزشبهعنوانابزاریبرایمبارزه با استعمار و کسب استقلال دفاع میکند. جرجی زیدان، در موضوع لزوم تأسیس دانشگاه مقالهای نوشت و به نقش مصطفی کامل در ایجاد دانشگاه، به صورت مبسوط، پرداخت (زیدان، صص 67-73).مصطفی کامل، در مصاحبهای با یک نشریۀ آمریکایی، گفته بود که ما برنامۀ مبارزاتی خود را برای رسیدن به مقصود بر دو اصل بنا نمودهایم: اصل نخست بر محور روابط خارجی استوار است و مترصد بهدستآوردن فرصتهای بینالمللی است؛ اصل دوم بر امور داخلی تکیه دارد و متوجۀ انتشار علوم و معارف در میان برادرانمان میباشد (عماره، الجامعة الاسلامیة و الفکرة القومیة نموذج مصطفی کامل، ص71). لطفی سید، دیگر ناسیونالیست مصری در همین زمان، معتقد بود که استقلال را نمیتوان به صورت ناگهانی و بدون ایجاد زمینههای آن، به دست آورد. اما این زمینه و بسترسازی آن، تنها از طریق آموزش شکل میگیرد و بنیادی حقیقی مییابد. او نتیجه تعلیم را زیاد شدن افرادی میدانست که به حق، خواهان استقلال هستند (لطفی سید، صص 4-113). بنابراین مسئلۀ آموزش به یک اولویت برای اندیشمندان مصری بدل شد.
در کنار این حقیقت، توسعۀ مدارس به سبک غربی نیز از طرف حاکمان وقت دنبال میشد. از عصر محمدعلی پاشا، تلاش برای ایجاد دانشکدهها و آموزشگاههای متعدد، آغاز شد. او در سال 1837م اقدام به تأسیس وزراتخانهای به نام «دیوان معارف» کرد و پنجاه دبستان مجانی دولتی دایر نمود. تا اواخر عهد محمدعلی، نه هزار نوآموز در دبستانها و دبیرستانهای مصر مشغول به تحصیل بودند (جواهرکلام، ص66). به تدریج مدارس میسیونهای اروپایی، مکتبخانههای دخترانه و آموزش خصوصی و مدارس خصوصی زنان، مانند مدرسۀ حکیم، در دورۀ محمدعلی پاشا، تأسیس شد. این مدارس اگرچه بیشتر به آموزش اقلیتهای مذهبی مشغول بودند، از مسلمانان و مصریان نیز به صورت محدودی نامنویسی میکردند. اگرچه بنا بر ارقام انتشار یافته در سال 1887م، حدود 4000 دختر در این مدارس تحصیل میکردند، اما اکثریت این افراد از قبطیان بودند و خانوادههای مسلمان رقبتی به نامنویسی دختران در این مدارس نداشتند. آنها نسبت به این مدارس و مقاصد آنها بسیار بدبین بودند. بنابراین در حالی که مدارس دخترانه تنها 863 دانشآموز را پوشش میدادند؛ جوامع خیریه برای 1164 دانشآموز، موقعیت تحصیل فراهم کرده بودند (Ahmed,Pp.136-7).
آموزش و تحصیل زنان را در دورۀ خدیو اسماعیل، در دهۀ 1870 م، رایج کرد (شادلو، صص 38-40). این حقایق نشان میدهد که پدیدۀ آموزش زن به سبک غربی، در مصر ورود پیدا کرده بود. البته این واقعیت را که واکنش و مقاومت با این پدیده، در جامعه صورتی بسیار آشکارتر و فراگیرتر داشته است، نیز باید در نظر گرفت. با نگاهی به آماری که میزان زنان باسواد را در سال 1927م منعکس میکرد، میتوان این موضوع را درک کرد. در این سال تنها 3/2 درصد زنان مصر با سواد بودند و ده سال پس از آن، این میزان به 1/6 درصد رسیده بود و تنها 9/0 درصد این تعداد در دورۀ متوسطه تحصیل کرده بودند (ChapmanSmock, Haggagyoussef, Pp.2-41).
نکتۀ قابلتأمل این است که گفتمانی مدافع آموزش زن نیز در جامعۀ مصر در حال شکلگیری بود. کسانی مانند طهطاوی و محمد عبده، پیش از قاسم امین، در دفاع از آموزش زنان سخن گفته و این عقیده را وارد جامعه کرده بودند. البته محدود بودن آن مهم است و اینکه نخستینبار این قاسم امین بود که متونی در دفاع از آموزش زن و تأثیرات این آموزش را تولید کرد. رفاعه طهطاوی از روحانیونی بود که در الازهر درس خوانده و در دورۀ محمد علی پاشا برای ادامۀ تحصیل به فرانسه عزیمت کرده بود. او تحول در تعلیم و تربیت را راه درست شناخت دستاوردهای غربی میدانست (عنایت، صص8-27). بنابراین، زمانی که از تحول وضعیت اجتماعی زن سخن گفت به سراغ راهحلّی اجتماعی رفت و تحصیل را به عنوان راهکار اصلی پیشنهاد کرد.
وی کتابی با عنوان المرشد الامین للبنات و النبیین در سال 1872م نوشت. در این کتاب، به حقِ تحصیل زنان همپای مردان، اشاره کرد و آموزش زنان را باعث ارتقاء جایگاه ایشان در جامعۀ بشری دانست. طهطاوی در کتاب دیگری با نام تخلیص الابریز فی تلخیص باریز، بار دیگر بر آموزش و آزادی زن تأکید میکند (همان، ص33) و بیان میدارد که نبایدامروزه، پسران و دختران را از سود و استفادۀ تحصیل محروم ساخت. تحصیل برای پسران و دختران از کودکی و سن پایین سعادت و سیادت را به همراه میآورد، اما اگر این اتفاق در کودکی نیافتد، با گذشت زمان و بزرگ شدن فرزندان، سالها خواهد گذشت بدون آنکه به هیچ هدفی از زندگی و عقبایشان دست پیدا کنند. پس تعلیم در سن جوانی برای تمامی افراد لازم است. نیاز است تا معارف بشری را درک کنند و در قوت بخشیدن به علم، ممارست داشته باشند. برای این امر نیز پایان و نهایتی نیست (الطهطاوی، ص131).طهطاوی، بر آموزش عمومی تأکید ویژه دارد. او در این زمینه چنین سخن میگوید:
«تربیت عمومی معروف به آموزش عمومی یا تعلیمات عمومی، همان تعلیم پسران و دختران در مکاتب و مدارس و سایر مجامع علمی است که در آن مکان، تعداد مشخصی دانشآموز برای آموزش جمع میشوند. این قِسم تعلیم، دورۀ ابتدایی و آموزش دبیرستان است تا آموزش کامل به انتها برسد. پس آموزش ابتدایی باید برای تمام مملکت به صورت مساوی و برابر باشد. همۀ مردم بایستی به آن اشتغال داشته باشند و از آن بهره بگیرند. چه فقیر و چه غنی، چه مرد و چه زن... و شامل تعلیم خواندن و نوشتن و همچنین آموزش قرآن شریف و ریاضیات و نحو میباشد.»(همان، ص134)
بدینطریق، طهطاوی تحصیل برای دختران را به عنوان یک حق اجتماعی مطرح میسازد. آن هم نه فقط تحصیل در حد ابتدایی و خواندن و نوشتن، بلکه آموزش متوسطه نیز برای زنان توصیه میکند. این نگاه طهطاوی، همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، از آشنایی وی با فرهنگ مدرن، در سفر به فرانسه، نشئت میگیرد.
طهطاوی در کتاب تخلیص الإبریز، در توصیف سفرش به فرانسه، از زنانی میگوید که کتابهای بزرگی تألیف کردهاند؛ آثاری که حتی به زبانهای دیگر ترجمه شده است، متونی که با سبکهای مختلف و به زیبایی نگاشته شده است. آثاری که زیبایی عقل ایشان را آشکار میسازد و رسایی کلامشان را هویدا میکند. این خود نشان دهندۀ عقل زن، قریحه، و فهم و معرفت زن است (الطهطاوی، تخلیص الإبریز فی تلخیص باریز، ص100). رفاعه، توضیح میدهد که زنان فرانسوی تا چه حد شیفتۀ دانش و علوم هستند. عاشق آن هستند که بر اسرار کائنات آگاهی یابند و در بارۀ آن سخن بگویند. آنها در همۀ امور به مانند مردان هستند (همان، ص123). او از مدارس مختلف موجود در پاریس میگوید و اینکه زنان در کنار مردان در این مدارس آموزش میبینند (همان، ص191). بدینگونه، با کلمات و واژگانی که کاملاً بار مثبت دارند، در حقیقت تمام این موارد فرهنگی و اجتماعی را به صورت ضمنی مورد تأیید قرار میدهد. گفتمان تولید شده توسط طهطاوی بیشک، سعی دارد آموزش زن را به عنوان مظاهری از پیشرفت و ترقی به مردم خویش معرفی کند.
شخص دیگری که موضوع حقوق زنان را در جهان اسلام مطرح کرد، روحانی برجستۀ مصر و جهان اسلام، محمد عبده، مفتی بزرگ مصر بود. محمد عبده آموزش را همان عصای سحرآمیزی میدانست که قادر است همهچیز را تغییر دهد. تمام مشکلات جامعه از نادیده گرفتن این مهم است و پرداختن به آن، راهحلّی برای تمام معضلات میباشد. البته بایستی محیط اجتماعی برای انجام این آموزش و سپس بهره گرفتن از افراد آموزش دیده، آماده و مناسب باشد. از نظر او انسان، به صورت حقیقی انسان نمیشود، مگر از راه آموزش. این همان سعادت حقیقی است. آموزش به ما میآموزد که هر چیزی برای خود دوست داریم، برای دیگران هم دوست داشته باشیم و بالعکس. عبده در مورد آموزش به افراط میرود و حتی آن را بدیلی برای عمل سیاسی معرفی میکند. او تأثیر آموزش را نزدیکتر از تأثیر فعالیتهای سیاسی میداند. عبده، در این زمینه حتی استاد خود سید جمال را مورد انتقاد قرار میدهد (عماره، الاعمال الکماله للامام الشیخ محمد عبده، صص8-156).وی با اهمیت دادن به عقل انسان و توان درک وی، تفسیر روشنگرانهای را راجع به زن بیان کرد (پزشکی، صص8-107).
او در یکی از سخنرانیهایش آورده است:
«ما امیدواریم که دخترانمان آموزش ببینند، چرا که خداوند قادر متعال آن را لازم شمرده و بسیاری از آیات مقدس قرآن این ایده را مکرراً طرح و تصریح کرده است، قرآن، آموزش را برای زنان و مردان لازم دانسته است تا بتوانند وظایف خود را در زندگی و نسبت به مذهب به جا آورند. رها کردن دخترانمان در گمراهی و جهالت گناه بزرگی است.» (کمگویان، ص2)
عبده، اعتقاد داشت که اسلام، نخستینبار زن را به عنوان انسانِ برابر با مرد به رسمیت شناخت. او در بحث در بارۀ این موضوع، به این صورت تحلیل میآورد که اسلام آمد و احکام اساسی برای دین را آشکار کرد. حکم اساسی دین توحید خداوند و پرستش آن بود. اسلام اخوت حقیقی در بین مردم و حقایق اصلی طبیعت بشری را حاکم کرد. بعد از بیان اخوت حقیقی، در بیان مصداق آن از تعدد زوجات سخن میگوید. اذعان دارد که این سنت در بیشتر ملتها پیش از اسلام بدون محدودیت وجود داشته است. پس اسلام آن را تنظیم کرد و تبعات بد آن را کاهش داد. برای تمام زنان ارزش قانونی قائل شد. پس کشورهای اسلامی را از فاحشههای رسمی که در اروپا شایع است، حفظ کرد. امری که به مراتب نسبت به تعدد زوجات خیلیخیلی بدتر است (همان، ص10).عبده، به وضوح آموزش را حقی برای زنان دانست. زمانی که سعی دارد از دین اسلام و موضع این دین در مقابل تمدن جدید بحث کند، و پاسخی درخور به وزیر خارجۀ فرانسه که به دین اسلام تاخته بود بدهد، در خصوص حق زن در تحصیل علم در اسلام چنین میگوید:
«این حدیث درستی است یا نه که طلب علم برای همۀ زنان و مردان مسلمان، یک فریضه است؟ قرآن معنای آن را تأیید میکند و عمل مسلمانان نخستین، بر آن صحه میگذارد. مرد و زن در این خطاب یکسان تکلیف شدهاند و اسلام علم را از فرائض و از نشانههای ایمان قرار داده است.» (عبده، ص97).
بنابراین مسئلۀ آموزش زن، پیش از قاسم امین در جامعه مطرح شده بود. حال باید دید، متن تولید شده توسط محمد قاسم امین، در این عصر، چگونه بازتابدهندۀ وضعیت آموزش زنان در جامعه است و چه تلاشی برای ایجاد تغییر و به چالش کشیدن تفکر جامعه در این متن صورت گرفته است؟
4. آموزش زنان، به سبک غربی، نخستین راهکار محمد امین برای از میان برداشتن نابرابری جنسیتی
این متون، در بحث آموزش شاخصههای مشترکی دارند. آنچه را گفتمان مردسالار و سنتی مصری، در جهت حفظ سلطه و قدرت مرد بر زن، منعکس میکند، میتوان در متون قاسم امین اینگونه تقسیم کرد: 1. زن را موجودی بیخرد، مکار، خرافاتی معرفی میکند؛ 2. ورود زن به اجتماع و آموزش دیدن وی را، عامل فساد در اجتماع میداند؛ 3. مذهب، آموزش بانوان را شرعی نمیداند. حال میتوان شاهد مثالهایی بر این مدعاهای برشمرده شده، آورد.
جملاتی در متون آورده شده است که به وضوح نشاندهندۀ گفتمان رایج در جامعه در خصوص زن است. گفتمانی که سلطه بر زن را توجیه و مشروع میکند و همزمان قاسم امین، این گفتمان را به چالش میکشاند؛ برای نمونه، قاسم امین مینویسد:
«زن اگر آموزش ببیند، عقلش آمادگی خواهد یافت تا به قبول آرای درست بپردازد و از خرافات و اباطیل دوری گزیند و از آن نجات یابد. به این گونه،فضایل رشد پیدا خواهد کرد.» (قاسم امین، تحریر المرأة، ص330)
و در جای دیگر میآورد:
«زنان بایستی آموزش ببینند تا انسانی صاحب عقل و اراده شوند.» (همان، ص333)
جملات به وضوح نشان میدهند که گفتمان حاکم، زن را بیخرد دانسته و گرفتار خرافات و اباطیل میبیند. همین عقیده، توجیه میکند که زن را لایق آموزش و پیشرفت نداند. کلام امین نشان میدهد که او نیز این واقعیت را میپذیرد و آن را تولید میکند. اما این را صفتی ذاتی و طبیعی برای زن نمیداند. بلکه این ناتوانی را زایدۀ آموزش ندیدن زن میپندارد. یعنی آنچه توسط گفتمان غالب، توجیهی میشود تا مانعی برای آموزش زن گردد، در نزد محمد امین دلیلی بر لزوم آموزش زن، برای ایجاد تغییر است. در جای دیگر در این خصوص اینگونه سخن میگوید:
«زن در طول ظلمات نسلهای گذشته عقلش دچار اضمحلال شده. رشد و درکش هم ناتوان گشته. پس مجبور میشوند در رفتار با مردان به حیله روی آورند. با مردانی که سرور و ولیامر ایشان هستند؛ همانند زندانی و زندانبان. پس صفات مکر به غایت در ایشان رشد مییابد. اینچنین نماینده ماهر و مشخص قادر در تظاهر صفات متضاد و ملونالحال شدن آنها میشود. برای او عقلی نمیماند و تنها مکر روباه از او باقی میماند. آزادگی خویش را از دست میدهد و سلامت وی در قدرت تمییز خویش از کف میدهد. این از کوتاهی ماست که در تربیت زنانمان کوتاهی کردهایم.» (همان، ص333)
همین عبارت را باز در متن میبینیم؛ به این جمله دقت کنید:
«مردان به زنان اعتماد ندارند و ایشان را دستیاران شیاطین میدانند.» (همان، ص345)
به وضوح متن آشکار میکند که زن در جامعه و در گفتمان رایج، با عنوان کمعقل، دستیاران شیاطین، حیلهگر، ملونالحال، عامل ایجاد فساد و در حد چارپایان، نشان داده میشود. متن نشان میدهد که امین تمام این صفات را برای زن مصری، قبول دارد. اما همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، این را در ذات زن نمیداند. او را انسانی همانند مرد میبیند که با آموزش و تربیت، امکان تبدیل شدن به انسان دارای فضائل اخلاقی را دارد. از سوی دیگر، مسئلۀ شرعی بودن آموزش زن را نیز بازتاب میدهد. آموزش زن از دید بسیاری مخالف شرع اسلام است و این یک مانع در مقابل تغییر وضعیت او از حالت فرودستی، میشود. به جملات زیر توجه کنید:
«مردم گمان دارند که آموزش زن و تعلیم وی، واجب نیست. حتی گاهی میپرسند که آیا آموختن خواندن و نوشتن به بانوان از نظر شرعی درست است؟یا به واسطه دین، حرام میباشد؟» (همان، ص329)
این عبارات مشخص میکنند که با ابهام کامل، عوام مسئلۀ آموزش زن را در زمرۀ کارهای مخالف شرع قرار میدهند.
در جای دیگر چنین مینویسد:
«تکلیف شرعی ما را دلالت میکند به این که زن از عقل همان قدر بهره برده است که مرد.» (همان، ص332)
این جمله نشان میدهد که قاسم امین تلاش دارد به این دغدغۀ جامعه پاسخ دهد و همزمان، ایدهپردازی جدیدی از این مسئله ارائه کند. گفتمان دوم در مقابل گفتمان اول شکل میگیرد. در راستای همین سیاست پیشتر آمده و ادعا میکند که تمدن اسلامی در درک ذات حقیقی زن، به خطا رفته و قدر آن را ندانسته است. امین متذکر میشود که منظورش از تمدن اسلامی، جنبۀ دینی نیست؛ بلکه از جهت علوم، فنون، صنایع و آداب و رسوم است؛ تمام آن چیزی که در کنار هم، وضعیت اجتماعی را ایجاد میکنند. محمد امین بازگشت به گذشته را خطا میداند. این دردی است که بایستی به سرعت دوا شود. این کار نیز ممکن نیست مگر این که فرزندان خویش را چنان تربیت کنیم که تمدن غرب را شناخته و از اصول و فروع و آثار آن آگاهی یابند (قاسم امین، المرأة الجدید، ص449).
به این شکل امین تلاش میکند ذهن جامعه را از هراس فساد و بیدینی برهاند و راه چاره را در چند کلمه آخر خلاصه میکند: تربیت فرزندانمان به شیوهای که در تمدن غرب در حال رخدادن است. در این گام، بخشی از گفتمان جدیدی که امین تلاش دارد در بارۀ مسئلۀ زن طرحریزی کند، شکل میگیرد؛ الگو گرفتن از تمدن نوپای غرب. این بخش از تولید متن، ابتدا در همان مسئلۀ آموزش خود را نشان میدهد. به این نوشتار قاسم امین توجه کنید:
«در غرب تربیت زن در اولویت نسبت به تربیت مرد قرار دارد. زیرا زنان در این زمینه استعداد بیشتری از خود نشان میدهند. آنها در تربیت موفقتر عمل میکنند چون هم صبورتر و هم دقیقترند. در عواطف و احساسات رقیقتر هستند. غربیها افتخار میکنند که تأثیر زنان در وضعیتشان حتی بعد از رسیدن به پیشرفت، زیاد بوده است. نگاشتههای ایشان نشان میدهد که آنها نهتنها بینیاز نسبت به آموزش زنان نیستند، بلکه به آنها نیاز دارند. بعد، حدیثی از پیامبر نقل میکند که میگوید نصفی از دینتان را از حمیرا بگیرید. عایشه زنی بود که به وی وحی نمیشد، اما گوش میداد، آگاهی مییافت و میآموخت و آموزش میداد.» (امین، تحریر المرأة، ص343)
در این عبارات، دو پدیده در کنار یکدیگر و در پیوند با هم مشاهده میشوند: توجه دادن اذهان به غرب و نگاه غرب نسبت به زن و بلافاصله پیوند دادن آن با حدیثی در اسلام اهل سنت، نشان از تلاش امین برای اثبات این گزاره دارد که الگو گرفتن از تمدن غرب، در مسئلۀ زن، با اسلام منافاتی ندارد، بلکه این دو به موازات یکدیگر هستند. او سعی میکند، با حساسیتزدایی از جامعۀ اسلامی و به شدت سنتی، این جامعه را برای پذیرش ایدههای نوین، آماده سازد.
از این بهبعد، در این مسیر کمی تندتر و جسورتر پیش میرود. آموزش زن را به سلامت جسمانی وی گره میزند. سلامت زن را به سلامت خانواده مربوط میسازد و در نهایت سلامت جسمانی خانواده را به بقای سلامتی در جامعه پیوند میدهد. در این راستا ورزش را برای زنان نیز به مانند مردان، توصیف میکند. بعد باز این موضوع را به تمدن غرب و دستاوردهای آن گره میزند. او میگوید که سلامت عقل در جمیع مظاهرش پیرو سلامت جسم است و همین راز پیشرفت نژاد ساکسن انگلیسی است. از فوتبال، شنا، سوارکاری، آزادی و استقلال در آموزش در تربیت فرزندانشان از دختر و پسر میگوید (همان، صص2-381).او در این راه حتی آموزش موسیقی را برای بانوان خواستار است (قاسم امین، تحریر المرأة،صص330-1).
1.4- آموزش و اقتصاد
نکتۀ دیگر که حائز اهمیت است، گره زدن آموزش زن با پیشرفت اقتصاد جامعه است. این بخشی از گفتمانی است که امین به تولید آن میپردازد. در این باره به این توجیه رویمیآورد که زنان در تمام کشورها، نیمی از جمعیت را تشکیل میدهند و باقیماندن ایشان در جهل به معنی محروم ماندن جامعه از نیروی نیمی از ملت است و این زیانی بزرگ است که نمیشود از آن چشم پوشید. زن مصری نیز میتواند به مانند همتای غربیاش به علوم، آداب و هنرهای زیبا روی آورد. او نیز توان دارد که به تجارت و صناعت، بپردازد. تنها مانع جهل و کوتاهی در تربیت ایشان است. میتوان بهدست ایشان جامعهای زنده ایجاد کرد تا اراده کنند در فعالیتهای اجتماعی و مفید همکاری نمایند. توان فکری و جسمی ایشان در جامعه مورد استفاده قرار گیرد و این خیری برای وطن است و نتیجۀ آن، فزونی یافتن داراییهای عمومی و ثمرات عقلی است. مثل ما مثل مردی است که ثروت عظیمی دارد و آن را در صندوقی محفوظ نگه داشته است. گاهی به سراغشان رفته به آنها نگاهی میاندازد و از تماشای آن لذت میبرد ولی هیچ بهره و استفادۀ دیگری از آنها نمیبرد (قاسم امین، تحریر المرأة، صص1-330).
امین شغل آموزگاری را در مرتبۀ نخست برای زن بهترین شغل میداند. بعد، از پزشکی میگوید. در نهایت، کارهایی را که نیاز به زور بازو ندارند برای زن تأیید میکند. از جمله از بازرگانی یاد میکند. این نکته اما مهم است که او، کار را تنها در صورت لزوم برای زن ضروری میداند؛ در صورتی که زن به هر صورتی از داشتن شوهر محروم است. در کتاب تحریرالمرأة از تحصیل دانشگاهی زن دفاع نمیکند و آن را لازم نمیداند. اما در اینجا از شغلی مانند پزشکی حرف میزند. شغلی که به وضوح نیاز به تحصیلات عالیه دارد. جالب است که امین معتقد است زن بایستی در دورانی که در خانۀ پدر هست، فرصت و توانمندی را برای این که در صورت لزوم شغلی به دست گیرد، پیدا کند. پس از فحوای سخن امین میتوان استنباط کرد که او خواستار آموزش زن حتی آموزش عالی هست. ولی کار را در صورت اجبار، برای زن میخواهد (قاسم امین، المرأة الجدید، صص464-468؛ زن امروز، صص67-71).
2.4- آموزش و حجاب
در گام بعدی امین مسئلۀ آموزش زن را به حجاب، پیوند میدهد. به این ترتیب این مسئله را در ساختار اجتماعی مصر، با عامل آموزش گره زده و یک کل قابل فهم ایجاد میکند. محمد امین در بحث حجاب، به صورت مستقیم و واضح صحبت نمیکند. آنچه به صورت واضح میتوان از فحوای سخن وی درک کرد، مخالفت او با آن زوائدی است که به نام حجاب به زن مسلمان اجبار شده است؛ این که زن مسلمان حق ندارد از خانه بیرون برود یا این که به صورت واضح از نقاب و پوشاندن صورت سخن میگوید و با غور در قرآن و احادیث، این موارد را از مظاهر حجاب کنار گذاشته و خواستار برداشتن آنها میشود. امین، این موارد را اغراق، مبالغه وحتیبیرونآمدن از شرعیت، توصیفمیکند، اما به غیر از زمانی که از این مباحث صحبت میکند در جاهای دیگر، مدام از برداشتن حجاب سخن میگوید، بی آنکه توضیحی واضح در مورد منظور خود از حجاب ارائه دهد (قاسم امین، تحریرالمرأة، صص56-350؛ صص64-361؛ ص367). این عبارات، خواننده را به این فکر میاندازد که منظور قاسم امین کلا حجاب زن است و نمیتواند به صورت کامل میان این عبارات تمیز قائل شود و منظور حقیقی وی را درک کند.
امین معتقد است که شریعت به زن نیز همانند مرد حقوقی داده است. خداوند این جهان را آفرید و مکانی برای انسان قرار داد تا از منافع موجود در آن بهره بگیرد. به او اجازه داد که به وسیلۀ توان و قدرت خویش برای رسیدن به این امکانات تلاش کند. البته به میزان و شکلی که حقوقش تعریف میکند. این حقوق برای زن و مرد به صورت مساوی است و تفاوتی ندارد. بخشی از زمین را قسمت زن نکرده که تنها از آنجا حق برداشت نعمت داشته باشند و بخشی برای مردها. همۀ دنیا به صورت مساوی در اختیار افراد، فارغ از جنسیتشان قرار گرفته است. حال چگونه زنان میتوانند از این خواست خدا و نعمتی که به ایشان ارزانی شده است بهره بگیرند، در حالی که بایستی از آمدن جلوی چشم مردان دوری گزیده و پوشیده و در پشت پرده باشند. این چیزی است که نه شرع و نه عقل بر آن صحه نمیگذارند (قاسم امین، تحریر المرأة، صص4-350).
در مسئلۀ آموزش، امین گفتاری نوین ارائه میدهد؛ اینکه فقط آموزش، برای زن کافی نیست. زن بایستی بتواند وارد جامعه شده و از نزدیک به تجربۀ زیستـمحیطی خویش بپردازد. تنها در این صورت است که آموزش انسان کامل میشود. آموزش در صورتی تأثیر دارد که مداوم و مادامالعمر باشد. این تنها از طریق خواندن کتاب اتفاق نمیافتد، بلکه به همراه مشاهده و ارتباط با مردم و تجربه امکانپذیر است. تربیت تنها در مدارس و طی کردن امتحانات و گرفتن مدرک نیست. تربیت در تمام لحظات زندگی و از تمام جوانب است. این تربیت از آغاز زندگی تا مرگ بایستی ادامه یابد. امین، زنان مسیحی در شرق را مثال میزند که با وجود آنکه تحصیل نکردهاند، به واسطۀ ارتباطات اجتماعی آزادشان با مردان، شناخت خوبی نسبت به لوازم زندگی دارند. آنها رشد یافتهتر از زنان مسلمان هموطن خویش هستند. در حالی که از یک جنسیت و از یک اقلیم هستند (همان، صص3-360). البته به وضوح از اسلام دفاع میکند. او در جایی مینویسد که هرکس از شریعت اسلام آگاهی داشته باشد، میداند که آزادی زن یکی از اصول و پایههای این دین است که بایستی به آن افتخار کرد. مذهب اسلام دوازده قرن پیش از این، حقوقی را برای زن مقرر کرد که تا یک قرن پیش، زن غربی از آن محروم بود و هماکنون تلاش دارد به آن دست یابد. مذهب ما، زن را شایستۀ آن دانسته که در تدبیر و ادارۀ ثروت خویش و تصرف در آن آزاد و مختار باشد. مرد را به تربیت و آموزش او تشویق کرده است. او را از اشتغال به کار و حرفه باز نداشته است. عمر در بازار مدینه با بودن اصحاب پیامبر چند زن را قاضی قرار داد. در حالی که قوانین فرانسه تا سال پیش به زن حق وکالت در محاکم قضایی را نداده بود. وقتی شریعت ما بدین پایه به زن آزادی و مقام داده، چرا ما بایستی مانعی بر سر راه اجرای قوانین الهی شویم. و زن را از پیشرفت و از حقوقش محروم سازیم (قاسم امین، المرأة الجدید، ص423؛ زن امروز، صص6-7).
5. اصلاحات سیاسی به سبک غربی و مبارزه با نابرابری زن و مرد، در نگاه محمد قاسم امین
محمد امین، همانگونه که پیش از این نیز مشاهده شد، همچون محمد عبده، معتقد به نقش مؤثر آموزش، پیش از سیاست بود. بنابراین اصل گفتمان تولیدی وی، به آموزش تعلق میگیرد، اما در مرحلۀ بعدی، به سیاست نیز میپردازد.در این مسیر، محمد امین نشان میدهد که او نیز مانند اغلب روشنفکران پایان قرن نوزدهم و آغازۀ قرن بیستم، شیفتۀ تمدن نوین غرب است. این شیفتگی در فحوای متن به خوبی خود را نشان میدهد و در مسئلۀ آموزش زن، در سطور بالا، این واقعیت به خوبی لمس شد. او، زن امروز را میوه و ثمرۀ تمدن جدید میدید. از نگاه امین، ظهور زن مدرن، با تمام ویژگیهایی که در غرب دیده میشد، با تأثیر اکتشافات علمیای همراه بود که خرد انسان را از سلطه اوهامات و کژاندیشیها رهانید و به وی تسلط بر نفس خویش را عطا کرد. بنابراین، وی معتقد بود که تمدن نوین، راهی را که میبایست طی شود، ترسیم کرده است. غرب به هر چیز نگاه علمی کرد و تمام آرا و افکار خود را مورد نقد و بازخوانی قرار داد. چیزی را نپذیرفت مگر زمانی که دلیل کافی برای عامالمنفعه بودن آن یافت. نهایت تلاش خود را کرد تا سلطۀ روحانیت کلیسا را از خود بردارد و امتیازات اشراف را از میان ببرد. قوانین را بر پادشاهان و سردمداران حاکم ساخت. سیاهپوستان را از بند بندگی رهانید. سپس کار خویش را تکمیل نمود و آنچه مرد را بالاتر از زن قرار میداد منسوخ کرد و در همهچیز آنها را برابر قرار داد (همان، ص420؛ زن امروز، صص1-2).
بررسی این عبارات، شاخصههایی را که به نظر قاسم امین، بر تغییر وضعیت فرودستی زن تأثیر دارد، آشکار میکند. 1ـ الگو گرفتن از پیشرفت علمی 2ـ نگاه علمی داشتن به مسائل و مخالفت با سلطۀ مذهب (سکولاریسم) 3ـ مخالفت باطبقۀسرمایهدار 4ـ ازبینرفتن حکومت استبدادی. بنابراین، مبارزه با نابرابری جنسیتی را با سکولاریسم، مبارزه با استبداد و نابرابری اقتصادی گره میزند. این رویکرد امین را در جایجای متون وی، میتوان دید.امین، غربیان را رهیافتگان به آزادی حقیقی میداند که معنای حقیقی آزادی را درک کردهاند. امری که به اعتقاد وی هنوز توسط مردم مصر فهم نشده است و تنها تصوری از آن در اذهان مردم وجود دارد. از نظر امین مصر اکنون در دورانی هست که به تمرین آزادی برای عمل و رسیدن به اخلاق آزادی نیازمند است. نیاز به زمان دارد تا این صفت نیک در دروناش رسوخ کند، اما اروپاییان معنای آن را به حق فهمیدهاند. به آزادی عشق میورزند و برای آن احترام حقیقی قائلند. کندروسه در این باره چنین میگوید: یا حق حقیقی وجود برای هیچ فردی وجود ندارد و یا برای تمام افراد به تساوی وجود دارد. کسی که حق دیگری را از هر دین و نژادی که باشد، پایمال کند، در حقیقت حق خود را انکار کرده است و در عمل وجود حق در جهان را منکر شده است (همان، ص433؛ زن امروز، ص22). بنابراین، به وضوح متون تولید شده توسط امین، مسئلۀ زن را به مسئلۀ الگو گرفتن از غرب گره میزند. امری که تا امروز دامان جنبش زنان را در جهان اسلام رها نکرده است. در گام بعد مسئلۀ فرودستی زن در جامعه را با حکومت استبدادی و تبعات دیگر آن پیوند میدهد.
از نظر این متفکر سکولار و طرفدار لیبرالیسم فرانسوی (شرابی، ص106)، میان وضعیت سیاسی هر کشور و وضعیت خانواده، پیوستگی وجود دارد. هر کجا که مرد از منزلت زن کاسته است، با خود او در جامعه همین رفتار تکرار شده و وجدان آزادی را از دست داده است. بالعکس، در هر کشوری که زن از آزادی شخصیتی بهره برده، مرد نیز از آزادی سیاسی تمتع جسته است. پس این دو حالت ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند. نمیتوان گفت کدامیک اول بر دیگری تأثیر میگذارند. این دو یکدیگر را تولید میکنند. به کشورهای شرقی بنگرید: زن در بند مرد است و مرد در بندگی حکومت است. هرکس به زیردست خود ستم میکند. در اروپا و آمریکا اما، حکومت، آزادی و احترام حقوق شخصیتی زن را پاس میدارد و او را به بالاترین درجه از اعتبار و آزادی فکر و عمل میرساند. تساوی بین زن و مرد در این کشورها در تمام حقوق فردی و در بعضی ولایات در حقوق سیاسی وجود دارد (قاسم امین، المرأة الجدید، صص 7-426؛ زن امروز، صص 3-10).
تأثیر برجای مانده از حکومت استبداد بر افراد این است که قوی بر ضعیف حکم میراند و اینگونه مرد به واسطۀ قدرتش بر زن تسلط یافته و او را تحقیر میکند. از اولین اثراتی که بر ملت تحت تسلط حکومت جبار دیده میشود، فساد اخلاقی است. ملت تحت ظلم، وضعیتشان بهبود پیدا نمیکند و ضمیرشان به فضیلت آراسته نمیشود. تنها چیزی که در این فضا رشد مییابد، رذیلت است و این حال مردم مصر است، که تحت ستم حکومتهای ظالم پیشین قرار داشتهاند. عصری که زیاد هم از ایشان دور نیست. در چنین فضایی انسان تنها به قدرت احترام میگذارد و از کاری منصرف نمیشود مگر با ترس. در این جامعه زن ضعیف، حقوقش پایمال میشود و رفتار مرد با او به حقارت وی و بیحرمتی به شخصیتاش همراه است (قاسم امین، تحریر المرأة، صص 7-326).قاسم امین به تطور و پیشرفت اعتقاد داشت. اما این را فقط در جهان طبیعی همانند داروین در نظر نمیگرفت، بلکه این تغیر و تحول را در زندگی انسان نیز میدید. که این تطور، صورتی مستمر و به سوی پیشرفت دارد. این را خداوند متعال مقرر ساخته است. اینگونه است که انسان از زندگی متوحشانه بیرون میرود. او معتقد بود که انسان در ابتدا آزاد بوده است و سرانجام نیز به این آزادی دست خواهد یافت. تنها چیزی که فترت و وقفه در این حرکت روبهجلو میاندازد، استبداد و محنت چنین حکومتی است. همان دلیلی که شرق را در راه پیشرفت، دچار ایستایی کرده است (عماره، الاعمال الکامله محمد امین، صص9-36).
6. نتیجه
آثار محمد قاسم امین، با محوریت اصلی بررسی علل نابرابری حقوق اجتماعی زن، و ارائۀ راهکارهایی در این زمینه، صورتبندی شده است. در گام نخست و در بدنۀ اصلی این گفتمان، آموزش زن قرار دارد. امری که به زعم امین، تضمینکنندۀ آزادی و برابری اجتماعی زن هست. توانمندی زن با آموزش ایجاد میشود. چون توانایی یابد، امکان حضور در جامعه و بیرون آمدن از سلطه فراهم میشود. البته مظاهر سلطۀ مردانه بر زن را در تعریفی که برای حجاب، طلاق، سن ازدواج، شکل ازدواج و مسائلی اینچنینی ارائه میدهد، میگنجاند. در این گفتمان، همزمان، ساختار گفتمان رایج را در هم میشکند و گفتمان جدیدی با محوریت الگوگیری از غرب بنا میکند. در بعدی کوچکتر اصلاحات سیاسی را نیز، راهکاری برای ایجاد تغییر در وضعیت فردوست زنان، مطرح میکند. خردگرایی و سودگرایی به وضوح پایۀ تحلیلهای او را میسازد. با بررسی و واکاوی عرف و مذهب، کژاندیشیهای موجود در عرف که به نام مذهب به جامعه خورانده میشود را جدا کرده و سعی میکند، به پیرایش دین بپردازد. یعنی همان روش اسلامگراهای اصلاحطلبی مانند جمالالدین اسدآبادی و محمد عبده را پیش میگیرد. در نهایت، راهکار را با الگو گرفتن از تمدن غرب، ارائه میدهد. آنچه پس از آن میآید، همان گفتمانی است که در غرب پیرامون حقوق اجتماعی زن، شکل گرفته است.
بنابراین، آموزش و سیاست، دو ابزار اصلی در ایجاد تغییر، معرفی میشوند. دو ابزاری که جامعۀ سنتی را به چالش کشیده و دچار تحول میکنند؛ دو ابزاری که به زعم وی، بایستی مطابق با الگوهای غربی باشند. بدینگونه، جامعهای نوین با معیارهایی به دور از نابرابری جنسیتی، ایجاد میشود؛ جامعهای که ایدهآل محمد امین است.