تاریخ
فرزانه غیاثی؛ امیرحسین حاتمی؛ باقرعلی عادلفر؛ نصراله پورمحمدی املشی
چکیده
مناسبات ایران و روسیه در دورۀ قاجار تأثیرات خرد و کلان متعددی در حوزههای مختلف بر جای نهاد؛ البته این مناسبات هیچگاه متوازن نبود و با توجه به نابرابری قدرت سیاسی و اقتصادی دو کشور، همواره به سود روسیه و به زیان ایران رقم میخورد. در این میان گیلان به عنوان دروازه ورود روسها به ایران، همواره و بیشتر در معرض این تأثیرات قرار داشت؛ ...
بیشتر
مناسبات ایران و روسیه در دورۀ قاجار تأثیرات خرد و کلان متعددی در حوزههای مختلف بر جای نهاد؛ البته این مناسبات هیچگاه متوازن نبود و با توجه به نابرابری قدرت سیاسی و اقتصادی دو کشور، همواره به سود روسیه و به زیان ایران رقم میخورد. در این میان گیلان به عنوان دروازه ورود روسها به ایران، همواره و بیشتر در معرض این تأثیرات قرار داشت؛ بههمینعلّت یکی از مهمترین این تأثیرات، تأثیری است که بر ساختار اقتصادی گیلان نهاده است. با این وصف در این پژوهش تلاش میگردد دگرگونی ساختار اقتصادی گیلان متأثر از روابط با روسیه مورد تحلیل و بررسی قرار گیرد. بر این مبنا پرسش اصلی تحقیق آن است که ساختار اقتصادی گیلان چرا و چگونه تحت تأثیر روابط با روسیه بهتدریج دگرگون شد. بر مبنای یافتههای پژوهش ساختار اقتصادی گیلان با توجه به ضعف دولت مرکزی و نیز قدرت سیاسی ـ اقتصادی برتر روسیه تابعی از تقاضا و نیازهای بازار این کشور بود. تقاضای بازار روسیه برای مواد اولیه از ایران و گیلان، به تشویق مردم برای پرورش و کشت محصولات مناسب با تقاضای بازار روسیه منجر گردید. در این راستا متناسب با تقاضای بازار روسیه، اقتصاد گیلان رو به سوی تولید مواد اولیه رفته و از تولید محصولات صنعتی و صنعتی شدن بازماند. در واقع روسها پس از عهدنامه ترکمانچای حوزه نفوذ خود را به تمامی عرصههای سیاسی و اقتصادی ایران گسترش دادند و بهتدریج موفق شدند به بزرگترین طرف تجاری ایران تبدیل شوند. تبدیل شدن روسیه به بزرگترین طرف تجاری ایران، عواقب سوئی بر ساختار اقتصاد گیلان داشت. کشاورزی گیلان بهتدریج به سوی تولید محصولات مورد تقاضای بازار روسیه رفت و این امر به وابستگی این منطقه به روسیه منتهی گردید.
پدرام جم
چکیده
تا عصر حاضر و رواج تقویم جدید ایران، در کنار تقویم هجری قمری و تقویم جلالی، گونهای از تقویم فُرس قدیم (یزدگردی) نیز در میان مردمان نواحی جنوبی دریای مازندران رایج بود. اما در نیمقرن اخیر شماری از دانشوران محلی ادعا کردهاند که از گذشتههای باستانی تقویمهای دیگری نیز مختص به این نواحی رایج بوده است. ایشان این تقویمهای ادعایی ...
بیشتر
تا عصر حاضر و رواج تقویم جدید ایران، در کنار تقویم هجری قمری و تقویم جلالی، گونهای از تقویم فُرس قدیم (یزدگردی) نیز در میان مردمان نواحی جنوبی دریای مازندران رایج بود. اما در نیمقرن اخیر شماری از دانشوران محلی ادعا کردهاند که از گذشتههای باستانی تقویمهای دیگری نیز مختص به این نواحی رایج بوده است. ایشان این تقویمهای ادعایی را به نامهای تقویم دیلمی/ گالشی/ گیلانی و تقویم طبری/ مازندرانی خواندهاند، برای آنها مبادی باستانی ساختهاند و ادعا کردهاند که این تقویمها کبیسه دارند و نوروز آنها همواره در یک روز ثابت در میانههای تابستان است. این مقاله به بررسی این ادعاها میپردازد و برای این منظور، تاریخچه تقویمهای رایج در این نواحی را مطالعه میکند. همچنین سابقة طرح تقویم مستقل در این نواحی را در آثار سکهشناسان سدة نوزدهم بررسی و تاریخچه طرح این تقویمهای ادعایی را پیگیری میکند، ادلة مدعیان این تقویمها را مورد نقد قرار میدهد و به بررسی پیامدها و آثار این پدیده میپردازد. این مقاله نشان میدهد که تقویمهای ادعایی همگی همان تقویم فرس قدیماند که عمداً یا سهواً تقویمهای مستقل معرفی شدهاند. این بررسی همچنین نشان میدهد که چگونه گفتمان هویتی در ظهور و اشاعه این تقویمهای نوپدید دخیل بوده است و این تقویمها خود به مؤلفهای کلیدی در گفتمان هویتی تبدیل شدهاند.
محسن رحمتی؛ فرزاد خوشآب؛ تقی اصغری
چکیده
سرزمیـن گیلان، به واسطۀ موقعیت جغرافیایـیاش، از ورود اسلام تا صفویه، همواره تحت فرمان خاندانهای حکومتگر محلی بوده و معمولاً زیر سلطۀ مستقیم حکومت مرکزی قرار نداشت. این روند تا پیش از رویکار آمدن صفویـان همچنان ادامه پیـدا کرد. فقط در دورۀ صفوی، شاهعباس اول (حک: 996-1038ق/1588-1629م) با بسط نفوذ و سلطۀ حکومت مرکزی در گیلان، بساط ...
بیشتر
سرزمیـن گیلان، به واسطۀ موقعیت جغرافیایـیاش، از ورود اسلام تا صفویه، همواره تحت فرمان خاندانهای حکومتگر محلی بوده و معمولاً زیر سلطۀ مستقیم حکومت مرکزی قرار نداشت. این روند تا پیش از رویکار آمدن صفویـان همچنان ادامه پیـدا کرد. فقط در دورۀ صفوی، شاهعباس اول (حک: 996-1038ق/1588-1629م) با بسط نفوذ و سلطۀ حکومت مرکزی در گیلان، بساط حکومتهای محلی آن را در هم پیچید. از آن پس، امور گیلان توسط کارگزاران و حکمرانان منصوب از طرف حکومت مرکزی اداره میشد. در دورۀ کریمخان زند (حک: 1163-1193ق/1750-1779م.) نیز هدایتاللهخان به حکومت آن ایالت منصوب شد ولی به واسطۀ علل و عوامل مختلف رابطۀ او با حکومت مرکزی تغییر یافت. این پژوهش با روش توصیـفی تحلیـلی، بـرای ارائۀ پاسـخ به این سـوال تنظیـم شده است که روابط هدایتاللهخان گیلانی با حکومت مرکزی چرا و چگونه تغییر یافت؟ یافتههای این پژوهش نشان میدهد که روابط هدایتاللهخان با حکومت مرکزی تحت تأثیر عواملی همچون ضعف حکومت مرکزی، توانیابی نظامی حاکم گیلان، برقراری روابط سیاسی و اقتصادی با حکومتهای همجوار متغیر و تابع شرایط بود. حاکم گیلان با توسل به اقدامات سیاسی، نظامی و اقتصادی و سرکوب خوانین محلی در صدد تلاش برای حفظ موجودیت خود و افراد تحت سرپرستیاش، در مقابل حکومت مرکزی و دیگر مدعیان سیاسی قدرت بود.
وریا میرزایی؛ هاشم آقاجری
چکیده
گیلان در دورة صفویه شاهد جنبشهای اجتماعی بسیاری بوده است. این امر معلول عواملی چون شرایط اقلیمی خاص این ناحیه مانند نزدیکی به دریا و وجود جنگلها و بیشههای انبوه، خاندانهای ریشهدار محلی، تولید گستردة ابریشم، درآمدزایی بالای این ایالت به دلیل تجارت این محصول و رویکرد متمایز دولت صفویه به این منطقه بود. بهخطرافتادن امتیازهای ...
بیشتر
گیلان در دورة صفویه شاهد جنبشهای اجتماعی بسیاری بوده است. این امر معلول عواملی چون شرایط اقلیمی خاص این ناحیه مانند نزدیکی به دریا و وجود جنگلها و بیشههای انبوه، خاندانهای ریشهدار محلی، تولید گستردة ابریشم، درآمدزایی بالای این ایالت به دلیل تجارت این محصول و رویکرد متمایز دولت صفویه به این منطقه بود. بهخطرافتادن امتیازهای موروثی حکام محلی، افزایش مالیاتها و ستم مالیاتی علیه طبقات مختلف جامعه و سیاست و برنامههای حکومت صفویه دربارة اقتصاد و نحوة ادارة این ایالت، ازجمله خاصهسازی ایالات حاصلخیز، انحصار تجارت ابریشم و استقرار گروههای غیربومی مانند گرجیان، ارامنه و قبایل قزلباش در این ناحیه منجر به اتحاد خاندانهای محلی، طبقات گوناگون شهری و دهقانان گیلان علیه دولت صفویه شد. این پژوهش که با روش توصیفی- تحلیلی انجام میگیرد، میکوشد تا با الهام از روش تحلیل طبقاتی اریک اُلینرایت به سنخشناسی جنبشهای اجتماعی گیلان بپردازد و چرایی و چگونگی تحول این جنبشها را تبیین کند. مدعای پژوهش این است که این جنبشها طیفی از جنبشهای خاندانی-شهری، خاندانی-دهقانی و دهقانی را شامل میشود و تغییر مشی کلان اقتصادی و سیاسی دولت صفویه نسبت به این ایالت سودآور، منجر به سرکوب خاندانهای شهری و زمینهساز بروز انواع دیگر این جنبشها و طرح مطالبات جدید شد.