نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران
2 دانشجوی دکتری رشتة تاریخ دانشگاه تهران
چکیده
ساختارحکومتسلجوقی(590-431ق)به لحاظ شرکت نهادها و کنشگران مختلف در بستر فعالیتهای سیاسی، شاخصههایی دارد که در مقایسه با دیگر حکومتها و سلسلههای ایرانی پس از اسلام در نوع خود بینظیر است. سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری بر خلاف متن موجزش، روایتی عینی و پرمعنا از نحوة شکلگیری و تداوم ساختار قدرت سلجوقی بهدست میدهد. توجه مورخ به امرا، به عنوان گروهی مؤثر در تحولات سیاسی این دوره و تلاش نهاد دیوانسالاری بهویژه شخص خواجه نظامالملک در تعدیل نیروی ایشان و استفادة مؤثر از آن در جهت استقرار حکومت سلجوقی، مسئلهای است که کتاب سلجوقنامه با جدیت دنبال میکند. این مقاله با ارائة تعریف از حکومت نظامیان و کاربرد روش تحلیلی، از دریچة کتاب سلجوقنامه به واکاوی تقابلـتعامل میان امرا و دیوانسالاران میپردازد. نامنسجم بودن نهاد وزرات و اتحاد امرا در خصوص تصمیمات سیاسی مهم، در نهایت دیوانسالاران را در تبدیل قدرت انحصارگرای نظامیان به قدرتی تمام شمول و متشکل از تمامی نهادهای قدرت ناکام گذاشت
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Political Conflicts in Saljuq Dynasty According to Zahir al-din Nishabouri
نویسندگان [English]
- Rasoul Jafarian 1
- Maryam Kamali 2
1
2
چکیده [English]
Due to the involvement of various political institutions and agents, the structure of Saljuq dynasty (1040-1193 AD) is unique in comparison to the political structure of other Islamic regimes. "Saljuqnameh" written by Zahir al-din Nishabouri provides a brief objective narration about the establishment and development of Saljuq governmental structure. Nishabouri’s detailed attention to the military generals as an important factor in the political changes of this period, and to the attempts by the bureaucrats to curb and control their power and to its use effectively to strengthen the Saljuq Government is an interesting characteristic of the book.
This article looks at the dialectic relationship and the intense competition between the military and bureaucratic institutions in Saljuq Dynasty. The secret alliance between military agents and the lack of unity between the bureaucrats prevented the bureaucratic institution to stop the military and break their exclusive domination in power.
کلیدواژهها [English]
- Saljuq dynasty
- Militarism
- military members
- bureaucrats
- Nezam-al Molk
مقدمه
قدرت، به عنوان امکان تحمیل ارادة خود بر دیگران در نهادها و کنشگران مختلف نمود مییابد و بنا بر نوع تقسیمبندی، ساختار ویژهای از حکومت را بهدست میدهد. در حکومت سلجوقی (590-431ق) بنا به حضور نهادها و کنشگران مختلف در عرصة سیاسی و سهم هریک از ایشان در شکلگیری و استقرار آن، ساختار متفاوتی از قدرت سیاسی نسبت به دورههای پیش از آن به وجود آمد.
از آنجا که حکومت سلجوقی خاستگاه نظامی داشته و به واسطة قدرت شمشیر امرا و قبایل ترکمان سلجوقی به وجود آمده بود، نقش ویژهای برای نظامیان و امرا به عنوان گروهی مؤثر در مناسبات قدرت قائل بود؛ این مسئله بهویژه در ارتباط و برخورد نظامیان با نهاد دیوانسالاری بر سر شکلگیری و استقرار قدرت، نمود جدیتری پیدا میکرد. نظامیان و امرا سعی داشتند با پیوستن و ائتلاف در گروههای رسمی و غیررسمی، همواره دایرة قدرت خود را گسترش داده و از محدود و مقیدشدن خود توسط دیگر نهادهای سیاسی متأخر دورة سلجوقی بهویژه نهاد دیوانسالاری جلوگیری کنند.
نهاد دیوانسالاری که در ایران پیش از اسلام سابقهای درخشان داشت (محمدی ملایری، صص64-61)، یکی از ارکان لازم برای مشروعیت بخشیدن به قدرت سلجوقیان پس از تسلط آنها بر ایران بود. حکومت سلجوقی، به عنوان یک حکومت نظامی که حاکمان غیربومی، آن را اداره میکردند و فاقد پایگاه اجتماعی در سرزمینهای زیر سلطهاش بود، توانست با بهرهگیری از قدرت تدبیر و قلم دیوانسالاران ایرانی، خود را به ابزار مدنیت مسلح ساخته و به کمک آن، ایجاد ثبات و ادامة حکومت خود را تضمین کند. این نهاد و در رأس آن، خواجه نظامالملک، سعی داشتند ضمن تعدیل و جهتدادن نیروی نظامیان در چارچوبی تعریف شده و کاستن از تندرویهایشان، از قدرت ایشان به طور مؤثر در جهت ایجاد حکومتی متمرکز بهره بگیرند.
کتاب سلجوقنامة ظهیرالدین نیشابوری (571-582ق)، به عنوان قدیمیترین منبع فارسی نوشته شده دربارة حکومت سلجوقیان، مبنای این مقاله برای بررسی نیروی نظامی و چالش آن با دیگر نهادها در عرصة قدرت است. متن کوتاه این اثر و سایة سنگین آثار ارزشمندی چون راحةالصدور راوندی و یا منابع غنی عربی، از توجه ویژه به این اثر کاسته است. روایت منسجم این اثر از قدرت نظامیان و به تعبیر این کتاب امرا، در ساختار حکومت و بهچالشکشیدن قدرت دیگر نهادها، نیازمند بررسی در اثری مستقل است. گرچه، در کتاب سلجوقنامه به دیگر نهادها از جمله نهاد خلافت و سلطنت نیز پرداخته شده است، توجه اثر مزبور به امرا و به چالش کشیده شدن قدرت آنها توسط دیوانسالاران، مسئلة قابل تأملی است که میبایست با دقت مورد بررسی قرار گیرد. ازاینرو، در این تحقیق تلاش میشود ساختار قدرت سلجوقی تنها در سایة تعامل و رقابت این دو نهاد قدرتمند واکاوی گردد.
این مقاله، ضمن بیان تعریفی اجمالی از حکومتهای وابسته به قدرت نظامیان، به جایگاه امرا در ساختار حکومت سلجوقی و به نقد کشیده شدن قدرت آنها به دستور نهاد دیوانسالاری، بهویژه، خواجه نظامالملک پرداخته و نتایج آن را بررسی مینماید.
پرسش مطرح در این تحقیق آنست که از منظر کتاب سلجوقنامه، جایگاه نظامیان در حکومت سلجوقی چگونه است و تلاش نهاد دیوانسالاری در تعدیل و جهتدادن به قدرت ایشان چه نتایجی در پی دارد؟ مدعای مطرح در مقاله آنست که از منظر کتاب سلجوقنامه،نظامیان،نقشی جدی در شکلگیری ساختار حکومت سلجوقی و تحولات آن بر عهده دارند و تلاش نهاد دیوانسالاری بهویژه شخص خواجه نظامالملک در تعدیل و جهتدادن به قدرت ایشان به منظور ایجاد حکومتی متمرکز در بلندمدت ناکام میماند.
برای انجام این تحقیق از روش توصیفیـتحلیلی بهره خواهیم گرفت. بر این اساس، پس از ارائة تعریفی کوتاه از حکومتهای نظامی و انواع آن و نیز معرفی کوتاهی از کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشاوری، به تحلیل این اثر پرداخته و رقابت امرا و دیوانسالاران به عنوان دو نهاد مؤثر قدرت، بررسی خواهد شد.
پیشینة تحقیق
از آنجایی که حکومت سلجوقی اساساً یک حکومت نظامی است، در بسیاری از تحقیقات انجام شده دربارة این سلسله به نقش نظامیان نیز پرداخته شده است. از جملة این آثار میتوان به مطالعات مستشرقانی چون ادموند کلیفورد باسورث (1362)، کارلا کلوزنر (1381) و آن لمبتون (1372) و نیز محققان بومی مانند دکتر شهرام یوسفیفر (1386) اشاره کرد. این آثار، ضمن پرداختن به حکومت سلجوقی، بخشی از تحقیقات خود در مورد حکومت سلجوقی را به امرا و دیوانسالاران اختصاص دادهاند. همچنین، داوود اصفهانیان در مقالهای (1352) به توصیف تشکیلات نظامی سلجوقیان پرداخته است.
جولی میثمی (1391) در کتاب «تاریخنگاری فارسی، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان» به معرفی کوتاهی از کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری پرداخته و آن را اساس کار دیگر مورخان، بهویژه راوندی، در خلق اثر ارزشمند خود راحةالصدور، دانسته است. نیز مورتن (2004) در مقدمة خود بر ترجمة انگلیسی کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری، و چارلز ملویل (2012) در اثر «تاریخنگاری فارسی»، متن مختصر کتاب سلجوقنامه را دلیل کمتوجهی به آن برشمردهاند.
در این مقاله، تلاش میشود با نگاهی متفاوت به کتاب سلجوقنامه، ضمن بهرهگیری از منابع پژوهشی، جایگاه امرا در ساختار حکومت سلجوقی به عنوان یک حکومتبرآمدهازقدرت نظامی موردتوجه قرار گرفته و بر این اساس، نقش دیوانسالاران در ایجاد تحول در ساختار قدرت سیاسی و تلاش در جهت تغییر حکومت انحصارگرای نظامی سلجوقی به حکومتی تمامشمول و تمرکزگرا بررسی شود.
درآمد
یکی از روشهای دستیابی به قدرت و تأسیس حکومت، تهاجم نظامی به دیگر کشورها و سرزمینها است. از آنجاییکه پایگاه این نوع قدرت نیروی نظامی است، نظامیان ضمن استقرار نیروی خود در قالب نهادها و سازمانهای منسجم، تلاش میکنند تا با اعمال سیاست و دستکم دخالت در امور سیاسی، نقشهای کلیدی در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها را بر عهده بگیرند (Jackson and Roseberg, p.35).
حکومتهای نظامی برای ایجاد استقرار در جامعه و نهادینهکردن قدرت، ناگزیر از همکاری با نهادهای مدنی و دیوانسالاری هستند. ازاینرو، به تدریج بخشهایی از قدرت خود را به دیوانسالاران تفویض کرده، ضمن تقسیم قدرت با ایشان، از نیروی تدبیر و قلم این نهادها بهره میگیرند.
نهاد دیوانسالاری، به عنوان یکی از ارکان مهم مدنی، دارای نوعی مشروعیت سنتی و دیرپاست که بر خشونتها و آشوبهای نظامیان در جامعه پایان داده و نیروی ایشان را به سمت ایجاد ثبات در جامعه هدایت میکند. اقدامات دیوانسالاران در ایجاد ثبات در جامعه و نظمبخشیدن به امور کشور، واکنش نظامیان را درپی دارد (هرسیچ، ص5). حکومتهای نظامی، گرچه از دیوانسالاران و سیاستمداران در ادارة امور کشور و استقرار قدرت خود بهره میگیرند، تلاش میکنند تا آنجا که ممکن است نقش آنها را به حداقل رسانده و ایشان را تحت سیطره خود نگاه دارند.(Roberston,p. 117)
حکومتهاینظامیرامیتوانبهدوگروهکلیتقسیمکرد: نخست،شمولگرا (Inclusionary Military Regime) و دوم، انحصارگرا(Exclusionary Military Regime). در نوع اول، رهبران نظامی پس از دستیابی به قدرت درصدد جلب حمایت سیاستمداران و دیوانسالاران برمیآیند تا بدینوسیله برای خود مشروعیت جدیدی به دست آورند.
ازاینرو، مجهزکردن قدرت نظامی به نوع جدیدی از مشروعیت که به لحاظ مدنی قابلیت پذیرش و استمرار بیشتری داشته باشد، نقطةعطفی در روابط حکومتهای نظامی با دیوانسالاران است. ماکس وبر از این نوع مشروعیت با عنوان مشروعیت سنتی یاد میکند که بر اساس تعدیل قدرت نظامی و توجه به نظامهای سنتی موجود در جامعه از جمله نهاد دیوانسالاری، تبلور مییابد. در اینگونه نظامها، سلاطین و فرماندهان با پیوند خود به نظام دیوانسالاری و قواعد سنتی موجود در جامعه، برای خود مشروعیتی جدا از قدرت نظامی تعریف میکنند (ماکس وبر، ص264؛ زارع، ص44).
در حکومتهای نظامی انحصارگرا، نظامیان ضمن حفظ قدرت در دست خود، زمینة مشارکت برای دیوانسالاران و غیر نظامیان را محدود میکنند. این دسته از حکومتها با وجود داشتن قدرت نظامی، فاقد مشروعیتهای مدنی و مردمی هستند و بیشتر با تکیه بر قدرت شمشیر، ادامة حکومت خود را تضمین میکنند (Huntington, p.82, Hauge and et.al, p. 240). بدینترتیب، حکومتهای نظامی بهندرت ماهیت خود را تغییر داده، همواره در مقابل شاخصههای نظام مدنیت مقاومت نشان میدهند.
سلجوقنامه
برای بررسی جایگاه نظامیان در ساختار حکومت سلجوقی و تلاش دیوانسالاران در آشتیدادن حکومت نظامی سلجوقی با ساختارهای مدنی، کتاب سلجوقنامه را اساس تحلیل و بررسی خود قرار دادهایم. با وجود آنکه کتاب سلجوقنامه اساس نگارش دیگر آثار دربارة تاریخ سلسلة سلجوقیان بوده، ولی تاکنون موردتوجه جدی قرار نگرفته است. قرار گرفتن این اثر در کنار راحةالصدور راوندی، متن مختصر و موجز آن (85صفحه) و نپرداختن آن به جزئیات که همواره مورد توجه کاوشگران علم تاریخ است و نیز وجود منابع غنی به زبان عربی دربارة تاریخ سلجوقیان، این اثر را همواره مورد بیتوجهی قرار داده است (میثمی، صص289-290؛(Melville, p.150, Morton, p. 49.
ظهیرالدین نیشابوری (متوفی 582 ق) که از بزرگان دربار حکومت سلجوقی و معلم دو نفر از شاهزادگان این سلسله بوده، در روزگار آخرین حاکم سلجوقی ایران، یعنی طغرل بن ارسلان (590-571ق) به نگارش این اثر پرداخته است (راوندی، صص64-65). نویسنده، تاریخ سلاجقه را از ابتدای حضور آنها در ایران تا مرگ معزالدین ارسلان (571 ق) و برتختنشستن طغرل سوم (590-571 ق)، آخرین پادشاه سلجوقی، نگاشته است. در سال 599ق ابوحامد محمد بن ابراهیم، وقایع دوران طغرل سوم را به صورت ذیلی بر کتاب سلجوقنامه افزوده است. اسماعیل افشار، نسخه این کتاب را که با کتاب زبدةالتواریخ ابوالقاسم کاشانی یکجا جلد شده بود، یافته و در سال 1332ش به چاپ رسانده است (یوسفیفر، ص13) این اثر به واسطة آنکه قدیمیترین منبع فارسی در خصوص این دوره از تاریخ ایران است و نیز نگاه تحلیلگرایانهاش، ارزش قابلتوجهی دارد (کاهن، ص289).
کتاب سلجوقنامه، در زمانی به نگارش درآمده که حکومت سلجوقی دوران طلایی خود را پشت سرگذاشته و دچار کشمکشها و رقابتهایی ویرانگر بود. ازاینرو، مورخ با توجه به تجربهای که از سیر تاریخ دولت سلجوقی از ابتدا تا زمان خود داشت، تحلیلی دقیق از عوامل ضعف و انحطاط حکومت سلجوقیان ارائه کرده که در نوع خود بینظیر است. توجه به نقش نظامیان و به تعبیر نویسنده امرا، در ساختار قدرت و روایتی که از اقدامات و چالشهای ایشان با دیگر نهادها و کنشگران در عرصة قدرت ارائه شده، کتاب سلجوقنامه را از دیگر آثار عصر سلجوقی متمایز میکند. ازاینرو، میتوان در کنار گزارشهای بیپیرایة آن دربارة رویدادها و مبنابودن آن برای خلق آثاری مهم چون راحةالصدور راوندی (میثمی، ص289)، نگرش دقیق این کتاب به جایگاه کنشگران و نهادها در عرصة قدرت دولت سلجوقی را از ارزشهای ویژة این کتاب برشمرد.
سلجوقنامه، به نثری سلیس و روان و به دور از حاشیهپردازی و زیادهگویی نوشته شده و تصویری عینی از وقایع سیاسی حکومت سلجوقی به دست میدهد. فصلبندی کتاب بر اساس دوران حکومت سلاطین سلجوقی ترتیب داده شده و مقدمة کوتاه ولی پرمغز آن روزنهای دقیق به نوع تاریخنگری مورخ و نگاه او به ساختار حکومت سلجوقی در مقابل خواننده میگشاید.
امرا در رقابت با دیوانسالاران
جنگ قدرت میان دیوانسالاران و نظامیان پیش از تشکیل حکومت سلجوقیان و در دیگر سلسلههای ایران اسلامی از جمله سامانیان، آل بویه و غزنویان نیز وجود داشت، ولی در حکومت سلجوقی به واسطة گستردگی آن در بعد زمان و مکان و پیچیدگی ساختار این حکومت نسبت به دیگر حکومتها، نمود بیشتری یافت. ترکمانان سلجوقی توانستند نزدیک به دو قرن بر قلمرو وسیعی از ماوراءالنهر تا دریای مدیترانه حکومت کنند و این مسئله در تاریخ ایران اسلامی تا آن دوره بینظیر بود.
کتاب سلجوقنامه از نظامیان با عنوان کلی امرا نام میبرد و به ندرت و تنها بنا به ضرورت، اسامی برخی از مقامات نظامی را عنوان کرده است. منظور از امرا، مقامات نظامی حکومت سلجوقی بودند که در مراتب مختلف از جمله فرماندهی نظامی، فرمانروایی شهرها و ولایات و انجاموظیفه زیر نظر امرای صاحبمنصب قرار میگرفتند (لمبتون، ص267).
امرایی که زیر نظر سلطان و با نظارت او سهمی از قدرت میبردند به سه گروه تقسیم میشدند: اول، امرایی که در درگاه سلطان حضور داشته و به ادارة امور مربوط به تشکیلات روزانه درگاه و سپاه مشغول بودند. دوم، امرای زمینداری که ادارة ولایات و یا اقطاعات را به دست میآوردند. سوم، امرای سیار که پایبندی خاصی نداشتند و در سرتاسر مملکت سیال بوده، در صورت لزوم به کمک رهبران متعدد امپراتوری میشتافتند (لمبتون، صص266-265؛ باسورث، ص84).
یکی از مسئولیتهایی که امرای سلجوقی برعهده میگرفتند، ادارة نهاد اتابکی بود. اتابک، تربیت شاهزادة سلجوقی را برعهده میگرفت. اگر شاهزادهای به ولایتی منصوب میشد، تشکیلات دیوانی ولایت در زمان کودکی شاهزاده به او محول میگردید. اتابک در کنار آموزش فنون کشوری و لشکری به شاهزاده، رفتار و اعمال او را کنترل میکرد تا مانع شورش احتمالی او شود (یوسفیفر، ص201).
نباید از نظر دور داشت که نظام ملوکالطوایفی سلجوقی و تشدید تمایلات گریز از مرکز در برخی از ایالات قلمرو سلجوقی و نیز کاهش نظارت و اقتدار مرکزی در قلمروهای دوردست، سلاطین سلجوقی را ملزم به استفاده از نظام اتابکی میکرد. فرستادن اتابک به همراه شاهزادگان به ایالات، ضمن حفظ قدرت سلطان سلجوقی در مناطق مزبور، میتوانست ضامن جلوگیری از اهداف گریز از مرکز شاهزادگان و تربیت ایشان برای پایبندی به سلطان سلجوقی باشد.
گرچه بعد از دورة سلطان محمد ملکشاه که با تدبیر خواجه نظامالملک اداره میشد، بسیاری از اتابکان خود بهتنهایی قدرت را در دست گرفتند، همواره نامی از حکومت سلجوقیراباخودبههمراهداشتند؛دراینمیانمیتوانبهسلجوقیانآناتولی،کرمان، اتابکانفارسولرستاناشارهکرد(سعادتگو،صص138-143؛ صفیزاده، 54-50). دیوانسالاران ایرانی با پذیرش این نوع از نظام، سعی داشتند طبق آرمان ایجاد حکومت تمرکزگرا همواره نظارت خود بر ولایات مختلف را حفظ نمایند.
سلجوقنامه، حکومت سلجوقی را برآمده از تلاش متحد امرا میداند که هدفی مشترک را که همانا دستیافتن به سرزمینهای زرخیز ماوراءالنهر و خراسان و در ادامه دیگر بلاد اسلامی تا دریای مدیترانه بود، دنبال میکردند. ازاینرو، در ابتدای امر، قلمرو فتحشده میان امرای سلجوقی که طغرل (455-431.ق) یکی از آنها بود تقسیم میشد.(1)
بدینترتیب سلجوقیان بنا بر سنت قبیلهای ـ بدوی خود سعی داشتند با تقسیم قلمرو میان امرای بزرگ، ضمن خشنود نگهداشتن آنان، حکومت خود بر قلمروهای وسیع تسخیر شده را تضمین نمایند. شاید همین اقدام آنها که در دوران استقرار با اعطای اقطاع به امرا و نظامیان در قبال خدمات و فتوحات ادامه مییافت یکی از عوامل موفقیت سلجوقیان در حفظ حکومت خود برای مدتی نسبتاً طولانی بود (کلوزنر، صص67-65).
حضور نظامیان در بالاترین مراتب قدرت یعنی سلطنت، بیتردید ساختار قدرت را به سمت حکومت نظامی سوق میداد، ازاینرو، تلاش دیوانسالاران برجسته چون خواجه نظامالملک در استفاده مؤثر از نظامیان و نیز تبدیل قدرت انحصارگرای آنها به قدرتی تمامشمول زیر نظر سلطان و البته با درایت وزیر را نباید نادیده انگاشت (راوندی، ص236، ابن اثیر، ج10، ص143؛ لمبتون، ص153).
حکومت سلجوقی، به عنوان یک حکومت وابسته به نظامیان پیش از هرچیز مشروعیت خود را از قدرت شمشیر و قهر نظامیان میگرفت. این در حالی بود که تدبیر و ادارة امور کشور از روزگار کهن تا عهد حملة اعراب، همواره در دست دیوانسالاران بود (طباطبایی، 51؛ محمدی ملایری، صص61-64). دیوانسالاران ایرانی با تکیه بر تجربة تاریخی خود که یادگاری ارزشمند از عهد باستان است، همواره سعی داشتند قدرت نظامی را، جهت داده و آن را تحت انقیاد مدنیت و دیوانسالاری درآورند. حضور قدرتمند وزرای ایرانی در دربار خلفای عباسی و تلاش آنها در پیوند قدرت شمشیر به مدنیتو نظام فرهنگی، امری انکارناپذیر است. این مسئله با حضور ترکان غزنوی و سپس سلجوقی که حیات سیاسی خود را با تکیه بر شمشیر آغاز کرده بودند، رنگ جدیتری به خود گرفت.
دیوانسالاران ایرانی با پذیرش قدرت نیروی نظامی به عنوان بخشی از ساختار قدرت سلجوقی، ضمن الگوبرداری از سلسلههای ایران باستان و بهرهگیری از قدرت دیوانسالاری به عنوان نهادی مؤثر، ادارة بخشی مهم از قدرت سیاسی را در دست گرفته و نقش نیروهای نظامی را در حدودی معین محدود ساختند. برایناساس، ایشان تلاشداشتندبرایایننوعاز حکومتها،مشروعیتی که ماکس وبر از آنباعنوان مشروعیت سنتی یاد میکند (ماکس وبر، ص264؛ زارع، ص44) ایجاد کنند که مبتنی بر تمرکز قدرت و ادارة کشور به دست سلطان و به کمک نیروی تدبیر وزرا و دیوانسالاران بود.
خواجه نظامالملک و دیدگاه وی دربارة امرا
در کتاب سلجوقنامه، خواجه نظامالملک به عنوان بزرگترین مغز متفکر سیاسیـاداری در دورة سلجوقی معرفی میشود که سعی دارد ضمن ایجاد یک نیروی متمرکز در جامعه زیر نظر سلطان، جامعه را از حرکت به سمت زیادهخواهی امرا بازداشته و در جهت استفادة مؤثر از ایشان رهنمون شود (ظهیرالدین نیشابوری، ص33).
نظامالملک در نامهای به پسر خود فخرالملک توصیه میکند که امرا را عزیز و محترم دارد (عقیلی قزوینی، ص214). خواجه در بخشهایی از سیاستنامه بر ملالت خود از چیرگی بیاصلان ترکمان بر ایرانزمین اشاره دارد، اما وی در این باره در مصلحتاندیشی تا جایی پیش میرود که حق آنان را به سلطان یادآور میشود و ملکشاه را به رعایت آن دعوت میکند.(2)
خواجه با ابراز تأسف از این امر که تمیز میان «ترکان و خواجگان» از میان برخاسته، چندان که «امرای ترک لقب خواجگان بر خویشتن» مینهند، در فصلی با عنوان «اندر داشتن ترکمانان در خدمت»، یادآور میشود که امرا خویشاوندان سلطاناند و در آغاز، خدمات فراوانی برای استواری حکومت آل سلجوق انجام دادهاند:
«هرچند از ترکمانان ملالتی حاصل شده است و عددی بسیارند، ایشان را بر حکومت حقی ایستاده است که در ابتداء حکومت خدمتها کردهاند و رنجها کشیده و از جمله خویشاوندانند. از فرزندان ایشان مردی هزار را نام باید نبشت و بر سیرت غلامان سرای ایشان را میباید پرورد که چون پیوسته در خدمت مشغول باشند، ادب سلاح و خدمت بیاموزند و با مردم قرار گیرند و دل بنهند و همچون غلامان خدمت کنند...» (خواجه نظام الملک طوسی، ص139)
نظام اقطاع که در دورههای پیشتر از جمله آل بویه نیز معمول بود، زمینة استقلال و بروز ارادة گریز از مرکز امرا را فراهم میکرد، ولی خواجه نظامالملک سعی داشتباپذیرشایننظامکهبنا به خاستگاه نظامی حکومت سلجوقی و نیروی تمامیتخواه ایشان ناگزیر بود، با ایجاد یک دیوانسالاری قوی در کنار سلطان مقتدر سلجوقی از نیروی ایشان در جهت استحکام و استقرار سلسله سلجوقی بهره گیرد (همان، ص55).
نفوذوزیرتازمانمرگنظامالملکبیشترازهرامیریبود.امراپس از مرگ نظامالملک به تدریج دیوانسالاری را از اعمال قدرت بازداشتند. پس از او هیچ مأمور دیوانی نمیتوانست نظارت و نفوذ خود را بر امرا و آنهایی که درصدد کسب مقاصد بیپایان خود بودند، اعمال کند (لمبتون، ص 55).
از نخستین نمونهها، مجدالملک براوستانی بود که در دورهای که مقام مستوفی برکیارق (498-489ق) را برعهده داشت بر امرا تنگ گرفته بود. هنگامیکه امیر انر در سال 492ق به مخالفت با برکیارق برخواست، تنها شرط تسلیم خود را واگذاردن مجدالملک به ایشان دانست. ولی پیش از اینکه کوچکترین اقدامی در این زمینه صورت بگیرد، انر به قتل رسید (ظهیرالدین نیشابوری، ص 37؛ ابن اثیر، ج7، ص192). بالاخره امرا در شورشی بیاذن سلطان وارد حریم او شده و مجدالملک را به قتل رساندند (ظهیرالدین نیشابوری، ص 38). برکیارق که در برابر ایشان توان مقاومتی نمیدید تنها زبان به اعتراض گشود:
«سلطان چون این حال مشاهده کرد از سرخ سراپرده بیرون دوید و روی به خیمه اخربک نهاد. اخربک بیامد و زمین ببوسید. سلطان گفت شرم دارید، این چه رسمی است؟ حرمت حرم برداشتید و ناموس سلطنت بگذاشتید» (ظهیرالدین نیشابوری، ص38).
سهمخواهی و ثروتطلبی امرا
امرا برای رسیدن به قدرت، برای خود حد و مرزی نمیشناختند و در استفاده از نیروی خود برضد سلطان که پایگاه نظامی داشت درنگ نمیکردند. آنها برای هر فتح و پیروزی خواهان تمام اموال و غنایم حاصل از فتح بودند و در این میان تنها تدبیر توأم با تحکم وزیر و سلطان میتوانست مقابل زیادهخواهیهای ایشان بایستد:
«حشم ملکشاه به همدان آمدند و ستوران لاغر را به حدود سیلاخور و لرستان شهر بروجرد به علفخوار فرستادند و لشکریان تطاول مینمودند و تجاسرى میکردند بنا بر فتحى که کردهبودندوسپاهىگرانشکستهمواجب نانپاره افزون میخواستند و در حضور نظامالملک به سهو لفظى بر زبان راندند یعنى اگر اقطاع و مواجب ما زیاده نخواهد بود سعادت، سعادت سر قاورد باد» (همان، ص29).
نظامالملک پس از رایزنی با ملکشاه، تنها راه مقابله با ایشان را برخورد جدی و قاطع دانست و خشونت ایشان را با خشونت پاسخ داد:
«نظامالملک قبول کرد که امشب به گاه خلوت صورت این معنى بر راى سلطان عرض دارم و مقصود شما ازو حاصل کنم. شب را رمزى ازین معنى با سلطان بگفت و صلاح و فساد آن کلمه برو روشن کرد. سلطان بفرمود تا قاورد را شربت زهر چشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند» (همان، ص29).
برخورد خواجه نظامالملک آنقدر قاطع و برنده بود که امرا «جمله دم درکشیدند و بعد از آن کسى حدیث مواجب و نانپاره نیارست گفتن؛ به آنچه داشتند راضى شدند» (همان، صص30).
بدینترتیب، خواجه نظامالملک، درعینحال که همواره سعی داشت حق خدمت نظامیان را ادا کند، در صورتیکه آنها به زیادهخواهی روی میآوردند و پای از حدود قدرت خود بیرون میگذاشتند، دست به خشونت میزد.
اتحاد پنهان امرا در ادارة امور
خواجهنظامالملکبهعنوان یکی از بزرگترین دیوانسالاران ایرانی تلاش خستگیناپذیری برای ایجاد آشتی میان قدرت گریز از مرکز و انحصارگرای نظامیان با دیوانسالاری و تبدیل آن به حکومت نظامی شمولگرا و با مرکزیت سلطان، صورت داد که در آن وزرا و امرا به عنوان صاحبان تدبیر و شمشیر در کنار یکدیگر ساختار قدرت سلجوقی را استقرار میبخشیدند. ولی نهادینهنشدن تلاشهای او به طور جدی توسط دیگر دیوانسالاران و عدم اتحاد و اتفاق میان ایشان از یکسو و اتحاد امرا با یکدیگر و قدرت منسجمتر ایشان از سوی دیگر، حکومت سلجوقی را به سمت حکومت نظامی انحصارگرا سوق داد.
امرا به عنوان یک نهاد قدرتمند در حکومت سلجوقی از ابتدا تا انتها حضور داشتند و به سبب ماهیت جمعی خود، قدرت ایشان کمتر از سلطان و یا وزیر به چالش کشیده میشد. مورخ در روایت خود از اقدامات ایشان در قتل و غارت، به این نکته اشاره میکند که امرا هرگز به صورت انفرادی عمل نمیکردند و به سبب خاستگاه قبیلهای خود همچنان جمعمحور بودند و شاید یکی از اسرار بقا و ماندگاری امرا همانا جمعگرایی ایشان بود (همان، صص 49-54).
نکتة دیگر اتحاد پنهانی بود که میان امرا وجود داشت، اتحادی که بر سر منافع مشترک، امیران را به گرد یکدیگر جمع میکرد. این اتحاد به دلیل رسمی نبودنش دستنایافتنیتر از قدرت سلطان و وزیر بود که قالب مشخص داشت و بر همین اساس، قدرت سلطان و وزیر را محدود و یا سرکوب میکرد. امرا برای رسیدن به منافع خود از خیانت به حکومت سلجوقی و تلاش در سقوط آن کوتاهی نمیکردند. مورخ، حملة تکش خوارزمشاه به قلمرو طغرل و نابودی سلطنت سلجوقیان را نیز به تحریک امرا میداند که به روایت مورخ «امراء معروف» هستند:
«و امرای معروف بعضى ملطفات به خوارزمشاه مینوشتند و او را به قصد سلطان اغرا میکردند تا در سنه منافصه روز پنجشنبه آخر ربیعالاول تسعین و خمس مائه [590ق] خوارزمشاه تکش با لشکرى بیحد و عدد و حشمى بیحصر و مد به دروازه رى فرود آمد. طغرل از تهور و قضاء بد با اندک مایه حشم مصاف داد بر قلب مقدمه سپاه خوارزم زد، به تنهایى معاونت و موافقت سپاه. او را به تنها در میان گرفتند و چون نفس معدوده به آخر رسید هیچ حیله او را دفع نکند اعدا و اضداد او را برآن داشتند تا سر او را از تن جدا کرد و به بغداد فرستاد» (همان، ص91).
مسئلة جانشینی و دخالت امرا
یکی از عرصههایی که امرا و نظامیان در تمام دورة حکومت سلجوقی خود را محق به دخالت در آن میدانستند مسئلة جانشینی بود و در این زمینه ائتلاف ایشان بر سر تعیین جانشین همواره دغدغهای جدی برای شاهزادگان داوطلب سلطنت بود. سلجوقنامه در داستان جانشینی آلب ارسلان (465-455ق) به جای طغرل، به مخالفت برخی از نظامیان از جمله قتلمش و ایجاد درگیری میان ایشان پرداخته، تلاش خواجه نظامالملک در آشتیدادن آنها و خواهش او از آلب ارسلان برای بخشیدن رقبای فعلی را مورد توجه قرار میدهد.
یکی از روشهایی که خواجه نظامالملک برای تحدید و جهتدادن قدرت قهر شمشیر بهکار برد، بخشش خطاکاران و استفاده از نیروی ایشان در جهت قدرت بخشیدن به حکومت بود. در این راستا خواجه نظامالملک از آلب ارسلان خواست از کشتن رقبای خود که از خون و تبار وی بودند پرهیز کند و در عوض از نیروی ایشان برای دفع دشمنان قوی و گاهی ناشناخته بهره گیرد:
«قربا را کشتن خطا و نامبارک بود، تدبیر این است که ایشان را به سرحد ثغور مملکت اسلام باید فرستاد تا آن را محافظت نمایند و اقامت امورشان کنند و از رسوم امارت و ملکی نفی و نهی کنند تا عمر در مذلت و مسکنت میگذراند.» (ظهیرالدین نیشابوری، ص22)
بدینترتیب وزیر با استفاده از تدبیر و سیاست، غلافی محکم و مطمئن برای شمشیر امرا ترتیب داد.
خواجه نظامالملک سعی داشت طبق سنت حکومت پادشاهی، مسئلة جانشینی و تعیین آن توسط سلطان و زیر نظر دیوانسالاران را در ساختار حکومت سلجوقی نهادینه سازد و به سیاست تمرکزگرایی خود نمود بیشتری دهد. هرچند پس از او، دخالت امرا در امر جانشینی به طور چشمگیری ادامه یافت. از جمله در بهقدرترسیدن ملکشاه بن محمود (547.ق) که به سبب عشرتطلبی و بار ندادن به امرا مورد غضب ایشان قرار گرفت و رأی به برکناری وی داده شد: «رأى برآن مقرر شد که او را بگیرند. او را با زنگى و دو خدمتکار دیگر در خانه بگرفتند و موقوف کردند. سه ماه پادشاهى کرد و برادرش محمد را از خراسان بیاوردند و بهجاى او برتخت پادشاهى نشاندند» (همان، ص66).
نیز سلیمانشاه بن محمد بن ملکشاه (555-554ق) که با مشورت امرا به سلطنت انتخاب شده بود و چون «خواص امرا که با او معاشرت میکردند به وی راه نمییافتند و... امرا از او نومید شدند» او را از کار برکنار کردند و سلطان ارسلان (555 ق) را بر تخت ملک نشاندند (همان، ص73). عبارت سلیمانشاه خطاب به امرای یاغی که گردن به فرمان او نمینهادند و درخواست عاجزانه و به تعبیر سلجوقنامه «التماس» او از ایشان قابلتأمل است:
«سلیمان از مخالفت امرا آگاه شد و استحضار ارسلان به ایشان پیغام فرستاد که اگر شما از کردار من مستوحش و متنفر شدهاید و از آوردن من نادم گشته، بگذارید چندان نهب و عدت و برگ و ساز و آلت پادشاهی که از موصل آوردم برگیرم و به جانب خوزستان روم؛ باقی حکم شما راست» (همان، ص73).
امرا نهتنها در تغییر و تبدیل سلطان، که در جابهجایی دیگر مقامات از جمله وزیر و حاجب دخالت مستقیم داشتند؛ آنها فخرالدین کاشى وزیر، و خوارزمشاه یوسف امیر حاجب را بدون اراده سلیمانشاه (555ق) از کار برکنار کردند (همان، ص69).
وزیرکشی امرا در دورة سلجوقی
وزرا به راحتی اسیر توطئة امرا میشدند و به اتهامهای مختلف بی آن که فرصت دفاع از خود را داشته باشند به قتل میرسیدند. ابوالمحاسن سعدالملک آوی بهرغم این که در سال 500ق عملیات موفقیتآمیزی علیه باطنیان اصفهان به راه انداخت، از جانب قاضیالقضات اصفهان ابواسماعیل عبیدالله بن خطیبی به طرفداری از باطنیان متهم شد.سلطانمحمدبنملکشاه (511-489ق) اورابهزندانانداختهوبه اتهام باطنیگری به قتل محکوم کرد (همان، ج41؛ ابن اثیر، ج10، صص3-4، دفتری، ص140).
نمونة دیگر کمالالدین محمد بن حسین وزیر سلطان مسعود بن محمد بن ملکشاه (574ق) بود که سعی داشت در نظام اقطاع نظم و نسقی ایجاد کند و امور نابسامان تشکیلات مالی را سامان دهد. او «بر دقایق امور ملک بینا و دانا و امرا را حرمت نگاه نمیداشت و نانپاره یکسان با لشکر میداد» (ظهیرالدین نیشابوری، ص57). ولی در سال 553ق با توطئة امرای نظامی و به تحریک قراسنقر والی ارانیه تصمیم به قتل او گرفتند و با تهدید سلطان او را به قتل رساندند:
«و امرا به اتفاق استماله نامه به اتابک قراسنقور نوشتند که این وزیر با ما استخلاف و استهزا میکند و کس را وزن و محلی نمیدهد. ...از مرغزار سک پیغام به سلطان فرستاد که در این کار قدم برندارم تا سر و دست محمد خازن به من نفرستی. سلطان مضطر و متحیر شد. عاقبت محمد خازن را بگرفتند و سر و دستش جدا کردند. قراسنقور به پارس اقدام نمود و منکوبرز را بشکست و سلجوقشاه را به ملکی آنجا نصب کرد و وزارت سلطان به عزالملک دادند.» (همان، ص57)
نقش امرا در انحلال حکومت سلجوقی
قدرتنمایی امرا نهتنها در دوران ضعف سلاطین و وزرا، که در اوج قدرت سلاطین نیز نمود داشت و آنها را به زیادهخواهی بیشتر وامیداشت. در دورة سلطان سنجر (547-513ق) که مورخ، او را «پادشاهی مبارکسایه، بلندپایه، خداترس و... منشاء علوم و منبع فضائل...» میداند و جهان تحت حاکمیت این سلطان میرفت که رنگ آرامش به خود بگیرد، امرا دست به طغیان زدند:
«امراء حکومت و ارکان حشم او در مهلت ایام و فسحت نعمت و اسباب طاغى و باغى شدند و از تفوق و ترفع و تشوق و تنعم خویش دست تطاول از آستین جور و اجحاف بیرون کشیدند و بر رعایا ظلم و ستم آغازیدند» (همان، ص46).
زیادهخواهی امرا و خوگرفتن آنها به غارت و دوری از میادین بزرگ جنگی، آنها را در مقابل دشمنان تازه که مانند سلجوقیان ولی با نیرویی تازهنفس، پی نام و نان بودند ناکام کرد که از جمله میتوان به شکست سلجوقیان در برابر غزها اشاره کرد. (همان).
از دورة سنجر بهبعد، نقش وزرا بیشازپیش کمرنگ شد. در داستان درگیری سلطان سنجر با غزها که سرانجام به اسارت سلطان سنجر انجامید، مورخ دخالت امرا در تصمیم سلطان و نزدیکشدن قدمبهقدم او به دام اسارت را به تصویر میکشد. سلطان سنجر بنا به اصرار و تأیید امرا به انتقام از غزها «از هفت آب» گذشته به سمت ایشان رفت:
«چون سلطان بدان حدود رسید زنان و اطفال خویش را در پیش داشتند و به زارى و خوارى تضرعکنان پیشباز آمدند و از هر خانه هفتمن نقره قبول کردند که بدهند سلطان را برایشان رحم آمد و غنائم بازخواست گردانیدن و عنان را به عطاف دادن. اما حکومت سلطان پیر شده و تقدیر آسمان خلاف تدبیر ایشان آمد» (همان،ص49 ).
ولی امرا سلطان را وادار به جنگی کردند که چیزی جز شکست و ناکامی برای حکومت سلجوقی و نابسامانی برای او به همراه نداشت.(3)
بنا بر سلجوقنامه، امرا بر خلاف سلطان و وزیر که در ساختار قدرت تعریف دقیقتر و مشخصتری داشتند و بهتر میتوان برای آنها حدودی از قدرت را تعیین کرد، حیطة اختیارات نامشخصتری داشتند. دقیق نبودن حدود قدرت ایشان و دخالت آنها در ساحت اختیارات سلطان و وزیر، تصویری سیال و رعبانگیز از قدرت امرا در ذهن خواننده ترسیم میکند.
توصیف مورخ از اقدامات امرا که از آنها بیشتر با این عنوان نام برده میشود و به ندرت به اسامی ایشان اشاره میکند، نشان از قدرت پنهان نظامیان داشت. آنها به سبب نیروی پنهانی که به واسطة قدرت شمشیر و اتحاد قبیلهای داشتند، بهراحتی به سلطان که قدرت خویش را بسته به ارادة امرا میدید، تعرض میکردند و سلطان ناگزیر از تعرضهای آنها چشمپوشی میکرد؛ مسئلهای که در دورة سلطان ابوالفتح مسعود بن محمد بن ملکشاه (574ق) رخ داد:
«جماعت امرا با برسق صاحب اشتر همعهد شده بودند بر مخالفت سلطان و درخواستهاى ناواجب میکردند و به حدود اشتر در مرغزارى فرود آمده بود. سلطان از همدان شب براند و نیمروز به ایشان رسید؛ همه خفته و آلوده به خواب خوش غنوده. سلطان در خیمة امیرى میان لشگرگاه فرود آمد و چون امرا را از وصول او خبر شد، بر او جمع آمدند همه را عفو کرد و از سر گناه ایشان برخاست» (همان، صص57-56).
مورخ با روایت داستان کشتهشدن عمیدالملک کندری به تحریک خواجه نظام الملک و هشدار عمیدالملک به خواجه در بنیانگذاری سنت وزیرکشی سعی دارد بر این مسئله پافشاری کند که حضور دیوانسالاران و مهمتر از آن اتحاد میان ایشان، ضامن مدنیت و محدود شدن قدرت نظامیان در جامعه بود و توطئه و تلاش در حق ایشان همانا خالیکردن میدان رقابت از حضور وزرا و آماده کردن عرصة جاهطلبی برای امرا بود. ازاینرو، از زبان عمیدالملک خطاب به خواجه نظامالملک نوشت:
«مذموم بدعتی و زشت قاعدهای که در جهان آوردی به وزیر کشتن و غدر و مکر کردن و عاقبت آن نیاندیشیدی. میترسم که این رسم ناستوده و مکروه مذموم به اولاد و اخلاف و اعقاب تو برسد و از آنگاه باز یک وزیر به مرگ خود نمیرد» (همان، ص24).
همین مسئله که مورخ از زبان عمیدالملک کندری عنوان کرده و خواجه نظام الملک را به آن هشدار میدهد یکی از دلایل اساسی شکست دیوانسالاران در برابر امرا و نظامیان بود. برخلاف امرا که سعی داشتند با دستهبندی و تشکیل دستههای رسمی و غیررسمی، در مقابل رقبای قدرتمند از جمله دیوانسالاران قد علم کنند و قدرت را به طور کامل در اختیار بگیرند، دیوانسالاران و در رأس آنها وزرا فاقد تشکل و انسجام بودند و ازاینرو، در کنار امرا، ساختار قدرت سلجوقی را به سمت حکومت نظامی انحصارگرا پیش بردند.
نتیجه
کتاب سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری بهعنوان قدیمیترین منبع فارسی دربارة حکومت سلجوقیان، توجه ویژهای به نظامیان و به تعبیر این کتاب امرا، در تشکیل و تحول ساختار حکومت دارد. گرچه در این اثر به دیگر نهادها از جمله نهاد خلافت و سلطنت نیز پرداخته میشود، توجه سلجوقنامه به امرا و دخالت ایشان در تمام امور و ناکامی تلاش دیوانسالاران در تعدیل و جهتدادن به قدرت ایشان مسئلهای است که مقالة حاضر به آن پرداخته است.
حکومت سلجوقی که به کمک شمشیر امرا و قبایل ترکمان سلجوقی به وجود آمده بود، در اصل یک حکومت نظامی به شمار آمده و نقش ویژهای برای نظامیان و امرا به عنوان گروهی مؤثر در مناسبات قدرت قائل میشد؛ این مسئله بهویژه در ارتباط و برخورد نظامیان با نهاد دیوانسالاری بر سر شکلگیری و استقرار قدرت نمود جدیتری پیدا میکرد.
نهاد دیوانسالاری که در ایران سابقة دیرینه دارد، حکومت سلجوقیان را به عنوان یک حکومت نظامی و غیربومی پذیرفته، ضمن همکاری و تعامل با این حکومت و مشروعیت بخشیدن به آن، به تعدیل و جهتدادن نیروی نظامیان در چارچوبی تعریف شده پرداخت تا از قدرت ایشان در جهت ایجاد حکومتی متمرکز بهره بگیرد. ازاینرو، وزیر بنا بر داشتن دانش سیاست و تدبیر دیوان میتوانست عامل اساسی ایجاد مدنیت در جامعه و تحدید قدرت نظامیان تلقی شود.
گرچه دیوانسالاران و بهویژه خواجه نظامالملک تلاش زیادی برای تبدیل حکومت نظامی سلجوقی به حکومتی تمامشمول و پیوند قدرت تدبیر و شمشیر انجام دادند، زیادهخواهی امرا، پیوستن و ائتلاف آنها در گروههای رسمی و غیررسمی و اتحادنداشتن دیوانسالاران با یکدیگر، زمینة تکتازی و انحصارگرایی امرا را فراهم کرده، عرصة قدرت را بیشازپیش بر وزرا و دیوانسالاران تنگ نموده بود.
پینوشت
1.«بعد از آن ولایت تقسیم کردند و از مقدمان هر یکی طرفی نامزد شدند. برادر مهتر چغربیک داوود بیشتر خراسان را طمع کرد و مرو را دارالملک ساخت و موسی یبغو به زمین خاور و ولایت بست و حدود هرات و اسفزار و سجستان و کابلستان چندان که توانست منصوب شد و قاورد پسر مهین چغربیک را ولایت کرمان و نواحی طبس و حوالی قهستان مقرر شد و طغرل بیک بلند همت بود، عزیمت جانب عراق کرد و ابراهیم ینال که از طرف مادر برادرش بود، پسر برادرش یاقوتی و قتلمش ابن اسرائیل پسر عمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. طغرل چون شهری را مستخلص کرد و طبرک به دست ایشان افتاد آن را دارالملک خویش ساخت و ابراهیم ینال را به همدان فرستاد و یاقوتی را به ابهر و زنجان و قتلمش را به ولایت جرجان و دامغان با سایر ولایات و الب ارسلان محمد پسر چغربیک برادرزاده و ملازم خدمت او بود.»، (ظهیرالدین نیشابوری، ص 18).
2. خواجه با برشمردن و ابراز نگرانی از سپاه یکدست و «یک جنس»، سپاه ترکیبی و نامتجانس را سپاه آرمانی می خواند و از سپاه ناهمگون و قومی محمود غزنوی «...که از چند جنس لشکر داشتی چون ترک و خراسانی و عرب و هند و غوری و دیلم» (خواجه نظامالملک طوسی، ص 136)، به عنوان الگو و نمونه سپاه یاد میکند و ایجاد رقابت و تلاش بین آنان و پیشگیری از کودتا و خیانت را از محاسن چنین سپاهی برمیشمارد و میگوید: «چون لشکر همه از جنس باشند، از آن خطرها خیزد و سخت کوش نباشند و تخلیط کنند.» (همان) و «...هیچ گروه از بیم یکدیگر از جای خویش نیارستندی جنبید، تا روز به نبرد یکدیگر پاس داشتندی و نخفتندی، و اگر روز جنگ بودی هر جنس از جهت نام و ننگ بکوشیدندی و جنگی هر چه سختتر بکردندی تا کسی نگفتی که «فلان جنس در جنگ سستی کردند و همه در آن کوشیدندی که از یکدیگر به آیند.» (همان، صص137-136).
3.«و قومى از غوزان در شهر کشیدند، چون ایشان را خبر شد به یکبار حشر آوردند و اغلب خلق از زن و مرد و اطفال به مسجد جامع گریختند و غوزان تیغها کشیدند و چندان مردم را در مسجد بکشتند که کشتگان در میان خون ناپیدا شدند. چون شب درآمد مسجدى برطرف بازار بود که آن را مسجد مطهر میگفتندى دو هزار مرد در آنجا نماز گزاردندى و قبه عالى داشت. مقرنس به چوب و مدهون و جمله ستونهاش مذهب و مدهون آتش در آن مسجد زدند و لمعها و شعلها چندان ارتفاع گرفت که جمله شهر روشن شد تا روز غارت و نهب میکردند و اسیر و دستگیر تا چند روز بردر شهر بماندند و همه روز بامداد به غارت اعاده نمودندى و چون ظاهر چیزى نمانده بود در نهان خانها و دیوار سفتند و ابنیه و سرایها خراب میکردند و اسیران را شکنجه میدادند و خاک در دهان ایشان میکردند تا اگر جائى دفین کرده بود مینمودند و اگرنه به زخم آسیب شکنجه می مردند و روز در چاهها و کهریزهای کهن میگریختند. نماز شام که غوزان از شهر برفتندى بیرون آمدندى و همسایگان را هرجا جمع شدندى و تفحص احوال خود میکردند تا غوزان چه فساد کردهاند- در شمار نیاید که در آن چند روز چند هزار آدمى به قتل آمده بودند و چند هزار دینار برمردم زیان و خسارت کرده و جائىکه مثل عبدالرحمن اکاف که مقتداء مشایخ عالم بود و محمد یحیى که پیشواى اهل عراق و خراسان بود به زخم شکنجه بکشتند و کادم دسنى که چندین سال مطلع علوم شرع و منبع احکام دینى بوده به خاک تیره بیاکندند، برکسى دیگر چه ابقا» (همان، ص50).