نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران

2 دانشجوی دکتری رشتة تاریخ دانشگاه تهران

چکیده

ساختارحکومتسلجوقی(590-431ق)به لحاظ شرکت نهادها و کنشگران مختلف در بستر فعالیت­های سیاسی، شاخصه­هایی دارد که در مقایسه با دیگر حکومت­ها و سلسله­های ایرانی پس از اسلام در نوع خود بی­نظیر است. سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری بر خلاف متن موجزش، روایتی عینی و پرمعنا از نحوة شکل­گیری و تداوم ساختار قدرت سلجوقی به­دست می‌دهد. توجه مورخ به امرا، به عنوان گروهی مؤثر در تحولات سیاسی این دوره و تلاش نهاد دیوان­سالاری به­ویژه شخص خواجه نظام­الملک در تعدیل نیروی ایشان و استفادة مؤثر از آن در جهت استقرار حکومت سلجوقی، مسئله­ای است که کتاب سلجوقنامه با جدیت دنبال می‌کند. این مقاله با ارائة تعریف از حکومت نظامیان و کاربرد روش تحلیلی، از دریچة کتاب سلجوقنامه به واکاوی تقابلـتعامل میان امرا و دیوان­سالاران می­پردازد. نامنسجم بودن نهاد وزرات و اتحاد امرا در خصوص تصمیمات سیاسی مهم، در نهایت دیوان­سالاران را در تبدیل قدرت انحصارگرای نظامیان به قدرتی تمام شمول و متشکل از تمامی نهادهای قدرت ناکام گذاشت

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

Political Conflicts in Saljuq Dynasty According to Zahir al-din Nishabouri

نویسندگان [English]

  • Rasoul Jafarian 1
  • Maryam Kamali 2

چکیده [English]

Due to the involvement of various political institutions and agents, the structure of Saljuq dynasty (1040-1193 AD) is unique in comparison to the political structure of other Islamic regimes. "Saljuqnameh" written by Zahir al-din Nishabouri provides a brief objective narration about the establishment and development of Saljuq governmental structure. Nishabouri’s detailed attention to the military generals as an important factor in the political changes of this period, and to the attempts by the bureaucrats to curb and control their power and to its use effectively to strengthen the Saljuq Government is an interesting characteristic of the book.
This article looks at the dialectic relationship and the intense competition between the military and bureaucratic institutions in Saljuq Dynasty. The secret alliance between military agents and the lack of unity between the bureaucrats prevented the bureaucratic institution to stop the military and break their exclusive domination in power.

کلیدواژه‌ها [English]

  • Saljuq dynasty
  • Militarism
  • military members
  • bureaucrats
  • Nezam-al Molk

مقدمه

قدرت، به عنوان امکان تحمیل ارادة خود بر دیگران در نهادها و کنشگران مختلف نمود می‌یابد و بنا بر نوع تقسیم­بندی، ساختار ویژه­ای از حکومت را به­دست می‌دهد. در حکومت سلجوقی (590-431ق) بنا به حضور نهادها و کنشگران مختلف در عرصة سیاسی و سهم هریک از ایشان در شکل­گیری و استقرار آن، ساختار متفاوتی از قدرت سیاسی نسبت به دوره­های پیش از آن به وجود آمد.

از آنجا که حکومت سلجوقی خاستگاه نظامی داشته و به واسطة قدرت شمشیر امرا و قبایل ترکمان سلجوقی به وجود آمده بود، نقش ویژه­ای برای نظامیان و امرا به عنوان گروهی مؤثر در مناسبات قدرت قائل بود؛ این مسئله به­ویژه در ارتباط و برخورد نظامیان با نهاد دیوان­سالاری بر سر شکل­گیری و استقرار قدرت، نمود جدی­تری پیدا می‌کرد. نظامیان و امرا سعی داشتند با پیوستن و ائتلاف در گروه­های رسمی و غیررسمی، همواره دایرة قدرت خود را گسترش داده و از محدود و مقیدشدن خود توسط دیگر نهادهای سیاسی متأخر دورة سلجوقی به­ویژه نهاد دیوان­سالاری جلوگیری کنند.

نهاد دیوان­سالاری که در ایران پیش از اسلام سابقه­ای درخشان داشت (محمدی ملایری، صص64-61)، یکی از ارکان لازم برای مشروعیت بخشیدن به قدرت سلجوقیان پس از تسلط آنها بر ایران بود. حکومت سلجوقی، به عنوان یک حکومت نظامی که حاکمان غیربومی، آن را اداره می­کردند و فاقد پایگاه اجتماعی در سرزمین­های زیر سلطه­اش بود، توانست با بهره­گیری از قدرت تدبیر و قلم دیوان­سالاران ایرانی، خود را به ابزار مدنیت مسلح ساخته و به کمک آن، ایجاد ثبات و ادامة حکومت خود را تضمین کند. این نهاد و در رأس آن، خواجه نظام­الملک، سعی داشتند ضمن تعدیل و جهت­دادن نیروی نظامیان در چارچوبی تعریف شده و کاستن از تندروی­هایشان، از قدرت ایشان به طور مؤثر در جهت ایجاد حکومتی متمرکز بهره بگیرند.

کتاب سلجوقنامة ظهیرالدین نیشابوری (571-582ق)، به عنوان قدیمی­ترین منبع فارسی نوشته شده دربارة حکومت سلجوقیان، مبنای این مقاله برای بررسی نیروی نظامی و چالش آن با دیگر نهادها در عرصة قدرت است. متن کوتاه این اثر و سایة سنگین آثار ارزشمندی چون راحة­الصدور راوندی و یا منابع غنی عربی، از توجه ویژه به این اثر کاسته است. روایت منسجم این اثر از قدرت نظامیان و به تعبیر این کتاب امرا، در ساختار حکومت و به­چالش­کشیدن قدرت دیگر نهادها، نیازمند بررسی در اثری مستقل است. گرچه، در کتاب سلجوقنامه به دیگر نهادها از جمله نهاد خلافت و سلطنت نیز پرداخته شده است، توجه اثر مزبور به امرا و به چالش کشیده شدن قدرت آنها توسط دیوان­سالاران، مسئلة قابل تأملی است که می‌بایست با دقت مورد بررسی قرار گیرد. از­این­رو، در این تحقیق تلاش می‌شود ساختار قدرت سلجوقی تنها در سایة تعامل و رقابت این دو نهاد قدرتمند واکاوی گردد.

این مقاله، ضمن بیان تعریفی اجمالی از حکومت­های وابسته به قدرت نظامیان، به جایگاه امرا در ساختار حکومت سلجوقی و به نقد کشیده شدن قدرت آنها به دستور نهاد دیوان­سالاری، به­ویژه، خواجه نظام­الملک پرداخته و نتایج آن را بررسی می‌نماید.

پرسش مطرح در این تحقیق آنست که از منظر کتاب سلجوقنامه، جایگاه نظامیان در حکومت سلجوقی چگونه است و تلاش نهاد دیوان­سالاری در تعدیل و جهت­دادن به قدرت ایشان چه نتایجی در پی دارد؟ مدعای مطرح در مقاله آنست که از منظر کتاب سلجوقنامه،نظامیان،نقشی جدی در شکل­گیری ساختار حکومت سلجوقی و تحولات آن بر عهده دارند و تلاش نهاد دیوان­سالاری به­ویژه شخص خواجه نظام­الملک در تعدیل و جهت­دادن به قدرت ایشان به منظور ایجاد حکومتی متمرکز در بلندمدت ناکام می‌ماند.

برای انجام این تحقیق از روش توصیفیـتحلیلی بهره خواهیم گرفت. بر این اساس، پس از ارائة تعریفی کوتاه از حکومت­های نظامی و انواع آن و نیز معرفی کوتاهی از کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشاوری، به تحلیل این اثر پرداخته و رقابت امرا و دیوان­سالاران به عنوان دو نهاد مؤثر قدرت، بررسی خواهد شد.

 

پیشینة تحقیق

از آنجایی که حکومت سلجوقی اساساً یک حکومت نظامی است، در بسیاری از تحقیقات انجام شده دربارة این سلسله به نقش نظامیان نیز پرداخته شده است. از جملة این آثار می‌توان به مطالعات مستشرقانی چون ادموند کلیفورد باسورث (1362)، کارلا کلوزنر (1381) و آن لمبتون (1372) و نیز محققان بومی مانند دکتر شهرام یوسفی­فر (1386) اشاره کرد. این آثار، ضمن پرداختن به حکومت سلجوقی، بخشی از تحقیقات خود در مورد حکومت سلجوقی را به امرا و دیوان­سالاران اختصاص داده­اند. همچنین، داوود اصفهانیان در مقاله­ای (1352) به توصیف تشکیلات نظامی سلجوقیان پرداخته است.

جولی میثمی (1391) در کتاب «تاریخ­نگاری فارسی، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان» به معرفی کوتاهی از کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری پرداخته و آن را اساس کار دیگر مورخان، به­ویژه راوندی، در خلق اثر ارزشمند خود راحة­الصدور، دانسته است. نیز مورتن (2004) در مقدمة خود بر ترجمة انگلیسی کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری، و چارلز ملویل (2012) در اثر «تاریخ­نگاری فارسی»، متن مختصر کتاب سلجوقنامه را دلیل کم­توجهی به آن برشمرده­اند.

 در این مقاله، تلاش می‌شود با نگاهی متفاوت به کتاب سلجوقنامه، ضمن       بهره­گیری از منابع پژوهشی، جایگاه امرا در ساختار حکومت سلجوقی به عنوان یک حکومتبرآمدهازقدرت نظامی مورد­توجه قرار گرفته و بر ­این ­اساس، نقش دیوان­سالاران در ایجاد تحول در ساختار قدرت سیاسی و تلاش در جهت تغییر حکومت انحصارگرای نظامی سلجوقی به حکومتی تمام­شمول و تمرکزگرا بررسی شود.

 

درآمد

یکی از روش­های دست­یابی به قدرت و تأسیس حکومت، تهاجم نظامی به دیگر کشورها و سرزمین­ها است. از ­آنجایی­که پایگاه این نوع قدرت نیروی نظامی است، نظامیان ضمن استقرار نیروی خود در قالب نهادها و سازمان­های منسجم، تلاش می‌کنند تا با اعمال سیاست و دست­کم دخالت در امور سیاسی، نقش­های کلیدی در تصمیم­گیری­ها و سیاست­گذاری­ها را بر عهده بگیرند (Jackson and Roseberg, p.35).

حکومت­های نظامی برای ایجاد استقرار در جامعه و نهادینه­کردن قدرت، ناگزیر از همکاری با نهادهای مدنی و دیوان­سالاری هستند. از­این­رو، به تدریج بخش­هایی از قدرت خود را به دیوان­سالاران تفویض کرده، ضمن تقسیم قدرت با ایشان، از نیروی تدبیر و قلم این نهادها بهره می‌گیرند.

نهاد دیوان­سالاری، به عنوان یکی از ارکان مهم مدنی، دارای نوعی مشروعیت سنتی و دیرپاست که بر خشونت­ها و آشوب­های نظامیان در جامعه پایان داده و نیروی ایشان را به سمت ایجاد ثبات در جامعه هدایت می­کند. اقدامات دیوان­سالاران در ایجاد ثبات در جامعه و نظم­­بخشیدن به امور کشور، واکنش نظامیان را در­پی دارد (هرسیچ، ص5). حکومت­های نظامی، گرچه از دیوان­سالاران و سیاستمداران در ادارة امور کشور و استقرار قدرت خود بهره می‌گیرند، تلاش می‌کنند تا آنجا که ممکن است نقش آنها را به حداقل رسانده و ایشان را تحت سیطره خود نگاه دارند.(Roberston,p. 117)

حکومت­هاینظامیرامی‌توانبهدو­گروهکلیتقسیمکرد: نخست،شمول­گرا (Inclusionary Military Regime) و دوم، انحصارگرا­(Exclusionary Military Regime). در نوع اول، رهبران نظامی پس از دستیابی به قدرت درصدد جلب حمایت سیاستمداران و دیوان­سالاران برمی­آیند تا بدین­وسیله برای خود مشروعیت جدیدی به دست آورند.

از­این­رو، مجهزکردن قدرت نظامی به نوع جدیدی از مشروعیت که به لحاظ مدنی قابلیت پذیرش و استمرار بیشتری داشته باشد، نقطة­عطفی در روابط حکومت­های نظامی با دیوان­سالاران است. ماکس وبر از این نوع مشروعیت با عنوان مشروعیت سنتی یاد می‌‌کند که بر اساس تعدیل قدرت نظامی و توجه به نظام­های سنتی موجود در جامعه از جمله نهاد دیوان­سالاری، تبلور می‌یابد. در این­گونه نظام­ها، سلاطین و فرماندهان با پیوند خود به نظام دیوان­سالاری و  قواعد سنتی موجود در  جامعه،  برای خود مشروعیتی جدا از قدرت نظامی تعریف می‌‌کنند (ماکس وبر، ص264؛ زارع، ص44).

در حکومت­های نظامی انحصارگرا، نظامیان ضمن حفظ قدرت در دست خود، زمینة مشارکت برای دیوان­سالاران و غیر نظامیان را محدود می‌کنند. این دسته از حکومت­ها با وجود داشتن قدرت نظامی، فاقد مشروعیت­های مدنی و مردمی هستند و بیشتر با تکیه بر قدرت شمشیر، ادامة حکومت خود را تضمین می‌کنند (Huntington, p.82, Hauge and et.al, p. 240). بدین­ترتیب، حکومت­های نظامی به­ندرت ماهیت خود را تغییر داده، همواره در مقابل شاخصه­های نظام مدنیت مقاومت نشان می‌دهند.

 

سلجوقنامه

برای بررسی جایگاه نظامیان در ساختار حکومت سلجوقی و تلاش دیوان­سالاران در آشتی­دادن حکومت نظامی سلجوقی با ساختارهای مدنی، کتاب سلجوقنامه را اساس تحلیل و بررسی خود قرار داده­ایم. با وجود آنکه کتاب سلجوقنامه اساس نگارش دیگر آثار دربارة تاریخ سلسلة سلجوقیان بوده، ولی تاکنون موردتوجه جدی قرار نگرفته است. قرار گرفتن این اثر در کنار راحة­الصدور راوندی، متن مختصر و موجز آن (85­صفحه) و نپرداختن آن به جزئیات که همواره مورد توجه کاوشگران علم تاریخ است و نیز وجود منابع غنی به زبان عربی دربارة تاریخ سلجوقیان، این اثر را همواره مورد بی­توجهی قرار داده است (میثمی، صص289-290؛(Melville, p.150, Morton, p. 49.

ظهیرالدین نیشابوری (متوفی 582 ق)­ که از بزرگان دربار حکومت سلجوقی و معلم دو نفر از شاهزادگان این سلسله بوده، در روزگار آخرین حاکم سلجوقی ایران، یعنی طغرل بن ارسلان (590-571ق) به نگارش این اثر پرداخته است (راوندی، صص64-65). نویسنده، تاریخ سلاجقه را از ابتدای حضور آنها در ایران تا مرگ معزالدین ارسلان (571 ق) و برتخت­نشستن طغرل سوم (590-571 ق)­، آخرین پادشاه سلجوقی، نگاشته است. در سال 599ق ابوحامد محمد بن ابراهیم، وقایع دوران طغرل سوم را به صورت ذیلی بر کتاب سلجوقنامه افزوده است. اسماعیل افشار، نسخه این کتاب را که با کتاب زبدة­التواریخ ابوالقاسم کاشانی یک­جا جلد شده بود، یافته و در سال 1332ش به چاپ رسانده است  (یوسفی­فر، ص13) این اثر به واسطة آنکه قدیمی­ترین منبع فارسی در خصوص این دوره از تاریخ ایران است و نیز نگاه تحلیل­گرایانه­اش، ارزش قابل­توجهی دارد (کاهن، ص289).

کتاب سلجوقنامه، در زمانی به نگارش درآمده که حکومت سلجوقی دوران طلایی خود را پشت سرگذاشته و دچار کشمکش­ها و رقابت­هایی ویرانگر بود. از­این­رو، مورخ با توجه به تجربه­ای که از سیر تاریخ دولت سلجوقی از ابتدا تا زمان خود داشت، تحلیلی دقیق از عوامل ضعف و انحطاط حکومت سلجوقیان ارائه کرده که در نوع خود بی­نظیر است. توجه به نقش نظامیان و به تعبیر نویسنده امرا، در ساختار قدرت و روایتی که از اقدامات و چالش­های ایشان با دیگر نهادها و کنشگران در عرصة قدرت ارائه شده، کتاب سلجوقنامه را از دیگر آثار عصر سلجوقی متمایز می‌‌کند. از­این­رو، می‌‌توان در کنار گزارش­های بی­پیرایة آن دربارة رویدادها و مبنابودن آن برای خلق آثاری مهم چون راحة­الصدور راوندی (میثمی، ص289)، نگرش دقیق این کتاب به جایگاه کنشگران و نهادها در عرصة قدرت دولت سلجوقی را از ارزش­های ویژة این کتاب برشمرد.

سلجوقنامه، به نثری سلیس و روان و به دور از حاشیه­پردازی و زیاده­گویی نوشته شده و تصویری عینی از وقایع سیاسی حکومت سلجوقی به دست می‌دهد. فصل­بندی کتاب بر اساس دوران حکومت سلاطین سلجوقی ترتیب داده شده و مقدمة کوتاه ولی پرمغز آن روزنه­ای دقیق به نوع تاریخ­نگری مورخ و نگاه او به ساختار حکومت سلجوقی در مقابل خواننده می‌گشاید.

 

امرا در رقابت با دیوان­سالاران

جنگ قدرت میان دیوان­سالاران و نظامیان پیش از تشکیل حکومت سلجوقیان و در دیگر سلسله­های ایران اسلامی از جمله سامانیان، آل بویه و غزنویان نیز وجود داشت، ولی در حکومت سلجوقی به واسطة گستردگی آن در بعد زمان و مکان و پیچیدگی ساختار این حکومت نسبت به دیگر حکومت­ها، نمود بیشتری ‌یافت. ترکمانان سلجوقی توانستند نزدیک به دو قرن بر قلمرو وسیعی از ماوراءالنهر تا دریای مدیترانه حکومت کنند و این مسئله در تاریخ ایران اسلامی تا آن دوره بی­نظیر بود.

کتاب سلجوقنامه از نظامیان با عنوان کلی امرا نام می‌‌برد و به ندرت و تنها بنا به ضرورت، اسامی برخی از مقامات نظامی را عنوان کرده است. منظور از امرا، مقامات نظامی حکومت سلجوقی بودند که در مراتب مختلف از جمله فرماندهی نظامی، فرمانروایی شهرها و ولایات و انجام­وظیفه زیر نظر امرای صاحب­منصب قرار می‌‌گرفتند (لمبتون، ص267).

امرایی که زیر نظر سلطان و با نظارت او سهمی از قدرت می‌‌بردند به سه گروه تقسیم می‌‌شدند: اول، امرایی که در درگاه سلطان حضور داشته و به ادارة امور مربوط به تشکیلات روزانه درگاه و سپاه مشغول بودند. دوم، امرای زمین­داری که ادارة ولایات و یا اقطاعات را به ­دست می‌‌آوردند. سوم، امرای سیار که پای­بندی خاصی نداشتند و در سرتاسر مملکت سیال بوده، در صورت لزوم به کمک رهبران متعدد امپراتوری می‌‌شتافتند (لمبتون، صص266-265؛ باسورث، ص84).

یکی از مسئولیت­هایی که امرای سلجوقی برعهده می‌‌گرفتند، ادارة نهاد اتابکی بود. اتابک، تربیت شاهزادة سلجوقی را برعهده می‌‌گرفت. اگر شاهزاده‌ای به ولایتی منصوب می­شد، تشکیلات دیوانی ولایت در زمان کودکی شاهزاده به او محول می‌‌گردید. اتابک در کنار آموزش فنون کشوری و لشکری به شاهزاده، رفتار و اعمال او را کنترل می‌‌کرد تا مانع شورش احتمالی او شود (یوسفی­فر، ص201).

نباید از نظر دور داشت که نظام ملوک­الطوایفی سلجوقی و تشدید تمایلات گریز ­از­ مرکز در برخی از ایالات قلمرو سلجوقی و نیز کاهش نظارت و اقتدار مرکزی در قلمروهای دوردست، سلاطین سلجوقی را ملزم به استفاده از نظام اتابکی می‌‌کرد. فرستادن اتابک به همراه شاهزادگان به ایالات، ضمن حفظ قدرت سلطان سلجوقی در مناطق مزبور، می­توانست ضامن جلوگیری از اهداف گریز­ از­ مرکز شاهزادگان و تربیت ایشان برای پای­بندی به سلطان سلجوقی باشد.

گرچه بعد از دورة سلطان محمد ملکشاه که با تدبیر خواجه نظام­الملک اداره می‌‌شد، بسیاری از اتابکان خود به­تنهایی قدرت را در دست گرفتند، همواره نامی از حکومت سلجوقیراباخودبههمراهداشتند؛دراین­میانمی‌‌توانبهسلجوقیانآناتولی،کرمان، اتابکانفارسولرستاناشارهکرد(سعادت­­­گو،صص138-143؛ صفی­زاده، 54-50). دیوان­سالاران ایرانی با پذیرش این نوع از نظام، سعی داشتند طبق آرمان ایجاد حکومت تمرکزگرا همواره نظارت خود بر ولایات مختلف را حفظ نمایند.

سلجوقنامه، حکومت سلجوقی را برآمده از تلاش متحد امرا می‌داند که هدفی مشترک را که همانا دست­یافتن به سرزمین­های زرخیز ماوراءالنهر و خراسان و در ادامه دیگر بلاد اسلامی تا دریای مدیترانه بود، دنبال می‌کردند. از­این­رو، در ابتدای امر، قلمرو فتح­شده میان امرای سلجوقی که طغرل (455-431.ق) یکی از آنها بود تقسیم می‌شد.(1)

بدین­ترتیب سلجوقیان بنا بر سنت قبیله­ای ـ بدوی خود سعی داشتند با تقسیم قلمرو میان امرای بزرگ، ضمن خشنود نگه­داشتن آنان، حکومت خود بر قلمروهای وسیع تسخیر شده را تضمین نمایند. شاید همین اقدام آن­ها که در دوران استقرار با اعطای اقطاع به امرا و نظامیان در قبال خدمات و فتوحات ادامه می‌یافت یکی از عوامل موفقیت سلجوقیان در حفظ حکومت خود برای مدتی نسبتاً طولانی بود (کلوزنر، صص67-65).

حضور نظامیان در بالاترین مراتب قدرت یعنی سلطنت، بی­تردید ساختار قدرت را به سمت حکومت نظامی سوق می‌داد، از­این­رو، تلاش دیوان­سالاران برجسته چون خواجه نظام­الملک در استفاده مؤثر از نظامیان و نیز تبدیل قدرت انحصارگرای آنها به قدرتی تمام­شمول زیر نظر سلطان و البته با درایت وزیر را نباید نادیده انگاشت (راوندی، ص236، ابن اثیر، ج10، ص143؛ لمبتون، ص153).

حکومت سلجوقی، به عنوان یک حکومت وابسته به نظامیان پیش از هرچیز مشروعیت خود را از قدرت شمشیر و قهر نظامیان می‌گرفت. این در حالی بود که تدبیر و ادارة امور کشور از روزگار کهن تا عهد حملة اعراب، همواره در دست دیوان­سالاران بود (طباطبایی، 51؛ محمدی ملایری، صص61-64). دیوان­سالاران ایرانی با تکیه بر تجربة تاریخی خود که یادگاری ارزشمند از عهد باستان است، همواره سعی داشتند قدرت نظامی را، جهت داده و آن­ را تحت انقیاد مدنیت و دیوان­سالاری درآورند. حضور قدرتمند وزرای ایرانی در دربار خلفای عباسی و تلاش آنها در پیوند قدرت شمشیر به مدنیتو نظام فرهنگی، امری انکارناپذیر است. این مسئله با حضور ترکان غزنوی و سپس سلجوقی که حیات سیاسی خود را با تکیه بر شمشیر آغاز کرده­ بودند، رنگ جدی­تری به خود گرفت.

دیوان­سالاران ایرانی با پذیرش قدرت نیروی نظامی به عنوان بخشی از ساختار قدرت سلجوقی، ضمن الگوبرداری از سلسله­های ایران باستان و بهره­گیری از قدرت دیوان­سالاری به عنوان نهادی مؤثر، ادارة بخشی مهم از قدرت سیاسی را در دست گرفته و نقش نیروهای نظامی را در حدودی معین محدود ‌‌ساختند. بر­این­اساس، ایشان تلاشداشتندبرایایننوعاز حکومت­ها،مشروعیتی که ماکس وبر از آنباعنوان مشروعیت سنتی یاد می‌‌کند (ماکس وبر، ص264؛ زارع، ص44) ایجاد کنند که مبتنی بر تمرکز قدرت و ادارة کشور به دست سلطان و به کمک نیروی تدبیر وزرا و دیوان­سالاران بود.

 

خواجه نظام­الملک و دیدگاه وی دربارة امرا

در کتاب سلجوقنامه، خواجه نظام­الملک به عنوان بزرگترین مغز متفکر سیاسیـاداری در دورة سلجوقی معرفی می‌شود که سعی دارد ضمن ایجاد یک نیروی متمرکز در جامعه زیر نظر سلطان، جامعه را از حرکت به سمت زیاده­خواهی امرا بازداشته و در جهت استفادة مؤثر از ایشان رهنمون شود (ظهیرالدین نیشابوری، ص33).

نظام­الملک در نامه­ای به پسر خود فخرالملک توصیه می‌کند که امرا را عزیز و محترم دارد (عقیلی قزوینی، ص214). خواجه در بخش­هایی از سیاست­نامه بر ملالت     خود از چیرگی بی­اصلان ترکمان بر ایران­زمین اشاره دارد، اما وی در این باره در         مصلحت­اندیشی تا جایی پیش می‌رود که حق آنان را به سلطان یادآور می‌شود و ملکشاه را به رعایت آن دعوت می‌کند.(2)

خواجه با ابراز تأسف از این امر که تمیز میان «ترکان و خواجگان» از میان برخاسته، چندان که «امرای ترک لقب خواجگان بر خویشتن» می‌نهند، در فصلی با عنوان «اندر داشتن ترکمانان در خدمت»، یادآور می‌شود که امرا خویشاوندان سلطان­اند و در آغاز، خدمات فراوانی برای استواری حکومت آل سلجوق انجام داده­اند:

«هرچند از ترکمانان ملالتی حاصل شده است و عددی بسیارند، ایشان را بر حکومت حقی ایستاده است که در ابتداء حکومت خدمت­ها کرده­اند و رنج­ها کشیده و از جمله خویشاوندانند. از فرزندان ایشان مردی هزار را نام باید نبشت و بر سیرت غلامان سرای ایشان را می‌باید پرورد که چون پیوسته در خدمت مشغول باشند، ادب سلاح و خدمت بیاموزند و با مردم قرار گیرند و دل بنهند و همچون غلامان خدمت کنند...» (خواجه نظام الملک طوسی، ص139)

نظام اقطاع که در دوره­های پیش­تر از جمله آل بویه نیز معمول بود، زمینة استقلال و بروز ارادة گریز از مرکز امرا را فراهم می‌کرد، ولی خواجه نظام­الملک سعی داشتباپذیرشایننظامکهبنا به خاستگاه نظامی حکومت سلجوقی و نیروی تمامیت­خواه ایشان ناگزیر بود، با ایجاد یک دیوان­سالاری قوی در کنار سلطان مقتدر سلجوقی از نیروی ایشان در جهت استحکام و استقرار سلسله سلجوقی بهره گیرد (همان، ص55).

نفوذوزیرتازمانمرگنظام­الملکبیشترازهرامیریبود.امراپس از مرگ نظام­الملک به تدریج دیوان­سالاری را از اعمال قدرت بازداشتند. پس از او هیچ مأمور دیوانی    نمی­توانست نظارت و نفوذ خود را بر امرا و آنهایی که درصدد کسب مقاصد بی­پایان خود بودند، اعمال کند (لمبتون، ص 55).

 از نخستین نمونه­ها، مجدالملک براوستانی بود که در دوره­ای که مقام مستوفی برکیارق (498-489ق) را برعهده داشت بر امرا تنگ گرفته بود. هنگامی­که امیر انر در سال 492ق به مخالفت با برکیارق برخواست، تنها شرط تسلیم خود را واگذاردن مجدالملک به ایشان دانست. ولی پیش از این­که کوچک­ترین اقدامی در این زمینه صورت بگیرد، انر به قتل رسید (ظهیرالدین نیشابوری، ص 37؛ ابن اثیر، ج7، ص192).  بالاخره امرا در شورشی بی­اذن سلطان وارد حریم او شده و مجدالملک را به قتل رساندند (ظهیرالدین نیشابوری، ص 38). برکیارق که در برابر ایشان توان مقاومتی نمی­دید تنها زبان به اعتراض گشود:

«سلطان چون این حال مشاهده کرد از سرخ سراپرده بیرون دوید و روی به خیمه اخربک نهاد. اخربک بیامد و زمین ببوسید. سلطان گفت شرم دارید، این چه رسمی است؟ حرمت حرم برداشتید و ناموس سلطنت بگذاشتید» (ظهیرالدین نیشابوری، ص38).

 

سهم­خواهی و ثروت­طلبی امرا

امرا برای رسیدن به قدرت، برای خود حد و مرزی نمی­شناختند و در استفاده از نیروی خود برضد سلطان که پایگاه نظامی داشت درنگ نمی­کردند. آنها برای هر فتح و پیروزی خواهان تمام اموال و غنایم حاصل از فتح بودند و در این میان تنها تدبیر توأم با تحکم وزیر و سلطان می‌‌توانست مقابل زیاده­خواهی­های ایشان بایستد:

«حشم ملکشاه به همدان آمدند و ستوران لاغر را به حدود سیلاخور و لرستان شهر بروجرد به علفخوار فرستادند و لشکریان تطاول می‌نمودند و تجاسرى می‌کردند بنا بر فتحى که کردهبودندوسپاهىگرانشکستهمواجب نان‏پاره افزون می‌خواستند و در حضور نظام­الملک به سهو لفظى بر زبان راندند یعنى اگر اقطاع و مواجب ما زیاده نخواهد بود سعادت، سعادت سر قاورد باد» (همان، ص29).

نظام­الملک پس از رایزنی با ملکشاه، تنها راه مقابله با ایشان را برخورد جدی و قاطع دانست و خشونت ایشان را با خشونت پاسخ داد:

«نظام­الملک قبول کرد که امشب به گاه خلوت صورت این معنى بر راى سلطان عرض دارم و مقصود شما ازو حاصل کنم. شب را رمزى ازین معنى با سلطان بگفت و صلاح و فساد آن کلمه برو روشن کرد. سلطان بفرمود تا قاورد را شربت زهر چشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند» (همان، ص29).

برخورد خواجه نظام­الملک آنقدر قاطع و برنده بود که امرا «جمله دم درکشیدند و بعد از آن کسى حدیث مواجب و نان‏پاره‏ نیارست گفتن؛ به آنچه داشتند راضى شدند» (همان، صص30).

بدین­ترتیب، خواجه نظام­الملک، در­عین­حال که همواره سعی داشت حق خدمت نظامیان را ادا کند، در صورتی­که آنها به زیاده­خواهی روی می­آوردند و پای از حدود قدرت خود بیرون می­گذاشتند، دست به خشونت می‌زد.

 

اتحاد پنهان امرا در ادارة امور 

خواجهنظام­الملکبه­عنوان یکی از بزرگترین دیوان­سالاران ایرانی تلاش خستگی­ناپذیری برای ایجاد آشتی میان قدرت گریز از مرکز و انحصارگرای نظامیان با دیوان­سالاری و تبدیل آن به حکومت نظامی شمول­گرا و با مرکزیت سلطان، صورت ‌داد که در آن وزرا و امرا به عنوان صاحبان تدبیر و شمشیر در کنار یکدیگر ساختار قدرت سلجوقی را استقرار می­بخشیدند. ولی نهادینه­نشدن تلاش­های او به­ طور جدی توسط دیگر      دیوان­سالاران و عدم اتحاد و اتفاق میان ایشان از یک­سو و اتحاد امرا با یکدیگر و قدرت منسجم­تر ایشان از سوی دیگر، حکومت سلجوقی را به سمت حکومت نظامی انحصارگرا سوق داد.

امرا به عنوان یک نهاد قدرتمند در حکومت سلجوقی از ابتدا تا انتها حضور داشتند و به سبب ماهیت جمعی خود، قدرت ایشان کمتر از سلطان و یا وزیر به چالش کشیده می‌‌شد. مورخ در روایت خود از اقدامات ایشان در قتل و غارت، به این نکته اشاره می‌کند که امرا هرگز به صورت انفرادی عمل نمی­کردند و به سبب خاستگاه قبیله­ای خود همچنان جمع­محور بودند و شاید یکی از اسرار بقا و ماندگاری امرا همانا جمع­گرایی ایشان بود (همان، صص 49-54).

 نکتة دیگر اتحاد پنهانی بود که میان امرا وجود داشت، اتحادی که بر سر منافع مشترک، امیران را به گرد یکدیگر جمع می‌‌کرد. این اتحاد به دلیل رسمی نبودنش دست­نایافتنی­تر از قدرت سلطان و وزیر بود که قالب مشخص داشت و بر همین اساس، قدرت سلطان و وزیر را محدود و یا سرکوب می‌‌کرد. امرا برای رسیدن به منافع خود از خیانت به حکومت سلجوقی و تلاش در سقوط آن کوتاهی نمی­کردند. مورخ، حملة تکش خوارزمشاه به قلمرو طغرل و نابودی سلطنت سلجوقیان را نیز به تحریک امرا می‌‌داند که به روایت مورخ «امراء معروف» هستند:

«و امرای معروف بعضى ملطفات به خوارزمشاه می‌نوشتند و او را به قصد سلطان اغرا می‌کردند تا در سنه منافصه روز پنجشنبه آخر ربیع­الاول تسعین و خمس مائه [590ق] خوارزمشاه تکش با لشکرى بی­حد و عدد و حشمى بی­حصر و مد به دروازه رى فرود آمد. طغرل از تهور و قضاء بد با اندک مایه حشم مصاف داد بر قلب مقدمه سپاه خوارزم زد، به تنهایى معاونت و موافقت سپاه. او را به تنها در میان گرفتند و چون نفس معدوده به آخر رسید هیچ حیله او را دفع نکند اعدا و اضداد او را برآن داشتند تا سر او را از تن جدا کرد و به بغداد فرستاد» (همان، ص91).

 

مسئلة جانشینی و دخالت امرا  

یکی از عرصه­هایی که امرا و نظامیان در تمام دورة حکومت سلجوقی خود را محق به دخالت در آن می‌دانستند مسئلة جانشینی بود و در این زمینه ائتلاف ایشان بر سر تعیین جانشین همواره دغدغه­ای جدی برای شاهزادگان داوطلب سلطنت بود. سلجوقنامه در داستان جانشینی آلب ارسلان (465-455ق) به جای طغرل، به مخالفت برخی از نظامیان از جمله قتلمش و ایجاد درگیری میان ایشان پرداخته، تلاش خواجه نظام­الملک در آشتی­دادن آنها و خواهش او از آلب ارسلان برای بخشیدن رقبای فعلی را مورد توجه قرار می‌‌دهد.

یکی از روش­هایی که خواجه نظام­الملک برای تحدید و جهت­دادن قدرت قهر شمشیر به­کار ‌برد، بخشش خطاکاران و استفاده از نیروی ایشان در جهت قدرت بخشیدن به حکومت بود. در این راستا خواجه نظام­الملک از آلب ارسلان ‌خواست از کشتن رقبای خود که از خون و تبار وی بودند پرهیز کند و در عوض از نیروی ایشان برای دفع دشمنان قوی و گاهی ناشناخته بهره گیرد:

«قربا را کشتن خطا و نامبارک بود، تدبیر این است که ایشان را به سرحد ثغور مملکت اسلام باید فرستاد تا آن را محافظت نمایند و اقامت امورشان کنند و از رسوم امارت و ملکی نفی و نهی کنند تا عمر در مذلت و مسکنت می‌گذراند.» (ظهیرالدین نیشابوری، ص22)

بدین­ترتیب وزیر با استفاده از تدبیر و سیاست، غلافی محکم و مطمئن برای شمشیر امرا ترتیب داد.

خواجه نظام­الملک سعی داشت طبق سنت حکومت پادشاهی، مسئلة جانشینی و تعیین آن توسط سلطان و زیر نظر دیوان­سالاران را در ساختار حکومت سلجوقی نهادینه سازد و به سیاست تمرکزگرایی خود نمود بیشتری دهد. هرچند پس از او، دخالت امرا در امر جانشینی به طور چشمگیری ادامه یافت. از جمله در به­قدرت­رسیدن ملک­شاه بن محمود (547.ق) که به سبب عشرت­طلبی و بار ندادن به امرا مورد غضب ایشان قرار گرفت و رأی به برکناری وی داده ‌‌شد: «رأى برآن مقرر شد که او را بگیرند. او را با زنگى و دو خدمتکار دیگر در خانه بگرفتند و موقوف کردند. سه ماه پادشاهى کرد و برادرش محمد را از خراسان بیاوردند و به­جاى او برتخت پادشاهى نشاندند» (همان، ص66).

نیز سلیمان­شاه بن محمد بن ملکشاه (555-554ق) که با مشورت امرا به سلطنت انتخاب ‌شده بود و چون «خواص امرا که با او معاشرت می‌کردند به وی راه نمی­یافتند و... امرا از او نومید شدند» او را از کار برکنار کردند و سلطان ارسلان (555 ق) را بر تخت ملک نشاندند (همان، ص73). عبارت سلیمان­شاه خطاب به امرای یاغی که گردن به فرمان او نمی­نهادند و درخواست عاجزانه و به تعبیر سلجوقنامه «­التماس» او از ایشان قابل­تأمل است:

«سلیمان از مخالفت امرا آگاه شد و استحضار ارسلان به ایشان پیغام فرستاد که اگر شما از کردار من مستوحش و متنفر شده­اید و از آوردن من نادم گشته، بگذارید چندان نهب و عدت و برگ و ساز و آلت پادشاهی که از موصل آوردم برگیرم و به جانب خوزستان روم؛ باقی حکم شما راست» (همان، ص73).

امرا نه­تنها در تغییر و تبدیل سلطان، که در جابه­جایی دیگر مقامات از جمله وزیر و حاجب دخالت مستقیم داشتند؛ آنها فخرالدین کاشى وزیر، و خوارزمشاه یوسف امیر حاجب را بدون اراده سلیمان­شاه (555ق) از کار برکنار کردند (همان، ص69).

 

وزیرکشی امرا در دورة سلجوقی

وزرا به راحتی اسیر توطئة امرا می‌شدند و به اتهام­های مختلف بی آن که فرصت دفاع از خود را داشته باشند به قتل می‌رسیدند. ابوالمحاسن سعدالملک آوی به­رغم این که در سال 500ق عملیات موفقیت­آمیزی علیه باطنیان اصفهان به راه انداخت، از جانب قاضی­القضات اصفهان ابواسماعیل عبیدالله بن خطیبی به طرفداری از باطنیان متهم ‌شد.سلطانمحمدبنملکشاه (511-489ق) اورابهزندانانداختهوبه اتهام باطنی­گری به قتل محکوم ‌کرد (همان، ج41؛ ابن اثیر، ج10، صص3-4، دفتری، ص140).

نمونة دیگر کمال­الدین محمد بن حسین وزیر سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه (574ق) بود که سعی داشت در نظام اقطاع نظم و نسقی ایجاد کند و امور نابسامان تشکیلات مالی را سامان دهد. او «بر دقایق امور ملک بینا و دانا و امرا را حرمت نگاه نمی­داشت و نان­پاره یکسان با لشکر می‌داد» (ظهیرالدین نیشابوری، ص57).  ولی در سال 553ق با توطئة امرای نظامی و به تحریک قراسنقر والی ارانیه تصمیم به قتل او گرفتند و با تهدید سلطان او را به قتل ‌رساندند:

«­و امرا به اتفاق استماله نامه به اتابک قراسنقور نوشتند که این وزیر با ما استخلاف و استهزا می‌کند و کس را وزن و محلی نمی­دهد. ...از مرغزار سک پیغام به سلطان فرستاد که در این کار قدم برندارم تا سر و دست محمد خازن به من نفرستی. سلطان مضطر و متحیر شد. عاقبت محمد خازن را بگرفتند و سر و دستش جدا کردند. قراسنقور به پارس اقدام نمود و منکوبرز را بشکست و سلجوقشاه را به ملکی آنجا نصب کرد و وزارت سلطان به عزالملک دادند.» (همان، ص57)

 

نقش امرا در انحلال حکومت سلجوقی

قدرت­نمایی امرا نه­تنها در دوران ضعف سلاطین و وزرا، که در اوج قدرت سلاطین نیز نمود داشت و آنها را به زیاده­خواهی بیشتر وامی‌‌داشت. در دورة سلطان سنجر (547-513ق) که مورخ، او را «پادشاهی مبارک­سایه، بلندپایه، خداترس و... منشاء علوم و منبع فضائل...» می‌‌داند و جهان تحت حاکمیت این سلطان می‌‌رفت که رنگ آرامش به خود بگیرد، امرا دست به طغیان زدند:

«­امراء حکومت و ارکان حشم او در مهلت ایام و فسحت نعمت و اسباب طاغى و باغى شدند و از تفوق و ترفع و تشوق و تنعم خویش دست تطاول از آستین جور و اجحاف بیرون کشیدند و بر رعایا ظلم و ستم آغازیدند» (همان، ص46).

زیاده­خواهی امرا و خوگرفتن آنها به غارت و دوری از میادین بزرگ جنگی، آنها را در مقابل دشمنان تازه که مانند سلجوقیان ولی با نیرویی تازه­نفس، پی نام­ و نان بودند ناکام ‌‌کرد که از جمله می‌‌توان به شکست سلجوقیان در برابر غزها اشاره کرد. (همان).

از دورة سنجر به­بعد، نقش وزرا بیش­از­پیش کمرنگ ‌‌شد. در داستان درگیری سلطان سنجر با غزها که سرانجام به اسارت سلطان سنجر ‌‌انجامید، مورخ دخالت امرا در تصمیم سلطان و نزدیک­شدن قدم­به­قدم او به دام اسارت را به تصویر می­کشد. سلطان سنجر بنا به اصرار و تأیید امرا به انتقام از غزها «از هفت آب» گذشته به سمت ایشان رفت:

«چون سلطان بدان حدود رسید زنان و اطفال خویش را در پیش داشتند و به زارى و خوارى تضرع‏کنان پیش‏باز آمدند و از هر خانه هفت­من نقره قبول کردند که بدهند سلطان را برایشان رحم آمد و غنائم بازخواست گردانیدن و عنان را به عطاف دادن. اما حکومت سلطان پیر شده و تقدیر آسمان خلاف تدبیر ایشان آمد» (همان،ص49 ).

ولی امرا سلطان را وادار به جنگی ‌‌کردند که چیزی جز شکست و ناکامی برای حکومت سلجوقی و نابسامانی برای او به همراه نداشت.(3)

بنا بر سلجوقنامه، امرا بر خلاف سلطان و وزیر که در ساختار قدرت تعریف دقیق­تر و مشخص­تری داشتند و بهتر می‌‌توان برای آنها حدودی از قدرت را تعیین کرد، حیطة اختیارات نامشخص­تری داشتند. دقیق نبودن حدود قدرت ایشان و دخالت آنها در ساحت اختیارات سلطان و وزیر، تصویری سیال و رعب­انگیز از قدرت امرا در ذهن خواننده ترسیم می‌‌کند.

توصیف مورخ از اقدامات امرا که از آنها بیشتر با این عنوان نام برده می‌‌شود و به ندرت به اسامی ایشان اشاره می‌‌کند، نشان از قدرت پنهان نظامیان داشت. آنها به سبب نیروی پنهانی که به واسطة قدرت شمشیر و اتحاد قبیله­ای داشتند، به­راحتی به سلطان که قدرت خویش را بسته به ارادة امرا می‌‌دید، تعرض می‌‌کردند و سلطان ناگزیر از     تعرض­های آنها چشم­پوشی می‌‌کرد؛ مسئله­ای که در دورة سلطان ابوالفتح مسعود بن محمد بن ملکشاه (574ق) رخ داد:

«جماعت امرا با برسق صاحب اشتر هم‏عهد شده بودند بر مخالفت‏ سلطان و درخواست­هاى ناواجب می‌کردند و به حدود اشتر در مرغزارى فرود آمده بود. سلطان از همدان شب براند و نیمروز به ایشان رسید؛ همه خفته و آلوده به خواب خوش غنوده. سلطان در خیمة امیرى میان لشگرگاه فرود آمد و چون امرا را از وصول او خبر شد، بر او جمع آمدند همه را عفو کرد و از سر گناه ایشان برخاست‏» (همان، صص57-56).

مورخ با روایت داستان کشته­شدن عمیدالملک کندری به تحریک خواجه نظام الملک و هشدار عمیدالملک به خواجه در بنیان­گذاری سنت وزیرکشی سعی دارد بر این مسئله پافشاری کند که حضور دیوان­سالاران و مهم­تر از آن اتحاد میان ایشان، ضامن مدنیت و محدود شدن قدرت نظامیان در جامعه بود و توطئه و تلاش در حق ایشان همانا خالی­کردن میدان رقابت از حضور وزرا و آماده کردن عرصة­ جاه­طلبی برای امرا بود. از­این­رو، از زبان عمیدالملک خطاب به خواجه نظام­الملک نوشت:

«مذموم بدعتی و زشت قاعده­ای که در جهان آوردی به وزیر کشتن و غدر و مکر کردن و عاقبت آن نیاندیشیدی. می‌ترسم که این رسم ناستوده و مکروه مذموم به اولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد و از آنگاه باز یک وزیر به مرگ خود نمیرد» (همان، ص24).

همین مسئله که مورخ از زبان عمیدالملک کندری عنوان کرده و خواجه نظام الملک را به آن هشدار می‌دهد یکی از دلایل اساسی شکست دیوان­سالاران در برابر امرا و نظامیان بود. برخلاف امرا که سعی داشتند با دسته­بندی و تشکیل دسته­های رسمی و غیررسمی، در مقابل رقبای قدرتمند از جمله دیوان­سالاران قد علم کنند و قدرت را به طور کامل در اختیار بگیرند، دیوان­سالاران و در رأس آنها وزرا فاقد تشکل و انسجام بودند و ازاین­رو، در کنار امرا، ساختار قدرت سلجوقی را به سمت حکومت نظامی انحصارگرا پیش ­بردند.

 

نتیجه

کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری به­عنوان قدیمی­ترین منبع فارسی دربارة حکومت سلجوقیان، توجه ویژه­ای به نظامیان و به تعبیر این کتاب امرا، در تشکیل و تحول ساختار حکومت دارد. گرچه در این اثر به دیگر نهادها از جمله نهاد خلافت و سلطنت نیز پرداخته می­شود، توجه سلجوقنامه به امرا و دخالت ایشان در تمام امور و ناکامی تلاش دیوان­سالاران در تعدیل و جهت­دادن به قدرت ایشان مسئله­ای است که مقالة حاضر به آن پرداخته است.

حکومت سلجوقی که به کمک شمشیر امرا و قبایل ترکمان سلجوقی به وجود آمده بود، در اصل یک حکومت نظامی به شمار آمده و نقش ویژه­ای برای نظامیان و امرا به عنوان گروهی مؤثر در مناسبات قدرت قائل می­شد؛ این مسئله به­ویژه در ارتباط و برخورد نظامیان با نهاد دیوان­سالاری بر سر شکل­گیری و استقرار قدرت نمود جدی­تری پیدا می‌کرد.

نهاد دیوان­سالاری که در ایران سابقة دیرینه دارد، حکومت سلجوقیان را به عنوان یک حکومت نظامی و غیربومی پذیرفته، ضمن همکاری و تعامل با این حکومت و مشروعیت بخشیدن به آن، به تعدیل و جهت­دادن نیروی نظامیان در چارچوبی تعریف شده پرداخت تا از قدرت ایشان در جهت ایجاد حکومتی متمرکز بهره بگیرد. از­این­رو، وزیر بنا بر داشتن دانش سیاست و تدبیر دیوان می‌توانست عامل اساسی ایجاد مدنیت در جامعه و تحدید قدرت نظامیان تلقی شود.

گرچه دیوان­سالاران و به­ویژه خواجه نظام­الملک تلاش زیادی برای تبدیل حکومت نظامی سلجوقی به حکومتی تمام­شمول و پیوند قدرت تدبیر و شمشیر انجام دادند، زیاده­خواهی امرا، پیوستن و ائتلاف آنها در گروه­های رسمی و غیررسمی و اتحادنداشتن دیوان­سالاران با یکدیگر، زمینة تک­تازی و انحصارگرایی امرا را فراهم کرده، عرصة قدرت را بیش­از­پیش بر وزرا و دیوان­سالاران تنگ نموده بود.

 

پی­نوشت

1.«بعد از آن ولایت تقسیم کردند و از مقدمان هر یکی طرفی نامزد شدند. برادر مهتر چغربیک داوود بیشتر خراسان را طمع کرد و مرو را دارالملک ساخت و موسی یبغو به زمین خاور و ولایت بست و حدود هرات و اسفزار و سجستان و کابلستان چندان که توانست منصوب شد و قاورد پسر مهین چغربیک را ولایت کرمان و نواحی طبس و حوالی قهستان مقرر شد و طغرل بیک بلند همت بود، عزیمت جانب عراق کرد و ابراهیم ینال که از طرف مادر برادرش بود، پسر برادرش یاقوتی و قتلمش ابن اسرائیل پسر عمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. طغرل چون شهری را مستخلص کرد و طبرک به دست ایشان افتاد آن را دارالملک خویش ساخت و ابراهیم ینال را به همدان فرستاد و یاقوتی را به ابهر و زنجان و قتلمش را به ولایت جرجان و دامغان با سایر ولایات و الب ارسلان محمد پسر چغربیک برادرزاده و ملازم خدمت او بود.»، (ظهیرالدین نیشابوری، ص 18).

2. خواجه با برشمردن و ابراز نگرانی از سپاه یکدست و «یک جنس»، سپاه ترکیبی و نامتجانس را سپاه آرمانی می خواند و از سپاه ناهمگون و قومی محمود غزنوی «...که از چند جنس لشکر داشتی چون ترک و خراسانی و عرب و هند و غوری و دیلم» (خواجه نظام­الملک طوسی، ص 136)، به عنوان الگو و نمونه سپاه یاد می­کند و ایجاد رقابت و تلاش بین آنان و پیشگیری از کودتا و خیانت را از محاسن چنین سپاهی برمی­شمارد و می­گوید: «­چون لشکر همه از جنس باشند، از آن خطرها خیزد و سخت کوش نباشند و تخلیط کنند.» (همان) و «­...هیچ گروه از بیم یکدیگر از جای خویش نیارستندی جنبید، تا روز به نبرد یکدیگر پاس داشتندی و نخفتندی، و اگر روز جنگ بودی هر جنس از جهت نام و ننگ بکوشیدندی و جنگی هر چه سخت­تر بکردندی تا کسی نگفتی که «فلان جنس در جنگ سستی کردند و همه در آن کوشیدندی که از یکدیگر به آیند.» (همان، صص137-136).

3.«و قومى از غوزان در شهر کشیدند، چون ایشان را خبر شد به یکبار حشر آوردند و اغلب خلق از زن و مرد و اطفال به مسجد جامع گریختند و غوزان تیغ­ها کشیدند و چندان مردم را در مسجد بکشتند که کشتگان در میان خون ناپیدا شدند. چون شب درآمد مسجدى برطرف بازار بود که آن را مسجد مطهر می­گفتندى دو هزار مرد در آنجا نماز گزاردندى و قبه عالى داشت. مقرنس به چوب و مدهون و جمله ستون­هاش مذهب و مدهون آتش در آن مسجد زدند و لمع­ها و شعل­ها چندان ارتفاع گرفت که جمله شهر روشن شد تا روز غارت و نهب می­کردند و اسیر و دستگیر تا چند روز بردر شهر بماندند و همه روز بامداد به غارت اعاده نمودندى و چون ظاهر چیزى نمانده بود در نهان خان­ها و دیوار سفتند و ابنیه و سرای­ها خراب می­کردند و اسیران را شکنجه می­دادند و خاک در دهان ایشان می­کردند تا اگر جائى دفین کرده بود می­نمودند و اگرنه به زخم آسیب شکنجه می مردند و روز در چاه­ها و کهریزهای کهن می­گریختند. نماز شام که غوزان از شهر برفتندى بیرون آمدندى و همسایگان را هرجا جمع شدندى و تفحص احوال خود می­کردند تا غوزان چه فساد کرده‏اند- در شمار نیاید که در آن چند روز چند هزار آدمى به قتل آمده بودند و چند هزار دینار برمردم زیان و خسارت کرده و جائى‏که مثل عبدالرحمن اکاف که مقتداء مشایخ عالم بود و محمد یحیى که پیشواى اهل عراق و خراسان بود به زخم شکنجه بکشتند و کادم دسنى که چندین سال مطلع علوم شرع و منبع احکام دینى بوده به خاک تیره بیاکندند، برکسى دیگر چه ابقا» (همان، ص50).

کتاب­
ابن اثیر، عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم الشیبانی، تاریخ کامل، تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ترجمه علی هاشمی حایری و ابوالقاسم حالت، علمی، تهران، 1368.
باسورث، ادموند کلیفورد، تاریخ غزنویان، ترجمه حسن انوشه، امیرکبیر، تهران، 1362.
بنداری اصفهانی، ابوابراهیم قوام الدین فتح بن علی بن محمد، زبدة النصره و نخبه العصره تاریخ سلسله سلجوقی) ترجمه محمد حسین جلیلی، بنیاد فرهنگ، تهران، 1356.
حسینی، علی بن ناصر، زبدة­التواریخ اخبار امراء و پادشاهان سلجوقی، با مقدمه دکتر محمد نورالدین، ضیاء­الدین بونیاتوف و دکتر محمد اقبال، ترجمه رمضان علی روح الهی، انتشارات ایل شاهسون، تهران، 1380.
خواجه نظام­الملک، ابوعلی حسن بن علی بن اسحاق توسی، سیرالملوک (سیاست نامه)، به اهتمام هیوبرت دارک، انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1389.
خودگو، سعادت، اتابکان لرستان، افلاک، خرم­آباد، 1389.
دفتری، فرهاد، تاریخ و اندیشه­های اسماعیلی در سده­های میانی، {ترجمه فریدون بدره­ای}، فرزان، تهران،1382.
راوندی، ابوبکر نجم­الدین محمد بن علی بن سلیمان بن محمد بن احمد بن الحسین بن همت، راحة­الصدور و ایة السرور: در تاریخ آل سلجوق، اساطیر، تهران، 1390.
زارع، عباس، مبانی مشروعیت و قدرت در جمهوری اسلامی ایران، 1375ـ1357، مؤسسه فرهنگ و دانش، تهران، 1380.
صفی­زاده، نامیق، اتابکان کرد شبانکاره و لر، مرکز نشر کتاب­های ایران­شناسی، تهران، 1388.
طباطبایی، جواد، خواجه نظام­الملک، طرح نو، تهران، 1379.
ظهیری نیشابوری، ظهیرالدین، سلجوقنامه، به انضمام ذیل سلجوقنامه ابوحامد محمد بن ابراهیم، {تصحیح میرزا ابراهیم افشار «حمیدالملک»}، محمد رمضانی صاحب کلاله خاور، اساطیر، تهران، 1390.
قزوینی، حاجی بن نظام عقیلی، آثارالوزرا، تصحیح و تعلیق میرجلال­الدین حسینی ارموی «محدث»، اطلاعات، تهران، 1364.
کلوزنر، کارلا، دیوان­سالاری در عهد سلجوقی، وزارت در عهد سلجوقی، ترجمه یعقوب آژند، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1381.
لمبتون، آن کاترین سواین فورد، تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ترجمه دکتر یعقوب آژند، نشر نی، تهران، 1372.
محمدی ملایری، محمد، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، انتشارات توس، تهران، 1374.
مستوفی قزوینی، حمدالله، تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوایی، امیرکبیر، تهران،1362.
میثمی، جولی اسکات، تاریخ­نگاری فارسی، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان، ترجمه محمد دهقانی، نشر ماهی، تهران، 1391.
وبر، ماکس، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهری، مهرداد ترابی‌نژاد، و مصطفی عمادزاده، مولی، تهران، 1374.
یوسفی­فر، شهرام، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورة سلجوقیان، دانشگاه پیام نور، تهران، 1386.
مقالات
اصفهانیان، داوود،«تشکیلات نظامی سلجوقیان»، بررسی­های تاریخی، شمارة 48، آذر و دی 1352.
کاهن، کلود، «بررسی منابع تاریخی مربوط به دورة سلجوقی»، ترجمة اسماعیل دولتشاهی، غلامرضا همایون، سخن، ش23، اسفند 1352.
هرسیج، حسین، «مداخلة نظامیان در سیاست»، پژوهش علوم انسانی دانشگاه اصفهان، ش12، 1380.
یوسفی­فر، شهرام، خلیفه، مجتبی، «ناگفته­های تاریخ و تمدن ایران در عهد سلجوقی»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش169، 1391.
Hauge, Rod. Harrop, Martin and Breslin, Shaun, Comparative Government and Politics, An Introduction, 4th ed. London: Macmillan Press Ltd, 1998.
Huntington, S. P, Political Order in Changing Societies, New Haven and London: Yale University, 1975.
McLean, Iain, The Concise Oxford Dictionary of Politics. Oxford: Oxford University Press, 1996.
Melville, Charles, Persian Historiography, (A History of Persian Literature, ed. by Ehsan Yarshater, vol10), London: New York: The Persian Heritage Foundation.
Morton, A.H., The Saljuqnameh of Zahir al-din Neishabouri, Warminister: Gibb Memorial Trust, 2004.
Roberston, David, A Dictionary of Modern Politics, 2nd Edition, London: European Publications Limited, 1993.